۱. عملیات بنلادن؛ مرگی که در آب خاموش شد
داستان از ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ آغاز شد؛ شبی که نیروهای ویژه آمریکا در ابوتآباد پاکستان، اسامه بنلادن را کشتند. اما آنچه این عملیات را در تاریخ برجسته کرد، نه فقط نحوه کشتن، بلکه نحوه تمامکردن ماجرا بود. باراک اوباما در اتاق وضعیت نشسته بود و پیش از آنکه تصمیم نهایی را صادر کند، از فقیهان نظامی و مشاوران امنیتی پرسید: «پیکر او را چگونه دفن کنیم که دنیا خشمگین نشود؟»
پاسخ روشن بود: دفن در خشکی، هر نقطهای از جهان که باشد، میتواند به «زیارتگاه طرفدارانش» تبدیل شود. پس اوباما دستور داد جسد را غسل دهند، کفن کنند، نماز میت بخوانند و سپس در دریای عرب، آرام و بینشانه، رها کنند. نه قبری برای تجمع، نه سنگی برای طرفداران فردا.
اوباما پیروز شد، اما پیروزیاش را پنهان کرد. سکوت را انتخاب کرد، چون باور داشت جهان، در آن لحظه، بیش از هرچیز آرامش میخواست. و واقعاً جهان نلرزید. مرگ بنلادن فرو رفت در عمق آبها و تنش خاموش شد پیش از آنکه شعله بکشد.
۲. عملیات بغدادی؛ مرگی که با صدا شعلهور شد
هشت سال بعد، در ۴ آبان ۱۳۹۸، ابوبکر البغدادی، رهبر داعش، در یکی از تونلهای ادلب سوریه کشته شد. اما اینبار، مرگ خاموش نشد. دونالد ترامپ پشت تریبون کاخ سفید ایستاد و روایتی ساخت که صدای جهان را بلند کرد. با عباراتی که بیشتر به صحنهسازی شباهت داشت تا گزارش نظامی: «مثل یک سگ مرد… مثل یک ترسو… گریه میکرد و جیغ میزد.»
هیچ تصویر رسمی از لحظه مرگ وجود نداشت، اما جهان همان چیزی را شنید که ترامپ میخواست. او مرگ را تبدیل کرد به ابزار قدرت؛ به نمایش. اگر اوباما دشمن را دو بار کشت—یکبار با گلوله و یکبار با دفن بیصدا، ترامپ دشمن را دو بار زنده کرد ، یکبار با گلوله و یکبار با میکروفن.
اوباما تنش را در آب خفه کرد.
ترامپ تنش را در صدا شعلهور کرد.
۳. تحریمهای اوباما؛ زخمی نرم، اما عمیق بر بدن جامعه ایران
اما تفاوت سبکهای رهبری این دو، برای ما ایرانیها، فقط یک روایت زیبا یا زشت نیست؛ زخمی واقعی است. چون همان اوباما که با خویشتنداری، مرگ بنلادن را مدیریت کرد، بزرگترین بسته تحریمهای تاریخ علیه ایران را طراحی کرد. تحریمهایی که از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۴ زندگی روزمره مردم را نشانه گرفت:
دارو کمیاب شد.
صادرات نفت فرو ریخت.
ارزش پول سقوط کرد.
بانکهای ما از جهان جدا شدند.
شرکتهای ایرانی از هر سو خفه شدند.
تحریمهای اوباما گلوله و بمب نبودند، اما تیغی کند و طولانی بر بدن ما ایرانی ها بود. زخم های ایجاد شده هر روز عمیق وعمیقتر میشد.
اوباما لحن آرام داشت، اما سیاستش سخت بود.
کمتر فریاد زد، ولی بیشتر فشار داد.
۴. بمبارانهای ترامپ؛ زخمی سخت، سریع و مستقیم
ترامپ، نسخه خشنتر امریکا بود. اگر اوباما فشار را از اقتصاد وارد کرد، ترامپ آن را از آسمان فرو ریخت.
در خرداد ۱۴۰۴، در جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل، کاخ سفید تبدیل شد به اتاق عملیات. حملات هماهنگ به نطنز، فردو، اصفهان؛ ترور دانشمندان و فرماندهان؛ تهدیدهای علنی و لحظهای ، «تهران را فوراً تخلیه کنید.»
چون «حملات شدیدتر در راه است.»
وقتی اسرائیل در آستانه شکست موازنه قدرت با ایران قرار گرفت، ترامپ مستقیم وارد شد. جنگندههای آمریکایی ایران را بمباران کردند و سپس او با لحن یک نجاتدهنده، آتشبس «کامل و فوری» اعلام کرد. چند ماه بعد، در آبان ۱۴۰۴، در اعترافی که از سر غرور بود، گفت: «من کاملاً در رأس این عملیات بزرگ بودم.»
ترامپ تحریم را ادامه داد، اما بمباران را اضافه کرد.
تحریم اوباما استخوان را میسایید.
بمباران ترامپ پوست را میدرید.
۵. یک نتیجه تلخ: دو سبک، اما یک سیاست
جهان و بخصوص مردم امریکا باید تفاوت رهبری اوباما و ترامپ را بشناسد؛
اما ما ایرانیها حقیقت دیگری را با گوشت و خون لمس کردهایم:
اوباما با تحریم زخمیمان کرد.
ترامپ با بمباران.
اما هر دو در چارچوب یک سیاست واحد بودند:
فشار بر ایران، حفظ معماری قدرت امریکا، چه با آبِ آرام، چه با آتشِ تند.
برای جهان، این دو چهره قطعا متفاوتاند.
ولی برای ما، فقط تفاوت در شدت درد است، نه ماهیت آن.
و تاریخ شاید بگوید اوباما متین بود و ترامپ مرد دیوانه،
اما ما بهتر میدانیم:
زخم، زخم است
چه با تفنگ بیصدا زده شود، چه با موشک پرصدا.