برای کمتر کردن فاصله بین باور و اصول باید دو کار صورت بگیرد. یکی تربیت اجتماعی است. ما برای رسیدن به این هدف نمیتوانیم بگوییم جوانانی را که در جامعه وارد میشوند، چطور کنترل کنیم. در خانه و بعد از تولد بچه در کودکستان و مهدکودک، مدرسه و دبستان و هر جای دیگری باید به جوانان آموزش داده شود. همه جای دنیا همین است که چطور با هم حرف بزنیم. اصلا حرفزدن را یاد میدهند. ما در اینجا کاستی و کمبود داریم و به نظر میآید گردن حکومت هم خیلی نباید بگذاریم. گردن فضای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هم نباید بگذاریم. این مسئله عمیقتر از حکومت است. البته حکومت خیلی نقش دارد و نمیشود گفت حکومت بینقش است. نقش حکومت خیلی زیاد و روشن است. اما بدانیم که بحث تربیت و آموزش بحث اساسی است؛ هیچ ملت و هیچ کشوری نمیتواند به هدفهایش برسد مگر اینکه این زمینه را تثبیت و تقویت کند. ساختارها، روابط اجتماعی و بهخصوص مقررات و قوانین تعیینکننده هستند. شما نمیتوانید یک جامعه را خوب اداره کنید بدون اینکه مردم را تربیت کنید و آگاهی بدهید. الان مشکل این است که حاکمیت مقررات در جامعه ما ضعیف شده است. قوانین ما ضعف دارد که باید حل کنیم. البته به همین قوانین نارسا و با کمبود هم درست عمل نمیکنیم و عدم اجرای قوانین و مقررات این ساختارها را بهشدت پوچ، آسیبزا و متلاشی میکند. ما در جاهایی با این مسئله روبهرو هستیم. جمهوری اسلامی بر اساس رأی مردم و حضور و نقش مردم تعریف شده است. از کلمات امام بگیریم که پیوسته فرمودند مردم، مردم، مردم و حتی در قانون اساسی که با زبان بلند هرکجا که رسیده گفته ملت تعیینکننده است تا سایر امور کشور توسط مشارکت و با اراده مردم، انتخاب و رأی مردم باید انجام شود. این باید را با قاطعیت از ابتدا تا انتهای قانون اساسی در بندهای مختلف میبینیم. بیشک این حرف و این آرمان بسیار خوب است، اما یک اشکال مبنایی پیدا کردهایم که به واسطه آن، سازوکار بلوغ و فرجام مطلوب مشارکت مردم را کامل نکردیم. این سازوکار ناقص است. خوشبختانه ما نظامات کشور را بر اساس رأی مردم انجام دادیم و این خیلی دستاورد بزرگی است. این را کم نگیرید