اگر به شگردهای رسانه ای دشمن توجه می گردیم در این جنگ مهرماه 1401 مغلوبه نمی شدیم
مقام معظم رهبری در دیدار با اساتید و محققان با اشاره به تاثیرگذاری علوم شناختی در عرصه های علمی ، پزشکی ، اجتماعی ، و اقتصادی بر لزوم تلاش های همه جانبه و شبانه روزی برای پیشرفت بیش از پیش در این علوم تاکید کردند . و فرمودند که باید با توکل به خدا از جان مایه بگذارید و یک راهبرد بومی برای پیشبرد علوم شناختی اراده نمایید.
علوم شناختی چیست ؟
?علوم شناختی مطالعه علمی ذهن است. به طور کلی پرسشهایی مانند این که ذهن چگونه کار میکند یا مغز چگونه هوشمندی را ایجاد میکند، از جمله پرسشهایی هستند که در این شاخهی علمی مورد بررسی واقع میشوند. ده ها سال است که در دنیا در زمینه علوم شناختی تحقیقات مفصل و پر هزینه ای انجام می گیرد. هدف از این علم آن است مکانیسم هایی که در مغز باعث به وجود آمدن قابلیت هایی شناختی می شوند، شناسایی گردند.
?بنابراین علوم شناختی یک «علم» است و بنابراین با روشها و معیارهای علمی سرکار دارد. مهمترین اصل در این علم آن است که “ذهن را چگونه میتوان به طور علمی فهمید”. رشد انفجاری این علم در 20 سال اخیر حتی از رشد سریع علم فیزیک هم چشمگیرتر بوده است ، به طوری که نرخ رشد تولیدات علمی در این رشته از نرخ رشد تولیدات در رشته فیزیک در یک قرن قبل بیشتر بوده و سریع ترین رشد را در بین علوم به خود اختصاص داده است
? باید به خاطر داشته باشیم که علوم شناختی یک علم میانرشته ای است و شاخههای روانشناسی، علومعصبی، علومرایانه، انسانشناسی، زبانشناسی، فلسفه و… را دربر میگیرد. شاید کمی عجیب به نظر برسد که چگونه چندین و چند علم مختلف به یک موضوع واحد میپردازند.(داستان فیل و کوران غزنوی را به یاد دارید) ما در واقع همان انسان های کور هستیم و ذهن همان فیل است.
?بنابراین در علوم شناختی ما درباره زنجیره ای از علوم صحبت می کنیم که یک طرف آن مغز و علوم مربوط به آن است و یک طرف دیگر آن هم ریاضیدان ها، مهندسان کامپیوتر و مهندسان الکترونیک هستند که درواقع با همدیگر کار می کنند. بي ترديد از آنجا که حيات انسان و جامعه وابسته به کارکردهاي مغزي اوست، شناخت ما از مغز و ذهن مي تواند تأثير به سزايي بر همه ابعاد حيات انسان داشته باشد.
?از این رو كشورهاي اروپايي در صدد برآمده اند نظام آموزشي خود را بر اساس يافته هاي جديد علم شناختی بازسازي كنند و گزينه هاي مختلفي را به عنوان گزينه هاي جايگزين مطرح سازند كه موجب دگرگوني بنياني نظام آموزش و پرورش آنها خواهد شد. يكي از اين گزينه ها تكيه بيشتر بر آموزش انفرادي به جاي آموزش جمعي با استفاده از محيطهای مجازی است.
?يکي از حوزه هاي کاربردي برای مدیران که با روابط عمومی خود سر و کار دارند متأثر از يافته هاي علوم شناختي، روان شناسی تحليل اطلاعات و رسانه هاي گروهي است. روان شناسي شناختي در درک خطاهاي شناختي که منجر به تصميمات نادرست می گردد و نيز طراحي بهترين شيوه تأثير گذاری بر افکار عمومي به اين حوزه کمک هاي مهمي می رساند. دستگاههاي اطلاعاتي کشور می توانند يکي از کاربران يافته هاي علوم شناختي برای تحليل اطلاعات باشند.
?روابط عمومی می توانند براي جذب افکار عمومي و تأثيرگذاری بر آن از اصول روان شناسي شناختي بهره مي برند. زبان شناسي شناختي نيز در استفاده از استعاره هاي مناسب به اين حوزه کمک ارزشمندي را صورت مي دهند.
?به طور کلی رسانه ها و کار علوم شناختی به هم مرتبط است،به این ترتیب که رسانه ها عموما تا زمانی که نتوانند سطح شناخت ما را شکل بدهند، تاثیری روی ما نخواهند داشت. از سوی دیگر این شناخت ما است که می تواند حوزه رسانه ها را شکل دهند. ولی متاسفانه در کشور ما خیلی کمرنگ و خیلی غیرحرفه ای به این مقوله پرداخته شده است. علوم شناختی تلاش میکند تا با کشف حقایق ابهامآلود ذهن، مغز و رفتار و روابط حاکم بر آن ها روشهای بدیعی برای حل انبوهی از مشکلات لاینحل را ارائه کند . با توجه به فضای نبرد رسانه ای این روزهای جهان، رسانه ها باید به علوم شناختی توجه ویژه کنند.
?رسانه اگر بخواهد افکارعمومی را جذب کند باید به تحلیل اطلاعات رسانههای گروهی بپردازد، دادههای به دست آمده از رسانهها و رفتارمردم در مواجه با آنها میتواند توسط علوم داده ،مدلهای ریاضیاتی مورد تحلیل قرار گیرد و اطلاعات خوبی را میتوان از آنها استخراج نمود تا برای ما انسانها مجذوب چه نوع محتواهایی میشوند.
?بنابراین روابط عمومی های ما برای اینکه پیامهایشان را در ذهن مخاطبانشان تاثیرگذارتر کنند باید از علوم شناختی بهره گیری کرده و با این دانش آشنا شوند، همان طوری که عرض کردم علوم شناختی در کشورهای دیگر جهان بسیار مورد توجه واقع شده است به طوریکه در حال حاضر دانشگاههایی در سراسر جهان علوم شناختی را با هدف دگرگون کردن جامعه خود به دانشجویان تدریس میکنند، با این وجود می توان به خوبی لزوم بهره گیری از علوم شناختی در رسانه را نیز درک کرد.
? تکنیک های که در این حوزه مورد بررسی قرار می گیرند عبارتند از :
تکنیک اول : سکوت و عبور
?یک شگرد علوم شناختی در عالم رسانه این است که می گویند بعضی حرف ها را باید زد اما نه برای امروز بلکه برای روز مبادا. به این شگرد ، شگرد سکوت و عبورگفته می شود.
?در این تکنیک ذهن مخاطب نسبت به یک موضوع کاملا منفی می شود بدون این که به جزییات یا حاشیه های آن موضوع ورود پیدا کرده باشد. به عبارتی دیگر مخاطب از این پیام با سکوت عبور می کند.
پرداختن رسانه ها به مسائلی مثل بحث حقوق بشر عمدتا نشأت گرفته از این تکنیک است. اما چون الان اولویت جامعه نیست، با فشار سنگین مخاطب را وادار به سکوت می کنند. زیرا هم اکنون اولویت اول مخاطب نیست که بخواهد درباره آن صحبت و گفتگو نماید و یا کامنت بگذارد. اما آن را مانند نهال کوچکی در ذهن مخاطب می کارند. ولی قصد دارند آن را در زمانی خاص مورد بهره برداری قرار دهند ؟ مثلاً آنجایی که می خواهند یک نسبتی مثلا بین موضوعات بین الملل، موضوعات اقتصادی با حقوق بشر برقرار نمایند . آنوقت یکباره این بحث حقوق بشر را به صورت عاطفی مطرح می کنند و آن را برجسته می سازند. هر نوع مساله غیرواقعی که اینها درباره حقوق بشر مطرح کنند، قطعا در جامعه مورد پذیرش واقع خواهد شد. چون نشأت گرفته از آن سکوت مهندسی شده و عبور اجباری است.
? تکنیک دوم – یقیین مشکوک
?یک شگرد دیگری از علوم شناختی در عالم رسانه وجود دارد که به آن یقیین مشکوک گفته می شود. همه تلاش رسانه ها بر این قرار گرفته است که مخاطب را نسبت به خودِ یقین به شک بیاندازند تا به گزارههایی که این مسئله رو تبدیل به یقین کرده مشکوک شوند.
?رسانهها مثلا در ایام انتخابات درصدد هستند مخاطب خود را نسبت به گزارههایی که مشارکت را با گزاره های بالندگی انقلاب و نظام مرتبط میکند، دچار شک و تردید و در نهایت مشکوک نمایند.
?یقینِ مشکوک یعنی مخاطب نسبت به یک موضوعی صددرصد یقین دارد و این یقین آنقدر دقیق و حساب شده است، که هیچ خلل و خدشهای به آن وارد نیست و رسانههای بیگانه این یقین را اینگونه شناسایی میکنند که مانند یک گوی فلزی منسجم غیرقابل خدشه میماند.
حال اگر این گوی فلزی در یک ظرف آب گذاشته شود، آرام آرام آب موجب زنگزدگی آن میشود و بوی نامطبوع حاصل از زنگار آب، روی آهن ایجاد میشود.
?انداختن گوی آهنی در آب یک یقینی است نسبت به آن آهن، اما آرام آرام به واسطه فکتها و موضوعاتی که یقین را محاسبه میکند، یک زنگاری ایجاد میشود که شما نسبت به آهن بودن آن آهن شک نمیکنید، بلکه نسبت به آهن مانند آن آهن تردید پیدا میکنید.
تکنیک سوم: صبرِ بی حاصل
?مردم همواره امید دارند که اگر صبر پیشه کنند، کاستی ها، ناکارآمدی ها و بیتدبیری ها روزی بر طرف خواهد شد .
?اما با این تکنیک می تواند چنین القا کرد که مردم، اساساً صبرشان فایده ای ندارد، و وضعیت شان به همین شکل باقی خواهد ماند و تغییری حاصل نخواهد شد. پس معمولا چون صبر کردن حاصلی ندارد، طبیعی است که می بایست به وضع موجود و عملکردها، اعتراض کنند. و حتی با استفاده از این تکنیک، چنین القا می شود که اگر امروز اعتراض کنید بهتر از فرداست، زیرا عملاً صبر امروزتان تا فردا هیچ فایدهای ندارد، چرا که این همه صبر کردید، هیچ اتفاقی نیافتاده است بنابراین هر چه سریعتر اقدام کنید بهتر است.
?در این صورت وقتی مخاطب به این نقطه می رسد که صبر کردن فایده ندارد در درون خودش به قلیان می افتد، وقتی افکار عمومی در درون خودش به قلیان افتاد بدون محاسبه، نخستین اتفاقی که می افتد این است که مهندسی و آیندهنگری را از دست می دهد و نسبت به وضع موجود برای برون رفت از آن، معترض می شود و در این صورت است که دیگر نباید از او انتظار تفکر منطقی داشت.
? شگرد صبرِ بی حاصل در رسانه های بیگانه این است که قرار نیست مخاطب تنها یک فرد خنثی باشد بلکه او را باید از هم اکنون برای زمان اعتراض آماده نمود.
? تکنیک چهارم: صعود برای فرود
?در این تکنیک ذهن مخاطب در حالت ریزش قرار می گیرد .در این شگرد از ماه ها قبل روی نیازها و خواسته های جامعه مانور خبری داده می شود و ذهن مخاطب را به اوجی از نیازها برده می شود که می بایست به نوعی هرچه سریعتر باید حل و فصل گردد
?وقتی ذهن مخاطب منتظر رسیدن به وضعیت مطلوب می شود که این نیازها برآورد گردد ، ناگهان سقوط آزاد رخ می دهد، اینجاست که رسانه به او یک پیامی را منتقل می کند و آن این است که دیگر هیچ کسی وجود ندارد که نیازهای تو را برآورده کند و این آخرین فرصت توست.
?در شگرد صعود و فرود باید تناقضی در احساس مخاطب ایجاد کرد که ناامیدی به او ضربه سنگینی باشد و اصطلاحا او را در خلا قرار دهد، درست مانند حسی که بعد از پایان آمدن از قطار شهربازی به انسان دست می دهد.
?شاید بعضی از مخاطبین ما ترن های هوایی شهر بازی را تجربه کرده باشند، وقتی داخل ترن می نشینید، در حال بالا رفتن، ترن آرام و آرام و به سختی بالا می رود، ذهن ما آرام آرام عادت می کند برای یک جان کندنی برای بالا رفتن، در همین حال ترن یک مرتبه به پایین برمی گردد، در چنین حالتی یک خلاء ذهنی برای ما ایجاد می شود.
?اگر این سقوط استمرار داشته باشد و مدام به سمت پایین حرکت کند ، درست است که چند ثانیه اول برای ما جذاب است ولی همینطور که با سرعت به سمت پایین حرکت می کنیم احساس ترس بر ما غلبه می کند. و زمانی که به پایین می رسیم شاید دیگر خود این صعود و فرود مهم نباشد زیرا جهت چپ و راستتان را هم گم می کنیم، یعنی برای مدتی نیاز داریم در محیطی که اصطلاحاً به آن خلاء یا انتظار ایجاد شده می گویند بتوانید خود را بازآفرینی (ریکاوری)نماییم که دیگر در آن زمان مستعد هر گونه پذیرش ذهنی هستیم.
?پس رسانه هنگامی که شما را در فضای فرود فزاینده قرار می دهد می تواند چنین القا کند که شما احساس کنید دولت دارد سقوط می کند، جامعه دارد سقوط می کند، همه چی جلوی چشمان شما دارد از بین می رود ولی شما ساکت نشسته اید و هیچ کاری انجام نمی دهید.
? تکنیک پنجم: خط ساحل
?در فضای رسانه ای شگردی وجود دارد که به آن شگرد ”خط ساحل“ می گویند. همه ما در کنار ساحل با برخی تاسیساتی روبرو شده ایم، که وارد حریم دریا شده اند و خط ساحلی را کوتاه کرده اند در این صورت با کوچکترین طوفانی ممکن است این تاسیسات آسیب ببینند.
?ما نیک می دانیم که همه موج ها لزوما تخریبگر نیستند ولی وقتی ما نزدیک خط ساحل این تاسیسات را بنا کرده ایم بسیار طبیعی است که موج های کوچک هم بتوانند آنها را تخریب نمایند.
? آثار مدیریت های ضعیف در داخل کشورمان حکم همان ساخت و سازها در کنار ساحل ذهن را دارد یعنی با کمترین موج رسانه ای ذهن ما نسبت به عملکرد نظام منفی ، اعتماد مردم به حاکمیت مخدوش و به کلیت نظام سیاسی آسیب جدی وارد می شود.
?هر چقدر این خط ساحلی پهن تر باشد، درزمانی که موج به خط ساحل برخورد می کند، تاسیسات خسارت کمتری خواهند دید و هرچه این خط نازک تر باشد، موج زودتر به ساحل رسیده و قدرت تخریب آن بیشتر خواهد شد.
?رسانه ها سعی می کنند این خط ساحل را آرام آرام باریکتر نمایند و یا حتی خیلی جاها از بین ببرند تا بتوانند تخریب های بیتشری را در ذهن صورت بدهند.
?به عنوان مثال وقتی که مخاطب با پدیدهای به عنوان صف مرغ یا کمبود پوشک روبرو می شود، یعنی به لحاظ ذهنی، می گوییم که خط ساحل در ذهنش کم رنگ تر شده است، بدین ترتیب موج منفی روی ذهن مخاطب و روی ساحل خوابیده و تأسیسات ذهنی به هم ریخته است و دیگر نمی تواند سایر پیشرفت های کشور را نظیر پیشرفت های نانوتکنولوژی و ….را باور نماید.
? تکنیک ششم: تلخ جذاب
?گاهی یک خبر بد می تواند سایه تلخی اش را روی همه خبرها بیاندازد. وقتی ذهن مخاطب با آن خبر تلخ درگیر می شود به اصطلاح ذهن او بسته و دیگر به سختی می توان در آن تغییری ایجاد کرد . گاهی رسانه ها از این ویژگی ذهن، برای تولید محتوای منفی استفاده می کنند. این شگرد را اصطلاحا ”تلخِ جذاب“ می گویند
?بعنوان مثال وقتی شما یک بادام را می خورید و از قضا بادام تلخ می باشد، این تلخی همه دهان شما را می گیرد، از لحاظ عمومی نخستین کاری که فرد می کند باید آن را از دهان خود خارج کند ولی ممکن است کسانی هم باشند که وقتی این اتفاق می افتد یه لیوان آب را هم پشت سرش میل کرده و باعث می شوند به جایی این که بادام تلخ به بیرون انداخته شود این تلخی به داخل بدن نیز هدایت گردد.
?اگر در همین حال به او معجونی تعارف شود که روی آن بادامی هم وجود داشته باشد، بدلیل این که هنوز ذهن مزه تلخ بادام را در خود دارد آن معجون حتی با بادام های شیرین هم ، حکم شر را برای او پیدا خواهد کرد.
?در موضوع اعدام های منافقین در سال 67 از این نوع شگرد رسانه ای استفاده بسیار شده است یعنی با مظلوم نمایی بسیار، جلادانی که خون 17 هزار شهید را برروی زمین ریختند شهید معرفی کرده اند.
?حجم تبلیغات به اندازه ای سنگین انجام گرفته و می گیرد که می بایست تلخی اعدام ها صرفاً در ذهن مخاطب باقی بماند تا به هیچ وجه ذهن حاضر نباشد جنایات گذشته منافقین را قبول کند
تکنیک هفتم: تکنیک ”سکوت گرم سکوت سرد“
?در سکوت گرم سعی بر این است که مخاطب غیرحرفه ای را جذب و همراه خود کنیم . شما گاها مشاهده کردیده اید که در میان برنامه طنز ، یا در میان بازی ها و سرگرمی ها ناگهان به صورت کنایه آمیز، تلخ ترین حرف های سیاسی زده می شود.
?سکوت گرم عملا از نمادها و حرف های غیرمستقیم برای درگیر کردن ذهن های آن دسته از مخاطبان استفاده می شود که از تحلیل های جدی و مستقیم لذت نمی برند. درست مانند سریال نون خ که عدم توان مدیریت بحران را در هنگام زلزله در قالب یک برنامه طنز به مخاطبین منتقل می کرد.
?پس به لحاظ خبری در آن برنامه اصلی، نسبت به این مسئله سکوت می شود، اما در سایر برنامه های دیگر این موضوع را گرمش می کنند و به انحاء مختلف به آن می پردازند.
?اما سکوت سرد به این معناست که پیام در بخش مربوط به همان موضوع مطرح می شود ولی به صورت تیتروار و به سرعت از آن عبور می گردد و درهیچ برنامه ای دیگری هم به آن پرداخته نمی شود. یعنی اینکه رسانه راجع به یک مسئله ای یا از سرِ مهندسی یا نسبت به اقتضائات و شرایطی پیرامونی که در جامعه بوجود آمده است به اجبار سکوت می کند.
?مانند پخش نشدن بزرگترین راه پیمایی جهان در روز اربعین که در هیچ یک از رسانه ها خارجی به خاطر نمایش قدرت تشیع پخش نمی شود و نسبت به آن سکوت سرد پیشه می کنند.
تکنیک هشتم : ”مجادله برای مجادله“*
?رسانه در این شگرد به دنبال قصه گویی است، یعنی همه تلاش اش را می کند تا حوادث غیرمرتبط را به گونه ای به یکدیگر ارتباط دهد تا از میان آنها دعوایی را بیرون بکشد . در شگرد ”مجادله برای مجادله“ رسانه دنبال آن است که ذهن مخاطب را هر روز با حاشیه هایی جدیدی درگیر کند که از درون آن نوعی ترس از آینده و نگرانی از بی برنامگی جامعه بیرون بیاید.
?بعنوان نمونه معاون اول رئیس جمهور راجع به تخصیص ارز 4200 یک مطلبی می گوید ، نماینده مجلس از رانتهای بوجود آمده از این سیاست پرده بر می دارد ، تولید کننده از عدم دریافت این یارانه سخن می گوید و …. این مباحث به صورت پراکنده در جامعه مطرح می شود و مردم این افراد را در مواجهه با همدیگر نمی بیند.
?ولی می بینیم که رسانه سعی می کند این موارد را مونتاژ کرده و کنار هم بگذارد . تا نشان دهد اختلافات عمیقی بین قوا وجود دارد ، تا از میان این اختلافها نشان دهد که بین دستگاه های حکومتی دعواهای بزرگی رخ داده است. در حالی که در عالم واقع هیچ دعوایی صورت نگرفته است و این رسانه بوده است که بصورت گزینشی این فکت ها را کنار هم قرار داده تا در ذهن مخاطب یک دعوای شکل بگیرد، پس مخاطبین ساده دل هم تصور می کنند حالا که دعواست، پس ما هم باید با جانبداری از فرد یا گروهی برویم دعوا.
تکنیک نهم : ” اعتماد بیدلیل، خشونت مستند“
?در این شیوه، رسانه می خواهد جامعه را به سمت خشونت و رفتار منفی پیش ببرد. در انبوه خبرها ذهن بدون آنکه دلیل منطقی پیدا کند به این جمع بندی می رسد که این رفتار خشونت آمیز کاملا رفتار درستی است.
?شگرد اعتماد بی دلیل ، در زمان های که سرمایه های اجتماعی یکی کشوری رو به نزول است قابلیت رشد بیشتری پیدا می کند . زیرا در این فضا اساساً کسی به دنبال دلیل موجه و قانع کننده نیست. و این گونه القا می شود که هر نوع اعتمادی که تا الان بروز دادید دیگر دلیل برای ادامه آن وجود ندارد و اساسا نباید به کلیت نظام دیگر اعتماد کرد چون هیچ ” مابه ازای” دریافت نشده است و این است که مشروعیت و مقبولیت نظام در این تکنیک هدف اساسی قرار می گیرد.
?بعنوان مثال رسانه های بیگانه مدام روی افکار عمومی کشورمان این موارد را القا می کنند که در انتخابات شرکت نکنید تا این یک امتیاز منفی برای مشروعیت جمهوری اسلامی تلقی شود، مهمترین دلیلی هم که آورده می شود این است که هر باری که شما در انتخابات شرکت کردید مگر چه جواب مناسبی گرفتید آیا وضعیت زندگی شما بهتر شده است ؟ و به این شکل جامعه را در یک فضای خشونت آمیز ذهنی قرار می دهند.
?بنابراین تکنیک “اعتماد بی دلیل، خشونت مستند” کارویژهاش این است که در ذهن مخاطب، نسبت به همه چیز ایجاد یک خشونت و انزجار می کند و پس از این که خشونت و انزجار ایجاد شد آنوقت سوال می کنند که چرا این خشونت بوجود آمد ؟ پاسخ می آید که تا الان هر چه اعتماد کردیم، خوب ، نتیجه ای نگرفته ایم.
? تکنیک دهم: صدای بلند
?وقتی افراد مشغول دیدن یک برنامه ای خاص هستند ممکن است ناگهان صدا گیرنده بالا رود. در این فضا است که ذهن آماده تغییر می شود. و می خواهد خود را با صدای جدید و طول موج متفاوت همراه کند. در رسانه ها ، از همین شیوه استفاده می شود و شگردی به نام ”صدای بلند“ شکل می گیرد.
?درست مانند صدای بلندی که بعد از قطع شدن فیلم سینمای و پخش شدن آگهی های تبلیغاتی از تلویزیون انجام می گیرد و شما تعجب می کنید که چرا صدا تلویزیون یک مرتبه افزایش یافت؟!
?در عالم رسانه به هنگام پخش اخبار همه خبرها ظاهرا هم سطح و در یک ردیف قرار می گیرند و به صورت یک صدا پیش می روند اما ناگهان امواج برخی خبرها اوج می گیرد، زیرا که قرار است یک خبر بلندتر از دیگر خبرها شنیده شود.بنابراین این بلندی صدا، نشان از اعتبار خبر و اهمیت آن در سطح جامعه دارد. بنابراین آرام آرام ذهن تحریک می شود وشروع می کند به جمع کردن صداهای پیرامونی و حاشیه ای که در خصوص آن موضوع به وجود آمده است.
?بنابراین تکنیک صدای بلند همانند یک آهنربا عمل می کند آهنربایی که ذهن او را شنیده و شروع می کند به جمع کردن همه مفاهیم مشترکی که می تواند در خصوص آن موضوع کارساز باشد.
?تکنیک صدای بلند دو قابلیت جدی را در متن خود به همراه دارد: قابلیت اول خراش دادن ذهن مخاطب برای توجه به یک موضوع خاص، نسبت به سایر موضوعات و قابلیت دوم که بسیار مهم هست توقع ایجاد کردن برای سایر سوژه های که قصد دارند به همان اندازه ی صدا مرتفع شنیده و مورد توجه واقع بشوند.
? تکنیک یازدهم: آبشار داغ
?یکی از زیباترین جلوه های طبیعت آبشارها هستند که زیبایی بصری و صوتی فراوانی دارند. حالا تصور کنید که این آبشار، آب داغی دارد، تنها کاری که می شود کرد آن است که از دور آن را تماشا کنیم. این رفتار دقیقا شبیه یک شگرد رسانه ای است که به آن ”آبشار داغ“ گفته می شود.
?معمولا در میان مخاطب و خبرهایی که ظاهرا داغ هستند یک شکاف و فاصله ای ایجاد می شود که پذیرش خبر را راحت می کند.
?در شگرد فوق حتما باید آن تصویر زیبای آبشار وجود داشته باشد زیرا ترکیب صدا، ارتفاع و رنگین کمان یک حالت خوبی را در ذهن ایجاد می کند و باعث می شود تا آن حس خوب از بین نرود. برای اجرایی شدن این شیوه حتما باید از خبرهایی استفاده شود که ظاهرا مخاطب با آن همراه است، تا بتوان ذهن او را درگیر کرد و به سمت پیام حرکت داد.
?چرا حالا می گویم داغ؟ زیرا ارتفاع ثابت است، صدا ثابت است و رنگین کمان یعنی مظهر آن زیبایی که اتفاق افتاده هم، به لحاظ ذهنی ثابت است اما به شما اجازه نمی دهد که نزدیک حوضچه شوید، چون بسیار بسیار داغ است، پس یک فاصله را برای شما ایجاد می کند بین همه آن مطلوب هایی که در ذهن ساخته و پرداخته اید با آن واقعیتی که در عالم واقع وجود دارد.
?ما به واسطه اینکه چشم ، تصویر را دیده و گوش، آن صوت را شنیده و ذهن یک پردازشی نسبت به زیبایی مسئله انجام داده است اصطلاحا ، به دلیل حجیم بودن فضای از مسئله ای که در ذهن ما شکل گرفته است بدون دریافت هیچ گونه ادله اثباتی، ذهن ما آن خبر را مورد پذیرش قرار می دهد .
?رسانه نسبت به اثبات توانایی های نداشته “فردی یا جریاناتی” که موافق آن هستند معمولاً از تکنیک آبشار داغ استفاده می کنند بنابراین مخاطب نمی تواند اثبات کند که در فلان فرد یا آن جریان این شایستگی وجود ندارد اما چون آن رسانه میگوید و به زیبایی هم می گوید و آبشار داغ را نشان ما می دهد آن دروغ را باور می کنیم بدون آن که افراد ناشایست هیچ قدمی برای اثبات توانمندی هایشان برداشته باشند.
?پس بنابراین اگر رسانه ای بخواهد از جریانات مورد نظر و یا افراد مورد وثوقش برای آینده حمایت بکنند، حتماً از تکنیک آبشار داغ استفاده می کنند.
? تکنیک دوازدهم: اسارت مسلح
?یکی از این شگردهای رسانهای در علوم شناختی ”اسارت مسلح“ است، در این شگرد ابزارهای مردم برای تغییر و بهتر کردن جامعه از او گرفته می شود.
?در شگرد ”اسارت مسلح“ توانایی جامعه باید در محیطی زندانی شود تا خود جامعه به این نتیجه برسد که دیگر نمی تواند تغییر ایجاد نماید. ذهن مخاطب باید به این نتیجه برسد که زندانی شرایطی است که به او تحمیل شده و سلاح او یعنی امید به آینده و اعتماد به نظام دیگر نمی تواند برای او راه گشا باشد. زیرا تصور می کند که را فریب داده اند .
?تکنیک ”اسارت مسلح“ جامعه را ضعیف می کند و روحیه امید را از او می گیرد زیراهیچ چیز مانند اسارت نمی تواند حرکت و پویایی جامعه را از بین ببرد.
?تصور کنید شما در یک چارچوب و در یک اتاق درب بسته هستید و یک تعداد آدم در این اتاق وجود دارند که همه انها از جمله شما مسلح هستید و با توجه به این که زمان بسیار زیادی هم گذشته است همچنان در این اتاق محصور مانده اید. شما مسلح هستید و خاصیت مسلح بودن یعنی خروج از اسارت، اما در عین حال که اسیر هستید و تکنیک (نبوغ ذهنی) دارید و تاکتیک هم دارید (عضو بنیاد نخبگان هستید ) ، اما این نظام اداری به شما اجازه خروج (انتصاب به پست های حساس) نمی دهد.
? به خاطر داشته باشید حس اسیر بودن به لحاظ ذهنی، خیلی جلوتر از فرآیند اسارت فیزیکی تلقی می شود.
?رسانه با این تکنیک چه کار می کند؟ ذهن مخاطب را نسبت به دو مسئله وضع موجود و وضع مطلوب محدود و محصور می کند، وضع موجود را سیاه، بد، رو به زوال و مرگبار نشان می دهند و جلوی پرش ذهنی برای رسیدن به وضع مطلوب که مهمترین رکن آن، تلاش است ، را می گیرد.
?رسانه به او می گوید که وضع موجودتان نتیجه انتصابات پخمگان به جای نخبگان است. اگر شما از کشور مهاجرت نکنید وضعیت آینده ، چون توسط همین گروه اداره خواهد شد قطعا بدتر از این وضعیت خواهد شد. پس ذهن مخاطب به راحتی این دروغ ها را می پذیرد
?پس آشکار شد در این تکنیک مخاطبان این رسانه ها سلاح در اختیارشان هست اما اسیر هستند و هنگامی که ذهن اسیر شد برغم مسلح بودن امید به تغییر وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب را از دست خواهد داد. در این شرایط مخاطب احساس می کنند دیگر برای خروج ، هیچ امیدی و هیچ راهکاری وجود ندارد. بنابراین شروع می کنند با سلاحی که در اختیار دارند علیه خودشان به شلیک کردند یعنی بجای اینکه این سلاح بشود عاملی جهت ایجاد تغییر برای رسیدن به وضع مطلوب، می شود عاملی جهت تخریب و از بین بردن فضای امید به بهبود نسبت به آینده
? تکنیک سیزدهم: پراکنده منسجم
?یک شگرد قدیمی که در عالم رسانه کارکرد زیادی دارد شگرد ” پراکنده منسجم “ است! در این شیوه از یک بی نظمی خبری، به نظم نهاینه شده ای رسیده می شود که در نهایت علیه یک موضوع خاص مورد استفاده قرار می گیرد.
?گرانی، اوضاع سیاسی منطقه، برجام، بازار موسیقی، وضعیت خشکسالی، آموزش مجازی، کرونا و هزاران چیز دیگر را به هم ربط می دهند تا بهانه ای باشد تا ذهن مخاطب به این نتیجه برسد که دیگر ما به انسداد سیاسی رسیده ایم.
?در تکنیک ” پراکنده منسجم “ هنر رسانه آن است که بتوانند چسب مورد نیاز این تحلیل عجیب و غریب را فراهم نماید. یعنی در ابتدا موضوعات متفاوت ، در ساعتهای متفاوت، در ایام مختلف و برنامه های متنوع به شکل کاملا مستندی مطرح می شود و ذهن مخاطب را به این تحلیل می رسانند که یک جور پراکندگی در این محتوایی که توسط آنها ارائه می شود وجود دارد
? اما این پراکندگی آرام آرام، چون فرآورده های مختلفی را شامل می شود و هر کدام بخشی از ذهن مخاطب را درگیر می کند و روی آن اثر می گذارد بنابراین حالا باید در یک گذر زمان پخته بشود- درست مانند برنج بار گذاشته شده که باید فرصت دم کشیدن را به آشپز ماهر آن بدهند – تا این که از نظر زمانی به یک موضوع خاص می رسیم و اتفاق خاصی در جامعه می افتد ، حالا در این شرایط مخاطب می بیند که دو باره همه آن مفاهیمی که، پراکنده در برنامه های مختلف به صورت گوناگون و در زمان های مختلف گفته شده بود حالا یکجا و به صورت منسجم در یک ویژه برنامه در جلوی چشمان او به رقص در می آید.
?به خاطر دارید فایل صوتی که از آقای ظریف پخش شد. در آن پروژه از مدت ها قبل عَلَم مقاومت را مقابل علم مذاکرات قرار داده بودند و راجع به هرکدام و کارکردهای آن به کرات برنامه ساخته بودند ولی هنگامی که این فایل منتشر شد، آنها فرصت طلایی پیدا کردند تا تمام آن تقابل های پراکنده را در یک قالب منسجم، در برنامه های کاملاً مرتب و منظم به مخاطب منتقل نمایند.
?پس رسانه کارش این است که اصطلاحاً بذرافشانی کرده ، و در زمین ذهن شما دانه های مختلف می کارند ، کاری هم ندارند که آن بذر می گیرد یا نمی گیرد، ولی به ذهن شما فرصت می دهند تا انها را در خود نگه دارد اما به محض این که سوژه جدیدی اتفاق افتاد آنوقت تمام آن بذرهای پراکنده را به یک فرا گشت حول موضوع واحدی تبدیل می کنند که اصطلاحا به این تکنیک ” پراکنده منسجم “ می گویند.
? تکنیک چهاردهم: گاردریل یا حفظ خط فرضی
?برخی رسانه ها تلاش می کند در جامعه دوگانهسازی ایجاد نموده و به اصطلاح میان مردم خط فرضی بکشد، اصطلاحا این شگرد را تکنیک ” گارد ریل “ می گویند.
?بهترین روش رسانه ای در استفاده از شگرد ” گارد ریل “ ایجاد گروه های متقابل است. مانند این که گفته می شود در جامعه افرادی وجود دارند که اقلیت هستند ولی برای همه مردم که اکثریت می باشند تصمیم می گیرند.
?رسانه معمولاً یک حجم وسیعی از موضوعات را که معمولاً مخاطب برای خودش تقسیم بندی دارد ، با یک سری از گاردریل های مفهومی و یا یک سری عبارت های ، به صورت این طرفی و آن طرفی مطرح می کند، یعنی با یک شیوه خاصی؛ به واسطه ی مفاهیمی که در ذهن ایجاد شده خطوط فرضی ترسیم می کنند، که مخاطب احساس می کند صرفا باید بین این دو خط حرکت کند.
?ما شاهد ایجاد انواع دو قطبی ها در جامعه بوسیله رسانه ها بودیم. دو قطبی سازی مانند مذاکرات و مقاومت، جریان های سیاسی چپ و راست ، اقلیت و اکثریت ، باحجاب و بی حجاب و …..تا به مرور زمان اثبات کنند که یکی از آنها بر دیگری برتری دارد .
?رسانه با مهارت این فضا را ایجاد و تشدید می کند.بنابراین اذهان و عقول جامعه احساس می کند که تنها باید در یک دوگانگی مثلا مذاکره و مقاومت قدم بردارد در حالی که اساساً این دوگانه سازی از ابتدا غلط بوده است.
?می گویند که چرا اقتصاد ایران به این وضعیت افتاده است؟ پاسخ می دهند چون باید شما مذاکرات را از مقاومت جدا کنید ، در صورتی که ما بزرگ ترین مذاکره و بزرگترین مقاومت مان توأمان با هم شکل گرفته شد که در همین شرایط بود که مکتب حاج قاسم متولد شد. در حالی که رسانه در اینجا سعی دارد با ایجاد یک گاردریل و خط فرضی جامعه را به سمت پذیرفتن مذاکره در مواجهه با مقاومت هدایت کند.
تکنیک پانزدهم: حرکت در جا یا تردمیل
?رسانه برای ایجاد نا امیدسازی می تواند در برنامه ها خود به صورت پیوسته از یک مسیر طی شده سخن بگوید. تکنیک تردمیل می خواهد به مخاطب چنین بگوید که همیشه در در کنار او ، و همراه اوست و برایش دلسوزی می کند. بنابراین نیاز دارد که به او القا کند که خیلی زحمت کشیدی و می کشی و مدام در حال دویدنی ولی چه فایده ؟ افسوس که روی تردمیل می دوی و و به جای نمی رسی!!! زمانی که چنین احساسی (در جا زدن) به فرد دست می دهد، ذهن یخ می زند و می گوید این همه زحمت کشیدیم، انگار روی تردمیل دویدیم، جایی را نگرفتیم و مفاصل پا را هم از دست دادیم، کمر را هم از دست دادیم، خسته هم شدیم و هیچ چیزی هم نصیبمان نشد. آنوقت است که ذهن مخاطب آماده اعتراض یا مهاجرت می شود.
?در این تکنیک رسانه چنین القا می کند که ببینید کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس یا کره جنوبی که سال ها پیش در کشور شما کارگری می کردند و خیلی از کشور شما عقبتر بودند ،حالا به کجاها رسیده اند، پس شرط موفقیت شما ادامه همین وضعیت نیست. لاجرم شما می بایستی از این تردمیل پیاده شوید .
?مخاطب در این مقطع دیگر ارزیابی و تجزیه و تحلیل نمی کند که این مطلب چقدر صحت دارد؟ ولی به واقع اگر آن اطلاعات تماما صحیح بود پس چرا همین کشورهای غربی ایران را در ردیف بیست امین قدرت اقتصادی بزرگ دنیا طبقه بندی می کنند و یا از نظر رشد علمی معتقدند که ایران در برخی از سال ها مقام نخست را در دنیا بدست آورده است و یا …… بنابراین تحت تاثیر این تکنیک فرد داشته های خود را ندیده و با آن رسانه همراه می گردد.
? تکنیک شانزدهم: صدای خفته، ندای غایب
?در این روش لازم نیست رسانه همه ماجرا را توضیح دهد بلکه کافی است تلنگری به گوشه ذهن شما بزند . در این شیوه گزارش های مردمی و صداهای ارسالی که به رسانه فرستاده می شود بیشترین کاربرد را دارد. در این شیوه رسانه تلاش می کند از قالب رسمی خارج و به نوعی تاثیرگذاری نرم ایجاد کند. این تکنیک ، به تکنیک ” صدای خفته، ندای غایب “ مشهور است.
?در این شگرد ، رسانه با اخبار منفی از زندگی روزمره مردم شروع و با آنها همدردی می کند و مسائل خرد و جزیی را با مهارت به تحلیل های کلان ارتباط می دهد؛ مثلا از گران شدن قیمت مرغ به شکست اقتصاد یک کشور می رسد و حتی از گزارش یک قتل به ناامنی سراسری در کشور دامن می زند.
?اصولا منطق عقلانی بر این نوع پیام ها ارسالی حاکم نیست و بیشتر به یک گفتگوی صمیمی شبیه است. در این تکنیک رسانه یک سوم از ذهن مخاطب را در اختیار می گیرد. و دو سوم دیگر را به ذهن خود او می سپارند، زیرا مخاطب در چنین حالتی احساس می کند که آزادی دارد. یعنی به راحتی وجه دموکراتیک بودن آن رسانه را در انتقال پیام می پذیرد، در حالی که نمی داند از همان ابتدا ، ذهن او ، محاصره و تسخیر شده است و این موضوع همان تکنیک صدای خفته و ندای غایب نام دارد.
?بعنوان مثال اگر رسانه در این تکنیک بخواهد اصل نظام را زیر سوال ببرد، در ذهن مردم چیزی که خفته است، مانند وعدههایی که یک رئیس جمهور که وفا نشده است و مردم نسبت به انها حساسیت زیادی پیدا کرده و دیگر او را قبول ندارند – مانند آقای روحانی – را پیوسته مطرح می کند تا مخاطبین را با خود همراه سازند ، یعنی روی آن مفهوم خفتگی ذهن فرد، سرمایه گذاری کرده ، تا آن ندایی که درون ذهن وجود دارد، ولی غایب است ، بیاد وارد عمل شود و تصمیم گیری کند، که ، به هیچ رئیس جمهور دیگری، منبعد نباید اعتماد کرد.
? تکنیک هفدهم: ترس تابدار
?برای همه پیش آمده است که از چیزی یا کسی بترسیم، ترس می آید و می رود اما گاهی این ترس ماندگار می شود و یا از شکلی به شکل دیگری تغییر حالت می دهد .اینجاست که از مفهومی به نام ” ترس تابدار “ سخن به میان می آید. یعنی یک رسانه قادر است بوسیله این تکنیک، موافقان زیادی را به مخالفانی سرسخت تبدیل کند.
?بعنوان مثال یک رسانه ممکن است روز اول شما را از کمبود آب و خشکسالی بترساند و هنوز از این ترس رها نشدهاید شما را از بحران اقتصادی و قحطی نان بترساند، و اینکه هنوز این حس از بین نرفته شما را از تحریم ها و سر آخر نیز از یک جنگ تمام عیار علیه کشور بترساند.
?وقتی وارد این ترس دامنه دار شدید ، ذهن دچار یک عادتی به نام ” ترس تابدار “ می شود که دیگر نمی تواند خود را به تنهایی به آرامش برساند، در همین نقطه است که رسانه احساس می کند یک مخاطب همیشگی و فعال پیدا کرده است.
?در این تکنیک ترس از بین نمی رود، تمام نمی شود، حتی افزوده هم نمی شود بلکه همان طوری که گفته شد از حالتی به حالت دیگر تغییر پیدا می کند، که اصطلاحا می گویند مخاطب از این نقطه به نقطه دیگر یا از این گزاره به گزاره دیگر از ترس افتادن تاب می خورد.
?درست همانند بند بازی که یک بندی را می گیرند و تاب می خورند، و سپس آن بند را رها و به بند دیگری متوسل می شود تا مسافتی را از این طریق طی نماید. این شکل تاب خوردن را اصطلاحا ترس تابدار می نامند،
?بنابراین رسانه وقتی می خواهد ذهن مخاطب را قفل کند، حتما باید آن را به یک موضوعی دیگری وصل و تابش بدهد یعنی مجددا او را آویزان یک مسئله دیگر نماید که در این صورت وقتی به آن مسئله متوسل می شود، تازه ترس دیگری را نیز به همراه آن باید تجربه کند.
?در این تکنیک یک حالت ترسناک را از مخاطب گرفتید اما همزمان ترس دیگری را به او سپرده اید یعنی برای اینکه او زمین نخورد، احساس می کند که باید از این ترس به ترس دیگری منتقل شود. بنابراین ذهن در اینجا به یک نقطه ای میرسد که مرتب در حالت ترس تثبیت شده ای است .و دیگر جرات رهاشدگی ندارد ، بنابراین ذهن وقتی به چنین ترس مستمر و پیوسته ای عادت کرد، دیگر موضوع تمام شده و مقصود رسانه حاصل می گردد.
?معمولا برای تبدیل افراد از یک حالت کاملا عادی به یک فرد کاملا مخالف، از همین تکنیک استفاده می شود.
تکنیک هجدهم: تامین نیروی مخالف فعال
?رسانه ها همواره تلاش می کنند که مخاطبان خود را فعال نگه دارند. یعنی هر طور شده آنان را روی آنتن بیاورند تا قدرت مخاطبین خود را به رخ دیگران بکشند ،فعالان حوزه مجازی ، دنبال کننده های خود را تشویق می کنند که حتما کامنت های انتقادی خود را زیر خبرهای یا موضوعات آنها بگذارند تا چنین احساسی را القا کنند که این مطلب چقدر مخاطب فعال داشته است ، به این شگرد اصطلاحا”تامین نیروی مخالف فعال“ می گویند
?رسانه بسیار علاقه مند است که مخاطب خاکستری و حتی مخاطب مخالف خود را هر طور شده جذب و وارد بازی نمایند. اینجاست که یک توییت معمولی هم برای شان کاربرد دارد.آنها با این تکنیک قصد دارند به افکار عمومی چنین القا کنند که آنها جریان ساز اصلی این حوزه محسوب می شوند.
?این تکنیک جزو پیچیده ترین تکنیک هایی است که از طریق آن وقتی رسانه می بیند که هیچ نیروی لجستیکی ، عملیاتی، آفندی ، یا حتی پدافندی ندارد ، علوم شناختی را به حرکت در می آورد تا شروع به ساختن و تامین نیروی فعال نماید. حتی با یک توئیت ساده یا حتی با یک لایک کوچک شما جز مخاطبان میلیونی آن رسانه قرار می گیرید. هرچند که ممکن است شما هیچ وقت برای این رسانه حضور میدانی نداشته باشند ولی همراهی شما با انها ، تعدادشان را خیره کننده ، جذاب و اثرگذار خواهد کرد.
?بعنوان مثال تصور کنید که یک فردی پست اعتراضی را در یکی از شبکه های اجتماعی ارسال می کند وقتی 5000 تا 4000 کامنت زیر همین پست وارد می شود مخاطبان دیگر هیچ وقت آن 4000 کامنت را نمی خوانند ولی چون عدد 4000 نفر عدد بسیار شگفت انگیز است بنابراین فرد پیش خود تصور می کند که چقدر این رسانه فعال است. اینجاست که باور پیدا می کنیم که نیروهای مخالف علیه ما چقدر زیاد شده است.
?این تامین نیروی مخالف فعال در حوزه عملیات شناختی، جزو تکنیک های فرآیند ساز است یعنی اینکه هر کسی که بخواهد وارد برنامه شود باید بداند که اگر قصد همراهی دارد باید در نوبت قرار بگیرد و مثلا در کلاب هاوس صحبت کند یا باید حتما کامنت بگذارد و یا حتما آن صفحه را لایک نماید.
تکنیک نوزدهم: چرم خیس
?بسیاری از مخاطبان دوست دارند نخستین خبری که می شنوند خبر خوشایندی باشد یعنی خبری باشد که انگار حرف دل آنهاست حتی اگر به صورت گلایه آمیز و اعتراضی باشد. بسیاری از رسانه ها از همین شیوه استفاده می کنند تا مخاطب را با خود همراه سازند، اما قرار نیست تا انتها برنامه هرچه می شنود مانند خبر اول جذاب باشد، اینجاست که نوعی شگرد رسانه ای به کار می رود که اصطلاحا ” چرم خیس “ نامیده می شود.
?هنگامی که بخواهند فردی را به قتل برسانند بدون آنکه رد پای از قاتل بجا بماند. معمولا یک چرم را خیس و منبسط شده ای را به دور گردن فرد موردنظر محکم می بندند ، چرم خیس در ابتدا برای آن فرد هم خنک و هم لذت بخش است اما هنگامی که آرام آرام این چرم خشک می شود، منقبض شده و روی شریان های حیاطی و تنفسی فرد فشار می آورد و چون دیگر امکان جدا کردنش وجود ندارد آنقدر منقبض و فشار وارد می شود تا مجرای تنفسی فرد را بسته و او را خفه نماید.
?در اخباری که با احساسات مخاطب بیشتر درگیر است معمولا از این شیوه استفاده می شود، مخاطبی که باید همراه آنها باشد و در نهایت در دستان آنها اسیر شود. در شگرد رسانه ای ” چرم خیس “ اراده را از مخاطب گرفته و او در حالت یاس و ناامیدی کامل قرار می دهد.
?در این تکنیک ابتدا به ساکن یک موضوع خیلی پرطمطراق را به مخاطب ارائه می دهند و مخاطب آن را می پذیرد و همانند چرم به دور ذهن خود می بندد و ذهن خود را با آن محصور می کند سپس آرام آرام با اخبار ناامید کننده دیگر، که هیچ اثر وضعی در ارتقای فهم نداشته و صرفا یک بار مضاعفی را بر ذهن او ایجاد می کند ، این چرم را خیس کرده و بعد از مدتی هنگامی که شاخ و برگ های موضوع را کنار می زنند (اصلاحا چرم شروع به خشک شدن می کند) ، تازه ذهن مخاطب منقبض شده و تصور می کند که کم کم به هسته موضوع نزدیک و نزدیکتر می شود،
درحالی که در عالم واقع لحظه به لحظه فشار بیشتری را بر ذهن او وارد می شود و زمانی مخاطب به خودش می آید که دیگر دیر شده و ذهن منقبض گردیده و فرد احساس خفگی می کند. ذهنی که احساس خفگی کند مستعدترین ذهن برای انفجار است، و آنگاه تمام و کامل ذهن او در اختیار رسانه قرار می گیرد.
تکنیک بیستم: فرار درجا
?رسانه اصطلاحا این ظرفیت را دارد که عده ای را بزرگ یا افرادی را به طور کلی تخریب نماید. این تکنیک را اصطلاحا ” فرار در جا “ می نامند.
?بعنوان مثال بهنگام مطرح کردن مسائل قومیتی بیشتر از این تکنیک استفاده می شود ، به خصوص در آنجایی که موضوع رنگ و بوی صنفی و قشری پیدا کرده است ، زیرا در این شرایط فرد معترض احساس می کند توانسته است از چنبره حاکمیت، یا از تور حکومت فرار و نقدهای کوبنده ای را علیه بی عدالتی نظام وارد نماید در حالی که اساسا نه توری وجود دارد و نه چنبره ای ، بلکه این همان فرارِ درجا نامیده می شود.
?یعنی بوسیله ای این تکنیک مخاطب را به شناختی از توانمندی خودش می رسانند ، که اساسا این توانمندی های فیک است و وجود خارجی ندارد، شما هم افرادی را زیادی را می شناسید که در رسانه ها مصاحبه و در انتهای آن هم یک اعتراض تندی به وضع موجود می کنند، انواع و اقسام استدلال ها و تحلیل ها را می آورند تا مخاطبین خود را بشوراند تا نسبت به مثلا بالا رفتن قیمت ها، شرایط بد اقتصادی و ….. احساس نارضایتی داشته باشند ، یعنی این حس را بوجود می اورند که مثلا فرد توانستد از فضای بسته ای که حاکمیت ایجاد کرده ، و هیچکس نمی تواند اعتراض کند، خارج شده و در رسانه خودش را به بعنوان نماینده همه مردم ایران مطرح می کند و به همه نشان دهند که او با چه شجاعتی توانسته است از بین تمام حصارهای حکومت فرار و حرف خود را بزند کند در حالیکه اساسا اصل موضوع حصارها فیک است و همه اقدامات که او انجام داده در یک فضایی پنج در پنج استودیو اتفاق افتاده است. این تکنیک همان فرار درجا نامیده می شود.
تکنیک بیستویکم: فصل پیله، پروانه مرده
?برای آنکه فرد به پختگی برسد و پروانه شود، ابتدا باید کرم پیله باشد، به عبارتی باید از صفر شروع کند، این رمز ورود به طبیعت زیباست. شیوه زیست پروانه در دنیای خبر تبدیل به شگردی شده است که به مخاطب می گوید باید همه ذهنت در اختیار من باشد. این شگرد را اصطلاحا ” فصل پیله، پروانه مرده “ می گویند.
?در این تکنیک، مخاطب باید از ابتدا تا انتها ذهن خود را به رسانه بدهد تا آن را شکل دهد. و فرد نباید اطلاعات دریافتی از آن رسانه را با هیچ منبع دیگری چک کند در این میان رسانه هم احساسات و هم عقل مخاطب را در دست می گیرد و به او اجازه نمی دهد از منبع دیگری تحلیل های متفاوتی بشوند، اینجاست که پروانه ذهن به دنیا نیامده، می میرد.
?مقدمه پروانه شدن، کرمی است که باید در پیله ای قرار گیرد و بعد به پروانه تبدیل شود، رسانه های بیگانه براساس این شگرد از ابتدا مخاطب را از حالت کرم بودن خارج می کنند تا به پیله ای برسد که در درون پیله رشد کند، بعد بشکافد و پروانه وار بیرون بیاید.
?رسانه درصدد است اول حس کرم بودن یعنی رشد نیافتگی را به افکار عمومی القا کند، یعنی مستمرا می گوید هر آینه شما می توانید پروانه بشوید، مگر اینکه خودتان نخواهید.
?بنا بر این بر اساس این افکار یک پیله ای دور ذهن مخاطب پیچیده می شود که مخاطب هم به بافت آن کمک می کند. به این صورت که مانع ورود اطلاعات صحیح به ذهن خودش می شود و فکر می کند هرچه این ممانعت بیشتر و محکم تر شود، فصل پروانگی اش زودتر اتفاق می افتد، ، اما نمی داند که دقیقاً پروانه (ذهن) او با این روش مرده به دنیا خواهد آمد.
? فصل پیله و پروانه مرده ، جزو پیچیده ترین تکنیک های عملیات شناختی است که در ادبیات خودمان تحت عنوان تسلط بی بصیرتی، عدم تسلط بر بصیرت از آن یاد می شود.
تکنیک بیست و دوم : اعتراض ذهنی، اجتماع ارتباطی
?بعضی فیلم ها هستند که می توانند با مخاطب های مختلف در سراسر جهان ارتباط بر قرار کنند، مخصوصا آنهایی که روی مفاهیم کلی انسانی مانند عشق تمرکز دارند. این ارتباط مشترک میان افرادی که هیچ شباهتی به هم ندارند علاوه بر سینما در رسانه های خبری هم رواج بسیار پیدا کرده است . شگردی که با نیازهای مشترک آغاز و به اهداف مشترک ختم می شود.
?در این تکنیک، رسانه سعی می کند پیوند دهنده اعتراض ها باشد. بعنوان مثال میان فردی که از میزان حقوق اش در دستگاه های اجرایی ناراحت است، با کسی که جاده شهرشان خراب شده است، یا با کسی که نگران تحصیل فرزند می باشد و با کسی که طرفدار سلطنت طلب هاست ، یک پیوندی وثیقی بوجود می آورد و این نقطه مشترک را به مخاطبین اش القا می کند که دیگر همه به ستوه آمده اند و نظام به انسداد رسیده است.
?در این تکنیک ، رسانه سعی می کند ذهن هایی که اساسا واقعیت را نمی بیند را به گونه ای معترض بکند، که این ذهن های معترض در فضای اجتماعی خودشان، به این نقطه مشترک برسند که دارای درد مشترکی هستند زیرا همیشه اعتراض ها دقیقا به همین شکل صورت می گیرد مثلا یکی نسبت به میزان کم حقوق و مزایای خود به صورت ذهنی اعتراض دارد، این موضوع را به دیگران نمی گوید، اما در جایی که کنار سایر همکارانش قرار می گیرد و در این زمینه صحبتی پیش می اید به علت جنس مشترک اعتراض ها، در ذهن تمامی آنها ، یک ارتباطی محکمی شکل میگیرد که به تدریج محکم و محکمتر می شود. بنابراین پتانسل یک تجمع اعتراضی بوجود می آید. اعتراض درست معلمان و اعتراض درست کارکنان قوه قضائیه در شرایط فعلی چون از قبل توسط سیستم درک و ترمیم نشد است حالا به وسیله یک رسانه و با استفاده از همین تکنیک تبدیل به یک تجمع اعتراضی به صورت کشوری می شود اینجاست که می توانیم بگوییم رسانه قادر است ابزار اجتماع این افراد باشد
تکنیک بیست و سوم: وحشت قرینه دار
?اگر رسانه ای قصد داشته باشد که بر اساس یک فرایند حساب شده ای یک فرد کاملا شجاع را به یک فرد کاملا ترسو تبدیل کند حتما باید یک قرینه ای را برای او ایجاد نموده و مستمرا آن قرینه را به او گوشزد نماید.
?به عنوان مثال اگر قرار باشد که یک نفر را معتاد کنیم کافی است که به مدت یکسال کنار گوش او مستمراً بگویم که “تو معتاد بشو نیستی” ، فرد وقتی به لحاظ ذهنی به اشباعِ ” تو معتاد بشو نیستی “ می رسد علاقه مند خواهد شد اعتیاد را یکبار تجربه کند تا از ماهیت چیزی که به او نسبت داده می شود اطلاع یابد. این یکبار امتحان کردن همان و در دام وحشتناک اعتیاد افتادن که قرینه آن هست همان.
?تکنیک وحشت قرینه دار دقیقا همین است، وقتی علی الدوام گفته می شود که این پدیده و این موضوع وحشت آور نیست و چون قرینه این وحشت آور نیست خودِ آن اقدامِ است ، بنابراین وحشت آور خواهد شد.
?رسانه از این تکنیک در جایی استفاده می کند که میخواهد هویت یک فرد یا یک ملت مبارز را به هویت یک فرد یا یک ملت مذاکره کننده تبدیل کند، بنابراین شجاعت قرینه اش می شود مذاکره نه مبارزه.
?برای همین شما دیگر از مبارزه کردن وحشت می کنید، بنابراین اگر بروید برای مذاکره، شما شجاعت دارید، اما همواره دچار ترس و اضطراب هستید اینجاست که باید گفت این ” وحشت قرینه دار “ جزو تکنیک های آلفایی است که در این مسیر، ذهن را دچار آبسه کردن می کند.
تکنیک بیست و چهارم: اُحد
?رسانه از این شگرد برای مخاطبی استفاده می کند که بسیار وفادار به موضوع خاصی است ولی قصد آنها بر این است که هرچطور شده است رفتار او را تغییر دهند. تا این وفاداری کمرنگ شود.
?رسانه وقتی شروع می کند به استفاده ابزاری از مخاطب، سعی می کند آن را از اهدافی که به آن اعتقاد دارد دور کند، و تنها با یک مسئله یعنی غنیمت قادر است که این کار مهم را انجام دهد.
?اگر مخاطب احساس کند از یک نقطه به نقطه دیگری حرکت کند، غنیمتی به دست می آورد، به لحاظ ذهنی حتما آن موقعیت موجود را رها خواهد کرد
?مهمترین کارویژه تکنیک ” احد “ استفاده از دو تکنیک عملیات روانی یعنی ” شایعه “ و ” احساس خسارت “ است.
?شما به نظام و کشور وفادار هستید، رسانه می خواهد کاری کند که ” احد “ اتفاق بیافتد، ایدئولوژی شما پابرجاست اما به علت شایعات گسترده نمی توانید به جمع بندی برسید و برای اینکه احساس عقب ماندگی نکنید، در انتخابات شرکت می کنید اما رای سفید یا رای باطله می اندازید، علی الظاهر شما در ” احد “ شرکت دارید، ولی تنگه را رها کردید و برای رها کردن این تنگه هم ، هزار و یک توجیه می آورید.
?شما در سال 1400 انتخابات شوراها دیدید که در برخی از شهرها آرا باطله از آرای کاندیدها بالاتر رفت. این یعنی مهارت فوق العاده زیاد رسانه برای استفاده از تکنیک اُحد.
تکنیک 25: اسارت و اصالت
?شگرد «اسارت و اصالت» بر روی مخاطب های جوان زیاد مورد استفاده قرار می گیرد .در فرهنگ ایرانی، هویت مهمترین عنصر شخصیت است، این هویت همیشه برای ما مهم بوده و در فضای رسانه ای هم جذاب محسوب می شود. اصالت هر ایرانی به هویتش است ولی گاهی تلاش می کنند که این اصالت ، نوعی اسارت تلقی شود تا نگذارد او دست به فعالیت های جدیدتری بزند.
?تقابل ”اصالت و اسارت“ از فرهنگ به حوزه رسانه هم رسیده است. افرادی که این چارچوب ها را می شکنند گاهی جذابیت موقت هم پیدا می کنند و می توانند مخاطب زیادی را دست و پا کنند(تصور کنید که اگر عادل فردوسی پور اصالت خود را اسارت می پنداشت و به شبکه های عربی می پیوست چقدر می توانست برای خود محبوبیت ایجاد نماید ولی او این کار را انجام نداد و به اصالت خود پایبند ماند )، ولی متاسفانه این روزها ، این قبیل افراد ، چه در حوزه سلبریتی ها و چه در حوزه ورزشگاران اسیر این تکنیک شده و تعداد آنها افزایش قابل ملاحظه ای پیدا کرده است ، این تکنیک جزو تکنیک های بسیار پیچیده عملیاتی شناختی محسوب می شود که سرمایه گذاری سنگینی برای از خود بیگانه شدن یا بیگانه پرست شدن، بر روی مخاطبان جوان صورت می گیرد
تکنیک 26: استدلال بی منطق ـ منطق موازی
?هر حادثه یا بحرانی در جامعه رخ می دهد می تواند انبوهی از تحلیل ها و استدلال ها را به همراه خود داشته باشد، در میان انبوه بحث ها و تفسیر ها، شگردی استفاده می شود که مخاطب از حرف های بی منطق عبور می کند و به یک منطق متفاوت می رسد. این شگرد به نام ” استدلال بی منطق ـ منطق موازی “ شهرت یافته است.
?در این شگرد رسانه ای، حتی استدلال های ضعیف هم مطرح می شود تا مخاطب تصور کند خودش دست به انتخاب زده و تحلیل درست تر را انتخاب کند، در صورتی که عملا وارد یک منطق موازی شده و دام رسانه افتاده است. باید همیشه به خاطر داشت عبور از گزاره های اشتباه لزوما ما را به گزاره درست نمی رساند، حتی ممکن است در ا ین مسیر به یک گزاره مبهم یا یک گزاره کاملا غلط هم هدایت بشویم .
?به عنوان مثال به هنگام خاموشی های گسترده در تابستان کارشناسان اعلام می کنند که ، علت واقعیقطع برق ، مستهلک شدن نیروگاه ها و اورهال نکردن آنها می باشد و این بسیار طبیعی است که در دوران پیک با یک چنین خاموشی های روبرو شویم. ولی رسانه ها چنین القا می کنند که دلیل اصلی خاموشی ها گسترده برق در ایران ،صادرات برق به عراق است و مدام پمپاژ می کند که چون در حال صادرات برق به عراق هستیم و جایگاه مقاومت در ذهن مردم عراق برای جمهوری اسلامی فوق العاده مهم است پس به این دلیل شما ناچارا باید خاموشی ها را تحمل کنید تا حش الشبی عراق دچار سختی نشوند
?به نظر شما ، مخاطب کدام استدلال را در قطع برق خواهد پذیرفت ؟ بنابراین منتهی سعی رسانه بر این است که مخاطب ، منطق موازی (صادرات برق به عراق) را از رسانه بعنوان دلیل اصلی خاموشی ها قبول کند.
تکنیک 27: انتخاب سخت در شرایط آسان
?اصلی ترین جمله در این شگرد این است که رسیدن به آزادی، رسیدن به شکوفایی اقتصادی، رسیدن به تفریح و رفاه اصلا کار سختی نیست و به راحتی به دست می آید ولی شما برای بدست آوردن تمامی این امتیازها ، صرفا ً باید یک تصمیم مشکل را بگیرد و آن این است که از جمهوری اسلامی عبور کنید. شگرد ” انتخاب سخت در شرایط آسان “ معمولا با رویاپردازی و شعارزدگی رسانه همراه می شود.
?مثلا به خانم های می گویند که شما می توانید در همه جا دیده بشوید و آزادی خود را به دست بیاورید ، و هیچ چیزی قادر نیست شما را محدود و محصور نماید . اما تنها یک شرط سخت دارد و آن این است که بی حجاب باشید و در داخل کشور روسری خود را بردارید، یا آن روسری را بر سر چوب زده و بالای پست برق رفته و این اقدام را به نمایش بگذارید و یا به کمپین نه به حجاب اجباری بپیوندید، این کار سختی است ولی کاملا شدنی است بلاخره شما وقتی روسری را برمیدارید، ممکن است دو روز هم به بازداشتگاه بروید، ولی ما سرانجام به شما پناهندگی خواهیم داد.
تکنیک 28: آشوب سازگار
?در این شیوه از یک تفاوت فرهنگ به یک اعتراض سیاسی می رسند به عبارت دیگر حمله به ارزش ها و نمادهای یک کشور را ، به بهانه آزادی توجیه و حتی ترویج می کنند و در نهایت از آن یک اعتراض سیاسی بزرگ را درخواست می کنند.
?گاهی شکست ارزش های یک جامعه می تواند نظم آن جامعه را بر هم بزند. اما رسانه ممکن است به بهانه های مختلف از این اعتراضات حمایت کند. این مساله فقط در ایران مانند حمایت از اعتراضات بنزینی نیست و در دیگر جوامع شرقی هم رواج بسیار دارد، مثلا در هنگ کنگ، رسانه ها بطور رسمی از اعتراض ها در منطقه قدرت چین حمایت می کردند.این شیوه عملکرد آنها بر اساس همین شگرد رسانه ای صورت گرفته که به آن ” آشوب سازگار “ می گویند.
تکنیک 29: بازخوانی برای تحریف
?تاریخ فقط علم مرور گذشته و عبرت گرفتن نیست. بلکه رسانه امروز کاری کرده است که “تاریخ” علم درک امروز و ساختن فردا شده است. چند سالی است که تاریخ ایران معاصر مورد توجه جدی رسانه ها قرار گرفته است، هدف آن هم ، فقط بیان قصه های گذشته نیست بلکه تاثیر آنها در سیاست امروز ایران است. اینجاست که شگرد رسانه ای تحت عنوان ” بازخوانی برای تحریف “ شکل می گیرد.
?رسانه ها در این چند سال ، تاریخ ایران را زیر و رو کرده اند تا شواهدی برای تطهیر پهلوی اول و دوم به دست بیاورند و آنها را در نزد مردم ایران متخصص و بسیار محبوب جلوه دهند. آنها هر کاری کردند تا بگویند آمریکا و انگلیس در تاریخ ایران نقش سازنده ای داشته اند ولی این روسیه بوده است که مانع اصلی پیشرفت ایران شده است. شگرد ” بازخوانی برای تحریف “ مرور خاطرات مردم به صورتی است که رسانه ها آن را می پسندد.
?در این مسیر تاریخی که ما در حال گام برداشتن در آن هستیم ، نسبت به هر پدیده ای یک تصویری از گذشته وجود دارد که یا ما آنرا شنیده ایم و یا در آن واقعه شخصاحضور داشته ایم ، اگر شخصا حضور داشته باشیم دیگر کاری از رسانه بر نمی آید ولی اگر آنرا شنیده باشیم، گذر زمان باعث می شود که بین ذهن ما و ریزِ اطلاعاتی که در آن واقعه اتفاق افتاده است ، یک فاصله ای بیافتد و تمام یا قسمتی از آن را فراموش کرده باشیم که در آن صورت کار برای رسانه بسیار بسیار راحتر خواهد بود. زیرا رسانه سعی می کند با بازخوانی مجدد برای اینکه بتواند اصل واقعه را در ذهن مخاطبانش تحریف کند آن ریزِ اطلاعات را مطابق میل خود دستکاری می کند. بعنوان مثال رسانه طوری از جزئیات خاندان پهلوی به تفصیل صحبت می کند که شما تصور می کنید مثلا اعلی حضرت خودشان با دست خودشان نان درست می کردند و به خانه های مردم می بردند و یا به گونه ای ریز اطلاعات رضاخان را در کنار همدیگر قرار می دهند تا مخاطب اساسا احساس نماید خاندان پهلوی اول به واقع در حق شان اجحاف شده است و حتی یک استاد دانشگاه را تحت تاثیر قرار می دهند تا تصور کند به رضا خان ظلم شده و کرسی رضاخان شناسی در دانشگاه راه اندازی نماید.
تکنیک سیام: بهانههای ترش، اطلاعات شیرین
?یکی از روش های جذب مخاطب در رسانه ها ایجاد این تصویر ذهنی است که من اطلاعاتی دارم که شما به هیچ وجه، در جای دیگری پیدا نمی کنید. با این شیوه مخاطب را پای رسانه خود میخکوب می کنند. رسانه ها در استفاده از این شیوه با یکدیگر به رقابت پرداخته و با این شیوه طیف وسیعی از مخاطبان را که اکثرا از میان نخبگان و فعالان گروه های اجتماعی هستند جذب می نمایند. به این شگرد اصطلاحا ” اطلاعات شیرین، بهانه های ترش “ گفته می شود.
?نکته مهم در این شیوه آن است که مخاطب، اطلاعات رسانه را با اشتیاق می شنود و بعد از زبان خودش برای گروهی که تحت تاثیر او هستند بازگو می کند . این روزها اطلاعات اقتصادی و اجتماعی که از این رسانه ها گرفته می شود گاهی میان مردم و نخبگان دست به دست می شود. فردی که این اطلاعات را می گیرد از داشتن آن لذت می برد و از نقشی که بعنوان نقش رابط میان حاکمیت و مردم بازی می کند بسیار احساس خرسندی می نماید.
?بنابراین اطلاعات شیرین، اطلاعاتی است که وقتی شما آنها را کنار هم قرار می دهید، فرد مستمع احساس می کند که به یک حجمی از داده ها دسترسی پیدا کرده است که در جای دیگری وجود ندارد و با پردازش شخصی که می تواند روی این داده ها داشته باشد در نزد هر مجموعه ای که قرار می گیرد می تواند تسلط خودش را در آن موضوع به دیگران اثبات نماید، این همان اطلاعات شیرین است.
?و وقتی این اطلاعات شیرین توسط مخاطب دریافت شد، سعی می کند در جامعه رسانه ای خودش، از اینستاگرام گرفته تا شبکه های ارتباطی یا حتی خانواده اش ، آن اطلاعات شیرین را به بهانه های ترش که اثر ظهور و بروزی در جامعه دارند، منتشر کند و بعد خودش را صاحب آن اطلاعات قلمداد نماید.
?یعنی مفهوم دقیق تورم و عوامل بوجود آورنده اش را بعنوان اطلاعات شیرین دریافت می کند اما تورم کشور را بعنوان یک عامل سرطانی که همه پیکره نظام را دربر گرفته به مخاطبانش منعکس می کند. از تورم مسکن گرفته تا تورم مرغ و تخم مرغ(بهانه های ترش)
تکنیک سی و یکم: بیابان ـ کویر
?فرق میان بیابان و کویر چیست؟ بیابان به مساحتی می گویند که در سال کمتر از 50 میلیمتر بارندگی دارد و سریع خشک می شود و کویر هم جایی است که اصلا بارندگی در آن وجود ندارد. حد فاصل بیابان و کویر یعنی درآن جایی که بارندگی بسیار کم است و جایی که اصلا باران ندارند مردم زیادی زندگی می کنند. در رسانه هم از این تفاوت استفاده می شود که اصطلاحا به آن شگرد ” کویر ـ بیابان “ می گویند.
?یعنی اگر شما ذهن مخاطب را به سمت کویر شدن هدایت کنید و یا اینکه قصد داشته باشید که ذهن او را به سمت بیابان شدن هدایت کنید، در این حد فاصل قطع امید کامل تا حداقل کمترین امید، تکنیکی بکار گرفته می شود که به تکنیک ” حد فاصل کویر تا بیابان “ اشتهار پیدا کرده است.
?بعنوان مثال در حوزه های زنان ، حقوق بشر ، آموزش و پرورش و محیط زیست از این شگرد بسیار استفاده می کنند و وضعیت را به گونه ای رقم می زنند که مخاطب دیگر هیچ امیدی به بهتر شدن اوضاع نخواهد داشت. مخاطبی که تحت این پیام قرار می گیرد در برابر همه امواج مثبت جامعه نیز مقاومت می کند و به هیچ ابری در کویر ذهن خود اجازه بارش نمی دهد. یعنی رسانه هایک موضوع را از حالت مطلوب به حالت کاملا صفر تبدیل می کنند.
?بعنوان مثال درباره خانم های جامعه به صورت مستمر این پیام را مخابره می کنند که شما جذاب هستید ، توانا هستید ، شما اگر نباشید جامعه ناقص خواهد بود ، زنان موتور توسعه هر کشوری محسوب می شوند و ….ولی شما حتی در کشورتان خودتان ورزش همگانی ندارید و در ورزشگاه ها نمی توانید شرکت کنید با القای این موضوعات ذهن مخاطب را کویری می کنند. نخستین چیزی که به ذهم یک دختر خانم جوان متبادر می شود این است که برای رهایی از این وضعیت باید اقدام به مبارزه کند و شما به همین دلیل می بینید که حضور زنان در اغتشاشات اخیر افزایش چشمگیری پیدا کرده است (قرار گرفتن در کویر) . و شق دوم آن این است که القا کنند حالا که شما پتانسیل ورزش قهرمانی دارید و قادر نیستید در کشور خودتان با این همه محدودیت ورزش قهرمانی را دنبال کنید پس بهتر است برای رهایی از این وضعیت به کشورهای دیگری پناهنده شوید و زیر پرچم آن کشور استعداد خود را شکوفا کنید(قرار گرفتن در منطقه بیایان ) .
تکنیک سی و دوم: ترتیب معکوس
?رسانه ها برای ایجاد نا امیدی در جامعه از این شگرد استفاده زیادی می کنند، از یک مساله منفی به یک کلیت منفی می رسند و ترتیبات ذهنی را به گونه ای تغییر می دهند تا مخاطب به شیوه خود به نتیجه گیری از آنها برسد و ذهنیت منفی او شکل بگیرد.
?در فرهنگ ما تخریب شخصیت افراد کار ناپسندی است . گاهی انسان ها یک موضوعی را مطرح می کنند که ظاهرا منطقی به نظر نمی رسد و کاملا بهم ریخته است اما ذهن آنها را منظم و با شکل جدید مجددا تحلیل می کند ، به این تحلیل ذهنی در رسانه می گویند ” ترتیب معکوس “
?در این تکنیک رسانه، فقط پایه های استدلال را بصورت معکوس می چیند تا مخاطب با منظم کردن آن نتیجه دلخواه خود را بگیرد. این شیوه از تحلیل رسانه ها به صورت کاملا بی رحمانه مخاطب را ناامید و از خود بیگانه می سازد.
?پس در تعریفِ ” ترتیب معکوس “ هدف رسیدن به قرینه آن است ، رسانه در جایی که می خواهد از خودبیگانگی را در جامعه ایجاد کند بر روی شعار “ما می توانیم” سرمایه گذاری سنگینی می کند و در یک اقدام بعدی لیست اقدامات انجام نشده و مشکلات عظیم کشور را روبروی شما می گذارد و به شما می گوید اگر شما می توانستید پس چرا، با این همه مشکلات روبرو شده اید؟و مشکلاتتان روز به روز ، بیشتر و بیشتر شده است ؟ یعنی عملا “ناتوانی” را که معکوسِ توانایی است در اذهان مخاطب مهندسی می کند. در همین جاست که رسانه وارد می شود و ناتوانی کشور را برجسته سازی می کند. بنابراین مخاطب احساس می کند که در مابقی موضوعات هم معلوم نیست که شما قادر باشید مشکلات را حل کنید. رسانه با این کار، فایلی را در ذهن مخاطب باز می کند که او منبعد احساس پوچی و سرخوردگی ناشی از ناتوانی را در درون آن فایل می ریزد تا ظرفیت او را تکمیل و او را آماده اعتراض نمایند
تکنیک سی و سوم: تونل زمان یا زمان محبوس
?ما انسان ها همیشه نسبت به گذشته حس خوبی داشته و داریم، از موسیقی و سریال ها گرفته تا خانواده ها و دوستان، انگار یادآوری آن حس های خوب به زیبایی زندگی امروزمان طراوت می بخشد. اما در برخی از مواقع ، ما از سختی های امروز و ناامیدی های که نسبت به فردا داریم به گذشته پناه می بریم. اینجاست که گذشته ها مانند یک سم مهلک برای ما عمل می کند. این شیوه در رسانه به شگرد ” تونل زمان ـ زمان محبوس “ مشهور است.
?در این تکنیک، رسانه ها سعی می کنند بر اتفاقات خوب گذشته متمرکز شده و آن اتفاق ها را برجسته سازی نمایند. انگار آن برش زمانی از گذشته بهترین رویای یک ایرانی است که می توانسته است در طول حیاتش تجربه کند. اما نتیجه ورود به این تونل زمانی فقط ناامیدی نیست بلکه گاهی آغاز یک اعتراض جدید هم محسوب می شود. به نظر شما چرا رسانه ها از این تکنیک ” زمان محبوس” استفاده می کنند؟
?در تکنیک تونل زمان، انگار زمان برای مخاطب متوقف و فرد خود را در وسط تونل ثابت احساس می کند، درحالی که وقتی شما وارد یک تونل می شوید انتظار دارید که از طرف دیگر تونل خارج شوید در حالی که آنقدر زیبایی گذشته را در گوشه و کنار این تونل به شما نشان می دهند که فراموش می کنید این تونل برای رفتن ساخته شده است نه ایستادن . به خاطر همین است که اصطلاحا می گویند مخاطب در ” زمان محبوس شده “ گرفتار آمده است. و آرام آرام به بودن در آن تونل زمانی عادت می کند. و دیگر هیچ تمایلی برای خارج شدن از آن تونل از خود نشان نمی دهد.
?برای این که او را همچنان در وسط تونل و به اصطلاح در گذشته متوقف نگه دارند باید مستمراً به او بگویند که وضع موجود بدتر از وضعیت دیروز است و موفقیت های امروز، باید یکی پس از دیگری در ذهن او مرتبا نفی شوند . مخاطب پیش خود فکر می کند که اگر قرار باشد که گذشته بهتر از امروز باشد پس چرا باید من به دنبال فرداها بروم ؟ پس همان شرایط قبل را احیا و یا در وضعیت فعلی می مانم . سوال در اینجا پیش می آید که او چگونه می تواند به شرایط قبل برگرد؟ جواب این است که یک راهش اعتراض و شکستن ساختارهای فعلی است.
?بعنوان مثال گفتگوی تمدن ها و آزادی مطبوعات در زمان آقای خاتمی را بعنوان یک پدیده بسیار خوب در گذشته مدام برجسته سازی می کنند که شما در آن دوره ، در یک آزادی مطلق به سر می بردید چرا که هر انتقادی که در ذهن داشتید می توانستید براحتی بگویید و بنویسید و کسی هم با شما کاری نداشت! اما حالا وضعیت چگونه است ؟ آیا بهتر نیست به آن دوران برگردید؟ چگونه می توان به آن دوران برگشت ……..
تکنیک۳۴: حرف برای سکوت و حرکت برای سکون
?رسانه همیشه تلاش می کند یک زندگی موفق و پیشرو در خارج از ایران و یک زندگی راکد و غیرفعال را در داخل کشور به تصویر بکشد. مخاطب ایرانی وقتی با این تصویرسازی روبرو می شود چه اتفاقی در ذهن او رقم می خورد؟ براستی رسانه ها با این نوع پیام ها به دنبال چه نوع تاثیرگذاری ، در ذهن مخاطب هستند؟ اینجاست که شگردی به نام ”حرف برای سکوت، حرکت برای سکون “ معنا پیدا می کند.
?برای شما هم بسیار پیش آمده است که سوار بر ماشینی هستید و دارید حرکت می کنید، و در جای توقف کرده اید همان لحظه یک اتومبیل دیگری هم در کنار شما متوقف می شود. وقتی آن ماشین آرام آرام به سمت جلو حرکت می کند، شما احساس می کنید که در حال حرکت کردن به سمت عقب هستید، در حالی که شما در حالت سکون بوده و اصلا حرکتی نمی کنید.
?در بسیاری از مواقع، رسانه ها رویدادها و وقایع را به گونه ای مخابره می کنند که اصل موضوع ثابت است ولی وقتی آرام آرام ، فرعیات موضوع به آن اضافه می شود شما احساس می کنید که دارید حرکت می کنید در حالی که شما واقعا ثابت ایستاده اید، نه امکان جلو رفتن دارید نه امکان عقب رفتن، و این حرکت بیشتر یک تصور ذهنی است که رسانه برای شما پیش آورده است.
?رسانه به مخاطب می گوید افرادی که به اروپا مهاجرت کردند و حجاب، اعتقادات و همه چیز را کنار گذاشتند، نمی بینید که به چه نقطه ای از رفاه رسیده اند؟! در اینجاست که مخاطب کم کم احساس می کند بغل دستی در حال حرکت کردن بوده ولی او همچنان ثابت مانده و درجا زده است و تصور می کند از همه عقب مانده تر شده است دراین صورت او بیشتر دچار استرس می گردد، حالا این استرس های مکرر جمع شده، ناگهان در یک واقعه ای به صورت انفجار ظهور و بروز پیدا می کند، حالا این جرقه می تواند ناشی از هر چیزی باشد، حتی یک اعتراض ساده بنزینی ،
?بنابراین رسانه ، مخاطب را از نظر روحی و روانی برای رسیدن به آن مقطعی زمانی که نیاز دارند، آماده سازی می کنند.
?فراموش نکنیم که در این تکنیک ، سکوت همیشه به معنای رضایت نیست و سکون هم به معنای خستگی نیست. گاهی کاملا معکوس است و مخاطب در مواجه به محتوایی که به او داده می شود دچار یک خشم درونی می گردد و می خواهد در فرصت مناسب آن را تخلیه نماید. حتی برنامه های تفریحی و سرگرمی که رسانه پخش می کند در راستای همین تاثیرگذاری سیاسی قرار دارد. یعنی قصد دارند احساس عقب ماندگی را برای گروهی که از زندگی خود راضی نیستند و می خواهد زندگی هچون زندگی اروپائیان یا امریکائیان داشته باشند ، ایجاد و یا تقویت نمایند.
?در عملیات روانی تکنیکی وجود دارد به عنوان شایعه (یعنی ابهام ضربدر تکرار ) در برخی مواقع شما هر چه بیشتر حرف می زنید ، مخاطب شما به سکوت بیشتری نیاز پیدا می کند ، تا حرف های را که شنیده است درک کند تا بفهمد آن حرفی را که شنیده است، مفهومش دقیقا چیست. حالا اگر جنبه مثبت آنرا در نظر بگیریم ، مخاطب سکوت می کند تا در مورد مطالبی که شنیده است تجزیه و تحلیل نماید. اما اگر جنبه منفی آن را در نظر بگیریم ، او برای افزایش استرس و خشم درونی خویش سکوت کرده است . پس بنابراین خیلی وقت ها سکوت به منزله رسیدن به یک راهکار یا برای تامل نیست، خیلی وقت ها سکوت می کنند که خشم بیشتری را تولید و انباشته نمایند. برای همین است که ملاحظه می کنید در زمانی که همه چیز ساکت و آرام به نظر می رسد یک واقعه کوچک به یک بحران بزرگ تبدیل می شود آنهم در زمانی که اصلا انتظار وقوع آن بحران نبود و به هیچ وجه پیش بینی نمی شد که چنین زلزله سیاسی رخ دهد. (درست مثل فنر جمع شده )
?پس تکنیک ” حرفی برای سکوت و حرکتی برای سکون “ برای عمل مخاطب در زمانی طراحی می گردد که اساسا شما تصورش را هم نمی کنید که چنین اتفاقی در حال وقوع باشد.(آتش زیر خاکستر)
تکنیک سی و پنجم: شروع صفر
?این تکنیک می خواهد همه موفقیت ها را به شکست تبدیل کند شبیه یک عملیات ضرب، در ریاضی است که یکی از اعداد آن صفراست. بنابراین حاصلضرب هر عددی در آن نتیجه صفر در پی خواهد داشت . به این شگرد رسانه “شروعِ صفر” می گویند.
?ایران یک “ماهواره بر” با فناوری بالا را با موفقیت آزمایش کرد، رسانه می گوید موشک در مملکت هست ، ولی پوشک نیست ، حاصل می شود عدد صفر.
?وقتی ایران نخستین بار یک هواپیمای جنگنده را به نام کوثر رونمایی کرد و افتخاری در صنعت هوایی کشورمان ثبت شد، و یا وقتی تانک کرار که یک انقلاب فناوری بود ساخته شد، آنرا در پراید (ارابه مرگ) ضرب کردن که حاصل بازهم صفر شد . یعنی این سوال را در ذهن مخاطب می پرورانند که چگونه ممکن است این اختراعات در حوزه نظامی یکی پس از دیگری صورت بپذیرد ولی ما هنوز قادر نباشیم یک خودرو ایمن برای مردم بسازیم.
?بنابراین شروع صفر دقیقا به این معناست که رسانه ، ذهن مخاطب را مرتبا در صفر ضرب می کند و همه چیز تهی و منفی می شود به عنوان مثال پل بزرگی ساخته می شود، ولی به صورت تکنیک “شروع صفر” را در ذهن مخاطب فعال می کنند که اختلاس و دزدی مسئولان، در ساخت این پل بسیار بسیار زیاد بوده است ذهن مخاطب به سرعت به سمتی که از این پروژه دزدی های کلان صورت گرفته است برده می شود ، پس کل عظمت پل تحت الشعاع دزدی و اختلاس قرار می گیرد.
تکنیک سی و ششم: مافوق صدا
?از قدیم الایام یک داستانی را به خاطر داریم به نام ” داستان مور و حضرت سلیمان “ که اصحاب با حضرت سلیمان در مسیری حرکت می کردند که ناگهان حضرت در بین راه می ایستاد، و تامل می کرد ، همراهان دلیل ایستادن را از ایشان سوال می کردند، در پاسخ حضرت سلیمان می فرمودند که این مورچه دارد با من حرف می زند.
?یاران سوال می کردند ، مورچه که حرف نمی زند؟ فرمودند شما نمی شنوید، ولی من می شنوم، صدای آن ، مافوقِ دریافت شماست، . همیشه صدای مافوق، آن نوع صداهای است که سیاستگزاران نمی شنوند، مقام های تصمیم گیر نمی شنوند، اما رسانه خودش را به عنوان واسط میان مور و حضرت سلیمان تعریف می کند.
?بنابراین رسانه جاهایی که صداهای بسیار بلند و رفیع، اما در درون پستو قرار دارد شناسایی و با استفاده از ابزار رسانه آن را به یکسری از صداهای با فرکانس های قابل شنیدن تبدیل می کند.
?اگر رسانه، رسانه ای مثبت باشد، آن فرکانس مثبت و سازنده می شود و تکنیک ” مافوق صدا “ به صدای شنیده شده در جامعه تبدیل می شود و اصلاحاتی صورت می گیرد . ولی اگر رسانه، رسانه ای منفی باشد، کاملا برعکس مورد فوق عمل می کند.
?بعضی صداها هستند که بلندگویی در جامعه ندارند، کار رسانه این است که صدای افراد بی صدا باشد، اما این هنر رسانه گاهی برای مقاصد سیاسی هم استفاده می شود. یعنی رسانه به اندیشه و افکاری که مخالف سیاسی هستند ضریب صدایی می دهد که برای همه مخاطبانش قابل فهم باشد. اینجاست که یک گروه تروریستی مثل منافقین با کشتن 17000 نفر انسان بی گناه که سال هاست کارشان ترور انسان ها بوده است می توانند صدایی به بلندی صدای مردم داشته باشند.
?بنابراین تکنیک ” مافوق صدا “ می گوید من مافوق صدای حاکمم. یعنی صدای قابل شنیدن شما در جامعه ، حالا شما کی هستید، دیگر مهم نیست ، هر کسی که می خواهید باشید. به همین دلیل است که بسیاری از این صداها ساختگی و در استودیوها تنظیم می شود ولی چون خود را به عنوان صدای بلند و قابل شنیدن در جامعه مطرح کرده اند، دیگر نمی توانید نقض آن را ثابت کنید، زیرا دیگر امکان پذیر نبوده، چون این تکنیک صددرصد شناختی است.
تکنیک37: زمین حاصلخیز، محصول آفت زده
?رسانه ها در بسیاری از تبلیغات خود، یک زمین را به شدت حاصلخیز و در سطح عالی معرفی می کنند، شما که از دور نگاه می کنید در دید اول با یک زمین کاملا حاصلخیز روبرو می شوید که محصول خوبی دارد. ولی نمی دانید که خاک این زمین مریض است و هر محصولی که در آن کاشته شود، به هنگام برداشت ، محصولاتش آفت بر می دارد. در همین حال رسانه دلیل محصولات آفت زده را “خاک معیوب” معرفی نمی کند بلکه آن را ناشی از بی کفایتی مسولان قلمداد می نماید که از این موضوع غافل بوده و به آن رسیدگی نکرده اند.
?در حالی که بیش از 90 درصد کشاورزی در ایران متعلق به بخش خصوصی است و دولت کمترین نقش را در این حوزه دارد.
?به یاد می آورید که هفت یا هشت سال پیش مردم پولشان را در موسسات مالی و اعتباری پس انداز می کردند و 30 درصد سود معاف از مالیات می گرفتند. در حالی که متوسط نرخ سود بانکی در آن زمان حداکثر 20 درصد بود. همه چی در ابتدا خوب به نظر می رسد(زمین حاصل خیز) چند سال به همین روال پیش می رفت و موسسات سودها را چه بسا از اصل سرمایه به سپرده گذاران پرداخت می کردند زیرا در آن زمان هیچ بخش صنعتی قادر به پرداخت آن سودهای کلان نبود تا این که این موسسات ورشکست شدن(محصول آفت زده)، رسانه ها شروع کردن به استفاده از این تکنیک، به مردم عصبانی (که خودشان چنین ریسک سنگینی را از قبل قبول کرده بودند) مدام گوشزد می کردند که باید به خیایان ها ریخته و پول خود را پس بگیرید چون مسولان شما بی کفایت بودن که سرمایه های شما را از این طریق بر باد دادند و دولت نیز ناچار شد 16 هزار میلیارد تومان از جیب 83 میلیون نفر بیرون کشیده و به این سپرده گذاران پرداخت نماید تا اعتراضات جمع شود.
?بنابراین رسانه این پتانسیل را دارد که با استفاده از این تکنیک یعنی «زمین حاصلخیز، محصول آفت زده» همه خواسته های عمومی و مردمی را به یک کنش سیاسی تبدیل نماید.
تکنیک 38: شکست توافقی، بهانه تهاجمی
?یکی از کارهایی که علوم شناختی با این تکنیک انجام می دهد این است که مسیری که شما در آن رشد پیدا کرده اید را سنگلاخی می نماید به گونه ای که شما هر وقت قصد برگشتن از آن را داشته باشید چیزی جز تنفر، متبادر به ذهن نشود، آنوقت بسیار طبیعی خواهد بود که شما در خصوص آن مسیر طی شده ، حالت تهاجمی پیدا کنید.
?رسانه راجع به چه موضوعاتی از این تکنیک استفاده می کند ، آنجایی که انواع و اقسام دلایل بی ربط ، به مخاطب به گونه ای القا شود که او تصور کند حتما در این مسیر شکست خواهد خورد.
?آمریکا در اردیبهشت 1397 از برجام خارج شد. ایران یک سال صبر کرد و در نهایت از اردیبهشت 1398 نسبت به کاهش تعهدات خود در برجام اقدام نمود بعد از اینکه ترامپ جای خود را با بایدن عوض کرد استراتژی کاخ سفید نیز تغییر کرد و آنها خواهان بازگشت به برجام شدند و شعار دادند که می بایست مجددا برجام احیا شود.
? اینجا بود که رسانه ها تلاش کردند همه کاسه کوزه ها را سر ایران بشکنند. در این راستا از این شگرد رسانه ای یعنی ”شکست توافقی، بهانه تهاجمی“ با مهارت بسیار استفاده نمودند.
?برای همه دنیا واضح و مبرهن بود که امریکائیها از برجام خارج شده بودند و حتی اروپائیان هم به تعهداتشان دیگر عمل نمی کردند. و بسیار طبیعی بود آنهایی که خارج شده بودند می بایست از همان مسیر رفت مجددا به برجام بازمی گشتند ولی مشاهده می کردید که همه تهاجمات علیه ایران بود و به گونه ای القا می شد که ایران به تعهدات خود در برجام پایبند نبوده و باعث شکست برجام شده است تا آنها از این طریق ، فرصتی برای تهاجم بیشتر علیه ایران پیدا کنند.
?در این تکنیک بهانه هایی که همه تهاجمی است چون برای نفهمیدن بکار برده می شوند، بنابراین شما هم حتما باید تهاجمی رفتار کنید، بنابراین یکسری بهانه های تهاجمی شکل می گیرد که شکست توافقی حاصل شود.
?به طور کلی نباید این نکته را از یاد ببریم که ذات رسانه، گزینشگر است. رسانه ها دنیایی را به نمایش می گذارند که اگرچه حقیقی به نظر می رسد، ولی ممکن است کوچکترین نسبتی با حقیقت یا حتی واقعیت نداشته باشد زیرا همواره یک تولید رسانه ای از یک نگاه گزینش شده حاصل می شود. این یعنی رسانه، گزینشگر است و آنچه را خود مطلوب می داند بیان می کند و از طریق فرآیندهای انتقال پیام، هدف خود را منتقل می کند. در این میان، پیام آموزشی پنهان، اثری قوی تر از پیام آشکار بر مخاطب خواهد گذاشت.
تکنیک سی و نهم: مافوق تصویر
?بعد از جنگ جهانی دوم و بواسطه پیشرفت تکنولوژی در حوزه ارتباطات و رسانه ها و همچنین به منظور کاهش تلفات نیروی انسانی و کاهش خسارت های فیزیکی جنگها ، رویکردهای تهاجمی دچار دگرگونی شگرفی شده ، و از جنبه های نظامی به ابعاد فکری و اندیشه ای تغییر پیدا کرده اند تا ضمن تصرف قلب ها، تصرف سرزمین ها نیز با کمترین صدمات مادی و معنوی توسط مهاجمین صورت بپذیرد و تأثیرات عمیق تری بر جامعه هدف بگذارند. “جنگ رسانه” یک نمونه بسیار کاربردی از این نوع تهاجم فکری و اندیشه ای در هزاره سوم است .
?همه ما می دانیم که یکی از کارکرد های رسانه نماد گرایی است در جامعه ایران به دلیل ضعیف بودن تحزب در اغلب موارد نمادسازی ها توسط رسانه های گروهی انجام می شود و پس از مدتی در جامعه نهادینه شده و در نهایت سبب حرکت جامعه به سمت آنها می گردد .
? اساساً برخی از پدیده های خبری، پتانسیل آن را پیدا می کنند که پس از پایان دوره و زمان آنها به سرعت تبدیل به یک نماد با ارزش شوند! مانند تختی بعنوان نماد پهلوانی ، امیر کبیر بعنوان نماد سازندگی ، سلیمانی بعنوان نماد غیرت و ….
?اما این نوع تصویر سازها و نماد سازی ها یک کاربرد دیگری هم پیدا می کنند بعنوان مثال در اعتراضات سال 88 در اوج درگیری های خیابانی، دختری به نام ندا آقا سلطان کشته می شود، نام و تصویر او به سرعت غیر قابل باوری به یک نماد موثر برای مبارزه تبدیل ، و تا مدت ها برای گرم نگهداشتن آتش هیجانات و اعتراضات از آن نماد و تصویر سازی انجام گرفته ، در فرصت های مختلف استفاده می شود. زیرا این یک قاعده مسلم است که کشته شدگان در اعتراض ها ، توانایی تصویرسازی بیشتری پیدا می کنند و به سرعت به یک نماد سیاسی تبدیل می گردند. جورج فلوید جوان سیاپوستی که پلیس زیر زانو خودش خفه کرد رسانه های مخالف به سرعت آن را تبدیل به یک نماد اعتراضی در سراسر دنیا علیه نژادپرستی کردند تا ترامپ را به عنوان سمبل نژاد پرستی به زیر بکشند.
? به همین دلیل است که در هر آشوبی که اتفاق می افتد رسانه ها برنامه ریزی دقیقی می کنند که از دل شورش ها یک تصویر جدید بعنوان نماد مبارزه ثبت نمایند درست مانندآن خانمی که در اعتراضات آبان 98 مشت گره کرده خود را بالا گرفته بود و از دل آتش و دود بیرون می امد که به دقت از او بعنوان نماد اعتراضات ، تصویر سازی کردند .
در این گونه زمان ها رسانه از یک تکنیک موثر به نام تکنیک ”مافوقِ تصویر“ استفاده می نماید.
تکنیک چهلم: خشاب پر، هدفگیری نا مطمئن
?گاهی شما برای برای فروش محصول خود اطلاعات زیادی در دست دارید و می توانید آنها را علیه محصولات رقیب بکار ببرید اما مخاطب علاقه یا آگاهی چندانی به جزییات محصول شما ندارد، در این صورت رسانه از تکنیک «خشاب پُر و هدفگیری نامطمئن» استفاده می کند .
?یکی از سخت ترین کارها در دوره های نظامی تیراندازی دقیق به هدف است. در رسانه هم از این نگاه نظامی به مخاطب نگاه می شود. گاهی اتفاق می افتد که رسانه داده ها و خبرهای خوبی دارد که می تواند علیه کشور شما استفاده کند اما ظاهرا مردم علاقه یا آگاهی چندانی به جزییات آن خبرها ندارد. رسانه در این صورت از تکنیک ”خشاب پُر و هدفگیری نامطئن“ استفاده می کند یعنی همه آن اطلاعات را تا بروز یک نارضایتی عمومی در آرشیو خود نگه داشته تا سرانجام هدف های مطمئنی پیدا کند تا خشاب خود را خالی نماید، و از این طریق باعث افزایش خشم عمومی و گسترش نارضایتی ها شود.
تکنیک چهل و یکم: واقعیت مجهول
?احتمالا شاید شما هم دیده یا شنیده باشید وقتی گزارشگر و یا یک رسانه ای تیم محبوبش در بازی شکست می خورد سراغ حاشیه ها می رود. مدعی می شود که داوری بد سوت زد، چمن زمین خراب بود و نور ورزشگاه کافی نبود و از این دست بهانه ها.
?و یا در مثال دیگر وقتی در بازار رقابت ” محصول جدیدی ” تولید و برای اولین بار وارد بازار می شود رسانه بوسیله شرکت های رقیب همان کار را با دقت خیلی خیلی زیادی انجام می دهد
?یعنی اصل خبر ورود کالا اطلاع رسانی می شود ولی حواشیح فراوانی را نیز به همراه آن ، روانه بازار می کنند. رقبا شروع می کنند نقاط ضعف کالا جدید را یکی پس از دیگری بصورت رپرتاژ اگهی منتشر کردن.
?بعنوان مثال در موضوع واکسن کرونا ایران ششمین کشور تولید کننده واکسن در دنیا بود. اما اصل خبر تولید واکسن تنها برای یک دقیقه در رسانه ها کارشد. ولی پرداختن به حواشی آن به روزها و حتی ماها نیز کشیده شد و آنقدر درباره حواشیح آن صحبت کردند تا مخاطب به اصل ماجرا نیز تردید پیدا کرد.
?یعنی با مهارت می گفتند شرکت پاستور با قدمت 100 ساله در ایران هنوز واکسن آنفولانزا نساخته است بنابراین چطور ممکن است ستاد اجرایی که اصلا موضوع کارش تولید واکسن نبوده است ، توانسته است واکس کرونا را با آنهمه پیچیدگی هایش تولید نماید. این تکنیک که به آن ، اصطلاحا ”واقعیت مجهول“ گفته می شود ، تخصص رسانه برای اتفاق های خوب و مبارک است.
?در این تکنیک همیشه رسانه یک موضوعی را مطرح می کند که شما به عنوان یک مخاطب، واقعیت آن موضوع را لمس و تجربه کردید اما آنقدر حواشی آن را برای شما مجهول می کنند که شما نسبت به اصل آن واقعیت موضوع هم تردید می کنید و به اصطلاح حواشی بر متن آن غلبه پیدا می کند. یعنی رسانه جوری عمل می کند که شما وارد کردن واکسن از چین و سرهم کردن آن در ستاد اجرایی را بیشتر از واقعیت تولید واکسن توسط این ستاد می پذیرید.
تکنیک چهل و دوم، محبوب مشغول
?شما از رسانه های غیر خودی توقع ندارید که به ارزش ها و علایق شما احترام بگذارند، ولی آنها گاهی وظیفه خود می دانند که این کار مهم و فریبنده را انجام بدهند . وقتی پدر و مادرها به همراه فرزندانشان کانال خبری رسانه ها را نگاه می کنند آنها به خوبی در یافته اند که می بایستی از نظر پوشش خانم ها برای اجرای این برنامه بسیار مراقبت نمایند در غیر اینصورت امکان زیادی وجود دارد که والدین مجبور باشند کانال تلویزیونی خود را عوض کنند که در این صورت انتقال پیام انجام نمی گیرد. لذا رسانه سعی می کند به منظور حفظ مخاطب ، پایبندی خود را به ارزش های که شما به آن وفادارید، نشان دهد تا شما را پای گیرنده خود همچنان حفظ نماید تا از این طریق قادر باشند پیام های اصلی خود را در طول برنامه به شما منتقل نمایند.
?این یک شگردِ پرکاربرد در رسانه هاست که برای تاثیرگذاری ، ابتدا سراغ علایق مخاطب رفته تا از طریق آن وارد حریم خصوصی ذهن او شوند. این تکنیک به تکنیک ” محبوبِ مشغول“ اشتهار یافته است.
?در این تکنیک رسانه سعی می کند مخاطب را در میان احساساتش به سمت یک سیاست تاریک سوق دهد و چنین القا نماید که شما حتی در میان حامیان خود هم طرفداران زیادی ندارید.
?در تکنیک ” محبوب مشغول “ ذهنِ مخاطب را همیشه با نقاط اوج مثبت، نسبت به همه فرآیندی که او دوست دارد مشغول می سازند و با استفاده از “فرآیند ذهنی مشغول شده”، اطلاعاتی را استخراج می کنند که بر اساس آنها، به مخاطب کمک می کنند که بتواند پاسخ مناسبی برای دروغ های که “در پشت آن مجهول ” پنهان شده است، بیابند .
?بعنوان مثال رسانه فردی را به شما معرفی می کند که به تازگی به عنوان مدافع حرم، نام نویسی کرده است، یعنی در ابتدا سعی می کند که روی لبه عاطفی با شما همراه شوند (چون عشق همه ما به حرم ها دیرینه است)در پلان بعدی همین فرد در یک مصاحبه دیگری اعتراض خود را به صادرات برق به عراق بیان می کند و اینگونه القا می نماید که حاکمیت به فکر مردم خودش نیست و برق مورد نیاز کشور خود را به عراق صادر می نماید یعنی دقیقا قصد دارد بر روی لبه اعتراضی با شما همراه شود . یعنی در گام اول در محبوبیتش به ائمه (ع) با شما همراهی می کند ولی در گام بعدی وقتی شما همراه ان شدید حرف اصلی خود را می زند یعنی این دروغ را تحویل شما می دهد که همین فردی که مدافع حرم بود دیدید، وقتی پای مردم خودش وسط می اید چگونه مخالف سرسخت صادرات برق به عراق می شود
?در حالی که سقف این اعتراض که روی پایه “ثبت نام فردی بعنوان مدافع حرم” صورت گرفته است از اساس کذب محض بوده است یعنی فردی که برای ثبت نام بعنوان مدافع حرم خودش را معرفی کرده است وجود خارجی نداشته و تنها این بهانه ای بوده است که آن اعتراض صادرات برق به عراق را روی آن سوار کرده و به گوش مردم برسانند تا از این طریق اعتماد مردم را به حاکمیت از بین ببرند
تکنیک چهل و سوم: نقطه دقیق ـ خط مشروط
?در علوم ریاضی خط را اینگونه تعریف می کنند، خط متشکل از یکسری نقاط به هم پیوسته ای است که در امتداد یکدیگر قرار گرفته اند، بنابراین شرط اصلی خط بودن آن است که نقاط به درستی به هم متصل شده باشند.
?خبرهای مختلفی ممکن است در مورد یک کالای خاص در بازار منتشر شود. هر کدام در یک حوزه مستقل که ظاهرا هیچ ارتباطی با هم ندارند اما گویا همه شبیه نقطه هایی هستند که اگر کنار هم گذاشته شده آنوقت یک پیام جدیدی را دریافت خواهیم کرد و آن این است که حتما این کالا را خریداری تا از همه منافع آن بهره مند شوید.
?شما تاکسی ها خطی را زیاد مشاهده کردید که معمولا یک نقطه آغاز دارند و یک نقطه پایان و در یک مسیر مشخص مسافران را جابجا می کنند. جالب اینجاست که مسافران هیچ شباهتی با هم ندارند اما در یک مسیر و با یک هدف واحد حرکت می کنند. رسانه ها هم بر همین اساس از شیوه ای استفاده می کنند که به آن شگرد ” نقطه دقیق ـ خط مشروط “ می گویند.
?در این تکنیک رسانه ای، سوژه هایی یکی پس از دیگری خلق و به گونه ای به دقت کنار هم می چیند که هر کسی این چیدمان را از دور نگاه می کند، به مثابه یک خط ممتد می بیند.
?بعبارت دیگر رسانه با استفاده از این تکنیک ، فهم یک موضوع را مشروط به قرار دادن دقیق سوژه های مختلف در کنار هم می کند . یعنی مخاطب سوژه ها را جدا جدا شنیده ولی از کنار هم قرار دادن آنها، موضوع را فهم می کند.
?خبرهای مختلفی که از کشور ما مخابره می شود نظیر تورم وحشتناک بالای 50 درصدی ، افزایش سرسام آور مسکن ، حذف شدن گوشت از سفرها های مردم، زنان بی سرپرست ، اعتیاد جوانان ، بی اعتبارشدن پاسپورت ایرانیان و …. می بینیم که هر کدام در یک حوزه مختلف بیان شده است و ظاهرا این موضوعات پراکنده هیچ ارتباطی با هم ندارند ولی تمام آنها شبیه نقطه هایی هستند که اگر کنار هم قرار بگیرند ما را به یک هدف واحد می ر ساند و آن این است که نظام جمهوری اسلامی کارایی ندارد و باید برود.
?آنها به خوبی می دانند که ذهن انسان این نقاط را کنار هم گذاشته و به صورت خطی می بیند و همه را در امتداد یک مسیر می پندارد پس بنابراین آنها مطمئن هستند که ذهن ما هم با آنها همراهی نموده و به همان هدفی که از پیش تعیین شده است هدایت می شود که در پس همه این خبرهای گوناگون پنهان شده بود.
تکنیک چهل و چهار: گنبد اطلاعات غلط ـ تصویر ذهنی زیبا
?” گنبد اطلاعات غلط” استعاره از این است که برای ورود هر نوع اطلاعاتی به ذهن شما یک ترس و یک تهدید ایجاد می شود، تا ذهن شما قبول کند برای حفاظت از خودش در زیر این گنبد قرار گرفته ،تا اجازه ورود هیچ اطلاعات دیگری را به آن ندهد.
?در دهه اول انقلاب منافقین برای حفظ نیروهای خود و آماده کردن آنان برای عملیات انتحاری، خانه های تیمی تشکیل می دادند، بگونه ای که به فرد می گفتند چطوری باید فکر کند و چگونه باید عمل کنند. بدون انکه آنها اجازه داشته باشند درخصوص چیستی و چرایی این اقدامات پرس و جوی نمایند.
?این جریان “ایزوله شده فکری” در حوزه رسانه هم به گونه ای خاص استفاده می شود تا مخاطب عملا تبدیل به یک مهره ای دست و پا بسته برای شنیدن و هضم داده های رسانه ای روبروی آن بنشیند. این شگرد را اصطلاحا ”گنبد اطلاعات غلط ـ تصویر ذهنی زیبا“ می گویند.
?حتما درباره گنبد آهنین رژیم صهیونیستی شنیده اید؟ همه جریان های خبری دنیا سال ها تلاش کردند مردم منطقه ما را به این یقین برسانند که عبور پرنده هم از این فضا امکان پذیر نیست،
رسانه هم درست می خواهد چنین گنبدی را در ذهن مخاطب ایجاد کند که هیچ خبری از آن به ذهن او وارد نشود یعنی رسانه با جریان خبری خود قصد دارد دنیایی در ذهن مخاطب بسازد که شناخت او را نسبت به پیرامون اش کامل نموده تا این که او نسبت به تحلیل های دیگر عملا بی نیاز شود
? “گنبد اطلاعات غلط” ، یعنی مجموعه اطلاعاتی که پیرامون یک پدیده به شما داده می شود ، فنداسیون آن ریخته می شود و اتمسفر ذهنی شما شکل می گیرد و ذهن مخاطب برای حفاظت از خودش یا مسلح شدن به اطلاعات دقیق، در زیر این گنبد اطلاعات قرار گرفته و اجازه ورود هیچ اطلاعات دیگری را به داخل آن به شما نمی دهد، گنبد دارای فضایی شبیه به n است.
?به اصطلاح عموم، ذهن طرف هنگ می کند و چیز دیگری را نمی پذیرد، مانند اعضاء سازمان منافقین، بگونه ای فرد را زیر گنبد اطلاعات قرار می دهند ، که آدمی احساس می کرد که چگونه و با چه عملیات روانی می توان ذهن یک فرد را به گونه ای “شستشوی مغزی” داد که اجازه نداشته باشد هیچ اطلاعات غیر از آنچه که به او گفته شده و در ذهنش قرار داده شده است را بپذیرد و اطلاعات دیگر را تماما ، اطلاعات غلط و تهدید آمیز بپندارد .
?بنابراین بسیار طبیعی خواهد بود که پس از این شستشوی مغزی در برابر هر گونه اطلاعات صحیح ورودی دیگران گارد بگیرد و آنها را حذف نماید ،
?در همین حال یک تصویر ذهنی بسیار زیبا از زیر آن گنبد برای مخاطب با اطلاعاتی که برایش ساختند اتفاق می افتد که اصطلاحا می گویند مخاطب در داخل u استقرار پیدا کرده است . یعنی یک شرایط ایده آل و امن در بهرین فضای ممکن.
?پس گنبد اطلاعاتی غلط مانند n ، تصویر ذهنی زیبا مانند u ، و هرگاه این دو حالت در کنار هم قرار می گیرند ، تشکیل کپسول فهم غیردقیق از موضوعات را می دهند .
?رژیم صهیونیستی یک سپری به اسم گنبد آهنین درست کرده و آن را به همه عالم معرفی می کند که این گنبد جوری عمل می کند که هیچ شئی پرنده ای نمی تواند از آن عبور کند (تصور n)، ,و بعد یک ذهن زیبایی را برای کسانی که در زیر این گنبد قرار گرفته خلق می کند که شما از یک امنیتی بی نظیری نسبت به کل مردم دنیا در زیر این گنبد برخوردارید (تصویر u) ودر نهایت، این کپسول را به عنوان چهارمین لشکر مکانیزه زره ای دنیا معرفی می نماید.
?بنابراین اطلاعات غلط وقتی شکل گنبد را تشکیل داد(n) و تصویر ذهنی را ایجاد کرد (u)، همیشه یک توهمی از واقعیت موجود را می سازد که فرد خود را بی نیاز از هر گونه اطلاعات دیگری می داند
?یکی از علل مهاجرت نخبگان استفاده از همین تکنیک است. یعنی به یک پزشک متخصص ایرانی می گویند که اگر در در اروپا زندگی کنید ، درآمد بالا خواهید داشت ، منزل ویلایی ، بیمه درمانی و بازنشستگی، پرستار برای نوزادان ، خلاصه تمام رفاه ممکن برای شما و خانواده شما ، ذهن این فکتها را کنار هم قرار میدهد و نتیجه می گیرد که اگر در ایران بماند بچه های او در آینده حتی با داشتن مدرک دکتری هم ، از فرط بیکاری می بایستی در اسنپ کار کنند وقتی این گنبد برای آنها ایجاد شد دیگر شما هیچ اطلاعات صحیح دیگری را نمی پذیرید و درست همان کاری را می کنید که آن رسانه می خواهد.
تکنیک چهل و پنج : هدف، توقف در سرعت
?گاهی ذهن در میان همه شلوغی ها و سروصداها ناگهان قفل می کند و پس از آن، یک سکوت ناگهانی ایجاد می شود و در نتیجه فروپاشی ذهن صورت می گیرد. رسانه ها در نبرد شناختی از این تکنیک استفاده بسیار می کنند و شگردی که به آن ” هدف، توقفِ در سرعت “ می گویند، پدیدار می شود.
?به عبارت دیگر رسانه ها در برخی از موضوعات خاص فقط محتوا تولید می کنند ، اطلاعاتی که شبیه بمباران خبری است آنها از این طریق ذهن مخاطب را به حرکت در آورده و با ارائه داده های مختلف به او بصورت پی در پی ، سرعت حرکت ذهناش را تشدید می کنند، هدف این است که این داده ها ذهن او را با سرعت خیلی زیاد به سمت یک هدف مشخص به پیش ببرند، ولی در جایی که قرار است نتیجه گیری اصلی و نهایی صورت بگیرد ناگهان ترمز می کنند و اینجاست که ذهن مخاطب دیگر می بایست خودش نتیجه گیری و تصمیم گیری نماید.
?در این حالت ذهن مانند خودروی می ماند که با سرعت 200 کیلومتر بر ساعت در جاده در حال حرکت است، و راننده ناگهان پایش را محکم بر ترمز می کوبد، در چنین وضعیتی، خودرو چندین بار به دور خودش می چرخد و اگر متلاشی نشود راننده شانس بزرگی آورده است.
?بعنوان مثال خبرهای مانند ترور دانشمندان هسته ای ، حمله به تاسیسات نظنز ، پارچین و … یا حملات سایبری به پمپ بنزین ها ، هک کردن سایت وزارتخانه ها ، هک کردن صدا و سیما برای لحظاتی و …همه اینها را در برنامه مختلف بیان می کنند(بمباران خبری) و ناگهان یک سکوت خبری را پس از آنها ایجاد کرده تا مخاطب به این سوال عمیق برسد که پس متولیان امنیت در کشور چه کاره اند؟ هیچ جای این سیستم در امان نیست! پس این همه مالیاتی که برای امنیت می پردازیم به کجا می رود؟
هدف اصلی این تکنیک در واقع ناامن جلوه دادن ذهن مخاطب، نسبت به رویدادهاست.
تکنیک چهل و ششم: شرط بقا ـ نابودی عامل ـ رضایتمندی نسبی
?گاهی رسانه ها ذهن مخاطب را به جایی می رسانند که آرامش و موفقیت او را در نابودی و بهم ریختگی همه ساختارهای کشور می دانند. این شگرد رسانه ای پیچیدگی های خیلی خاصی دارد و در طول زمان، مخاطب آرام را به مخاطب آماده درگیری تبدیل می کند. این شگرد را اصطلاحا «شرط بقا ـ نابودی عامل ـ رضایتمندی نسبی“ می گویند.
?در این تکنیک ، مخاطب باید به یک نقطه ای برسد که احساس کند ، شرط بقای ذهنی ( بقای ذهنی یعنی افزایش راندمان رضایت نسبی از خود ) در گرو آن عاملی است که به ذهن حمله کرده و آن را در اختیار گرفته است ، آن عامل را اگر بتواند نابود نماید، بقای او تضمین و رضایت نسبی حاصل می شود.
در این تکنیک رسانه مخاطب را به نقطه ای می رساند که 2 گزاره بقا و رضایت در کنار هم قرار می گیرند و هر آنچه که در ذهن به عنوان عامل بر هم زننده این دو تلقی می شوند باید نابود شود.
?وقتی رسانه ها به ما می گویند از هر 8 نفر که از کنارتان رد می شود یک نفر معتاد است و از هر 10 نفر خانم در ایران، یک زن سرپرست خانوار است ، در دبیرستان ها کشور 800 هزار نفر هستند که حداقل یکبار مصرف مواد مخدر را تجربه کرده اند، وضعیت اقتصاد بسیار خراب شده ، فرهنگ آسیب خورده و آسیب های اجتماعی بیداد می کندو…..
?پس از طرح تمامی این موارد در برنامه های مختلف اینگونه منعکس می کند که شما با این همه مشکلات موجودتان، چگونه امکان اصلاح امور را دارید و در چه بازه زمانی می توانید به رضایت نسبی برسید ؟ در همه این احوال آنها به شما یک پاسخ می دهند و آنهم این است که تنها زمانی می توانید به رضایت نسبی برسید که عامل ایجاد کننده آن را از بین برده باشید ! چگونه ؟
?معمولا رسانه ها، بخصوص بی بی سی، همیشه انگشت اشاره خود را بعنوان عامل تمام بدبختی ها بر روی نهادهای حاکمیتی می برد، یعنی علت العلل تمامی مشکلات را ساختار حاکمیت نشان می دهد و به مخاطب القاء می کنند که حالا برای نجات خود و این که به رضایت برسید می بایست این عوامل بدبختی را نابود کنید، چه جوری؟ از طریق نافرمانی مدنی گرفته (رای سفید در صندوق) ، تا مرحله اعتراضی خیابانی، زد و خورد و خراب کردن اموال و تجهیزات دولتی و غیر دولتی
?بعد از این اقدامات خرابکارانه و اعتراضات ، فرد معترض احساس می کند ذهن به یک نقطه مطلوبی رسیده است و توانسته است یک حرکتی را انجام بدهد و به یک رضایت نسبی برسد اما در حقیقت این رضایت نسبی یک رضایت مخرب است نه رسیدن به یک نقطه رضایتمندی واقعی که مثبت تلقی می شود و همیشه در پی توسعه همه جانبه در کشور حاصل می گردد.
تکنیک چهل و هفتم: خط اتصال جیوه
?جیوه یکی از فلزات جالب در طبیعت است، بسیار کمیاب اما بسیار کاربردی است یکی مهمترین خصوصیات این فلز آن است اگر هر کجا که به صورت تکه تکه و جدا از هم ، اما در یک محیطی که در معرض گرما قرار می گیرند دوباره بهم جذب ، متصل و متجمع می شوند ، و مجددا یک کل واحد را تشکیل می دهند.
?تکنیک “اتصال جیوه” در عالم رسانه ، یعنی اتصال همه فکت ها ، محورها ، استدلال ها ، رویدادها ، رخدادها ، ذهنیات ، برداشت ها و تجربیات یک آدم که یکباره در یک جایی و یا در یک واقعه ای همگی فراخوان می شوند ، متجمع و بهم متصل گردیده و بهم پیوند خورده و یک کل واحد را تشکیل می دهند زیرا همیشه در حوزه شناختی ، عملیات بر اساس “یک کل واحد” شکل می گیرد.
?تصور بفرمایید که رسانه ای 20 سال روی ذهن یک ملتی کار کند و دائماً القا نماید که “شما نمی توانید” ضریب هوشی شما پایین است . تک ستاره ها(نخبگان) شما هم مهاجرت کرده و رفته اند. بنابراین هر کاری هم بکنید قادر نیستید شکاف تکنولوژی بین خودتان و دنیای غرب را پر کنید و هر روز فاصله شما با آنها بیشتر و بیشتر می شود
?شما حتی نمی توانید یک خودروی ایمن بسازید ، و “تراشه” کارت ملی خود را از خارج از کشور وارد می کنید . ولی یکباره در یک عملیات نفوذ و غافل گیری ، پیشر فت های ایران در سلول های بنیادی ، پیشرفت های موشکی ، صنایع هسته ای را زیر علامت سوال جدی می برند و آنهارا شدیدا تخطئه می کنند.
?زیرا رسانه از شما انتظار دارد که در مقابل آن 20 سالی که دائما ناتوانی را به شما القا کرده یک واکنشی مطلوبی به او نشان بدهید، و بگویید که نه اینها همه اش وارداتی است به اسم تولید داخل به مردم می فروشند شما یک پراید را نتوانستید ارتقا بدهید چه طور موشک بالستیک نقطه زن تولید کرده اید؟. اصلا چرا اینقدر اصرار دارید که صنعت هسته ای داشته باشید و روی آن تمرکز کنید در حالی که رفاه مردمتان را در اثر تحریم ها یکی پس از دیگری از دست داده اید ؟ پس بهتر نیست که رهایش کنید؟
?پس تکنیک ” خط اتصال جیوه “ یعنی این که رسانه در زمان های مختلف نقاط مختلف را در ذهن مخاطب کِشت می کند ، بگونه ای که در مقاطع زمانی و جاهایی مورد نیاز ، همه این ذره های کدگذاری شده در ذهن ، به صورت یک محتوا که بتوان از آن یک تصمیم گیری غلط استنباط نمود، تجمیع می شوند
تکنیک چهل و هشت: پدافند استاندارد ـ آفند غیر معمول
?سال گذشته موشک های حماس، آسمان رژیم صهیونیستی را به لرزه انداخت. هیچ رسانه ای تصور هم نمی کرد این هجمه ناگهانی بتواند از سوی نیروهای مقاومت انجام شود. شوک خبر بسیار زیاد بود. به همین دلیل رسانه های بیگانه در خنثی کردن این پدافند قوی شکست خوردند. اگر رسانه ها در کنار حوادث متفاوت قرار بگیرند می توانند جهشی مهم با این شیوه رسانه ای که به آن ” پدافند استاندارد ـ آفند غیرمعمول “ می گویند، ایجاد کنند.
?معمولا در جامعه ، همیشه ذهن در خصوص هر چیزی به روش خطی فکر می کند، بر اساس روش های معمول و عادی فکر می کند و آن طوری که آموخته است عمل می نماید، برای همین رسانه از روش های صددرصد غیر معمول ، در تولید ، توزیع پیام استفاده می کند چون به خوبی فهمیده است که ذهن جامعه در یک پدافند استاندارد و معمول حرکت می کند.
?به عنوان مثال در 100 شورش اخیر از سال 73 تا کنون همیشه پدافند این بود، اول رسانه معاند شروع می کرده است ، سپس تجمع شکل می گرفت و رسانه ملی برای مدتی سکوت می کرد ، بعد نیروی پلیس و ضد شورش وارد عمل می شد و نهایتا سپاه با یک سوم ظرفیت وارد می شده است و سر آخر هم با یک راهپیمایی غائله ختم می گردیده است
?اما در اعتراض هک شدن پمپ بنزین ها به محض اینکه این اتفاق افتاد ، رسانه ملی بر خلاف گذشته عمل کرد و آن استاندارد قبلی را شکست، و تمام قد از همان ابتدا پای کار آمد، گفتند مثلا دولت چرا اشتباه می کنید ، چرا اینکار را می کنید ؟ و… رئیس جمهور عذرخواهی کرد، 230 نفر از نمایندگان مجلس پیامی به شکل زیر فرستادند :
?در شرایطی که دشمن توانست از منافذ ناشناخته به شبکه هوشمند سوخت نفوذ کند و چند ساعت آرامش مردم ایران را بر هم بزند، هوشیاری و اقدام به موقع رسانه ملی مانع تولید شایعات و گسترش اختلال به سایر بخش های جامعه شد صدا و سیما که با تصمیمگیری و اقدام به موقع در اطلاع رسانی شفاف و لحظهای، برنامهریزیهای دشمنان برای اخلال در خدمترسانی به مردم و ایجاد بی نظمی و نارضایتی اجتماعی را ناکام گذاشتند و از این جهت از آن ها سپاسگزاریم،
?بنابراین به خوبی دیدیم که رسانه مهاجم شکست خورد و اساسا هیچ تجمعی هم شکل نگرفت. و این تکنیک آنها با هوشیاری تمام خنثی و کاملا بی اثر شد.
تکنیک چهل و نهم : محصول سیاه ـ تهاتر سفید
?در اقتصاد وقتی می خواهند پول کثیف را وارد چرخه بازار کنند مجبور به پول شویی می شوند و می بایست آن را تطهیر نمایند. یعنی یک پول کثیف را به گونه ای به گردش درآورند که مبدا و منشا آن آشکار نباشد تا این که بتوانند آنرا به صورت پاک و سفید در جاهای دیگری به مصرف برسانند. هنرِ تبدیل یک کالای کثیف به یک کالای تمیز و پاک، هنر امروز کسب و کارهای غیرقانونی است.
?جالب است که پای این موضوع به رسانه ها هم کشیده شده است که به آن ”محصول سیاه ـ تهاتر سفید“ میگویند.
?بعنوان مثال در جامعه ایرانی نمی شود فرهنگ غرب را آشکارا تبلیغ نمود بنابراین بسیاری از فعالیت های فمنیستی در این کشور خریداری ندارد و هر گونع تبلیغی در این زمینه نیز ممنوع می باشد، اما رسانه برای فروش این نوع کالای فرهنگی مجبور است دست به اقداماتی دیگری بزند تا جذابیت های ظاهری آن افزایش پیدا کند. یعنی همیشه این مفهوم را با مفاهیم دیگر به تهاتر می گذارد، جنس تهاتر شده به خودی خود سفید است اما جنس محصولی که به دست آمده است ، سیاه خواهد بود . با این روش ، رسانه قادر است که همه چیز را به مخاطب بفروشد بدون اینکه او گمان کند که این کالا اساسا مورد استفاده و مطلوب او نبوده است . یعنی محصول سیاه گردش پیدا کرده و نهایتا با یک تهاتر سفید به مخاطب فروخته می شود.
?یعنی موضوع حضور زنان در ورزشگاه ها، که حتی امروز برای پسربچه ها هم خیلی حریم محترمی نبوده، به هیچ وجه نباید در جامعه تبلیغ شود چون یک مفهوم صد در صد سیاه است اما همین موضوع سیاه را اگر در قالب موضوع دیگری یعنی “زنان باید از حقوق مساوی در جامعه برخوردار باشند” تهاتر کرده باشیم دیگر حضور آنها در ورزشگاه ها با این بهانه تطهیر خواهد شد. اینجاست که جامعه فریب می خورد و رسانه ها با یک جابهجایی (پول شوئی)، آن رویداد منفی را به یک رویداد مثبت تبدیل می کند.
تکنیک پنجاه: حرکت کیبوردی
?در این تکنیک اجزا برای تحت تاثیر قرار دادن ذهن مخاطب چه در کف تکنیک ها چه در سقف تکنیک ها، حتما باید از یک منطقی پیروی کنند، حالا شاید آن منطق و یا آن نظم در نزد مخاطب دارای یک اصول خاصی نباشد و یا با اصولی که او در ذهن خود تعریف کرده است قابل انطباق نباشد، اما فرمتش قابل احصاء است.
?یکی از خصلت های جالب تایپ کردن با صفحه کیبورد این است که ظاهرا واژه ها و علائم و کلمات خارجی در کنار هم جور در نمی آید ولی وقتی در کنار هم قرار می گیرد یک متن منسجمی را از خود بجا می گذارند. این شیوه در رسانه هم استفاده می شود و به شگرد ”حرکت کیبوردی“ معروف است.
?بنابراین وقتی صحبت از حرکت کیبوردی می شود ، عملا از یک نظمی صحبت می شود که در محیطی مختلفی دارای یک منطق عملیاتی است. منطق های عملیاتی متفاوت، زمانی می تواند تبدیل به چند زبانی ، چند فهمی ، چند منطقی ، چند بعدی و چند گونهگی در حوزه عملیات بشوند که روی هم سوار و متمرکز گردند.
?شما در حال تایپ یک مطلب هستید ، یک نظمی در استفاده از کلیدهای کیبورد دارید ( فارسی) همان لحظه می خواهید یک عبارتی انگلیسی را تایپ کنید، شیفت می کنید، و از یک نظمی در یک محیط دیگری تبعیت می کنید ، درست است که اینها از منطق های متفاوت تبعیت می کنند اما در مجموع یک نظم واحدی را در نوشته نهایی از خود بجا می گذارد .
?تکنیک حرکت کیبوردی در عالم رسانه، یعنی همه ی اجزاء یک رویداد یا یک خبر را ، شما باید بتوانید بواسطه احساسات ، دانش ، تجربه ، منش ، روش و بینش خود ، به یک نظمی برسانید ، و در مجموع یک مسیر طراحی شده را به واسطه آن تعقیب نمایید.
?حال سوال اساسی اینجا پدیدار می شود که ” اثر” حرکت کیبوردی کجاست ؟ قبل از اینکه اثر در مانیتور یا کیبورد پدیدار گردد دو اثر قبل آن به وجود می آید یکی اثر لامسه و دومی اثر صدا، برای همین در حوزه حرکت کیبوردی ، حتما جامعه باید سوژه ها را لمس و صدای آن را بشنود. چرا که سوژه پنهان برای رسانه ها مورد استفاده قرار نمی گیرد آنها دنبال مخاطبانی هستند که بتوانند با گوشت ، پوست و خون خود مطالب آنها را درک کرده باشد. مثلا به نظر شما آیا کمبود باد در لاستیک ماشین مشهود است یا کمبود بنزین در باک اتومبیل ؟ طبیعی است که کمبود باد لاستیک هم توسط راننده حس می شود( لامسه) و هم صدا دارد و هم در حرکت خودرو اثر می گذارد بنابراین خیلی سریعتر توسط راننده احساس می شود تا کمبود بنزین در باک .
?بعنوان مثال گران شدن بنزین در آبان 98 ، یک حرکت کیبوردی است، جامعه با پوست و گوشت و خونش هم موضوع را لمس کرد و هم صدای اعتراض آنها را شنید و هم اثر وضعی آن را احساس کرد پس وقتی بنزین گران شد ، و مسئولین مربوطه هم با مردم صحبت نکردند و رئیس جمهور هم می گوید من تازه روز جمعه موضوع را فهمیدم . بنابراین کاملا احساس می شد که جامعه برای برخورد با چنین شرایطی از قبل آماده نشده است بنابراین بسیار بسیار طبیعی بود که شاهد واکنش مردم در کف خیابان ها باشیم.
تکنیک پنجاه و یکم: حملات تدریجی ـ انعکاس مستمر
?تکرار و تکرار و تکرار، آرام و آرام و آرامتر، عمیق و عمیق و عمیقتر… این شیوه قطره چکانی، هر سنگی و هر مانعی را می تواند سوراخ کند، از همین روش در رسانه ها به عنوان شگرد «حملات تدریجی ـ انعکاس مستمر» استفاده می گردد.
?شما بسیار ملاحظه کرده اید که برخی خبرها همیشه در فضای رسانه وجود دارند و اساسا قرار نیست که این خبر ها هر کدام به تنهایی کار بزرگی را انجام دهند ، اما در طول سال ها این اخبار می توانند آرام ، آرام ذهن مخاطب را به سمت و سوی دلخواه خود ببرند.
?تکنیک ” حملات تدریجی ـ انعکاس مستمر” یعنی طراحی یک محیط با استفاده از سوژه های متفاوت و متنوع اما در زمان بندی های فاصله دار. و برای اینکه اجازه ندهد ، ذهن مخاطب از آن قفس سوژه خارج بشود، پس می بایست به شدت تدریجی عمل کند.
?یعنی خیلی آرام ولی پیوسته تبلیغات گسترده و مستمری را در خصوص پیام منتقل نماید و اجازه هم ندهد از این ضربه تا ضربه بعدی ذهن مخاطب مطلب اصلی را فراموش کند ، پس به همین علت اجازه خروج ذهن از آن قفس سوژه را به هیچ وجه به مخاطب نمی دهد.
?رسانه ها به صورت مستمر ولی در مقاطع زمانی مختلف القا می کنند که در ایران زیرساخت ها به شدت ضعیف است به گونه ای که با یک سیل، یا یک زلزله و یا یک طوفان همه مردم آن منطقه بدبخت می شوند و به زیر خط فقر می روند، رسانه ها سعی می کنند به صورت تدریجی و مورد به مورد این مطالب را بیان نمایند یعنی از این زلزله تا زلزله بعد ، حوادث و نیازهای مردم را در خصوص زلزله قبلی که اتفاق افتاده بود همچنان در ذهن مخاطب برجسته سازی نمایند.
?اما رسانه ها چرا از این تکنیک استفاده می کنند؟ به دو دلیل یکی چون شما نسبت به داشته های خودتان ، “مایوس” و دیگر به نداشته های دیگران ، “حریص” شوید.
?مسئولان آمریکایی بارها از شدت تخریب خانه ها در سیل آمریکا گفته اند و معتقد هستند زیرساخت های آمریکا به شدت ضعیف است اما مخاطب ایرانی به هیچ وجه تمایلی به شنیدن این اخبار ندارد و فقط منتظر است بداند زلزله کرمانشاه بلاخره چی می شود ؟موضوع کانکس ها به کجا کشیده شده است؟ اینجاست که اصطلاحا گفته می شود که رسانه های بصورت ایستگاهی می کوبند و به صورت مستمر منعکس می کنند.
تکنیک پنجاه و دو : آزادراه با فرعی های متصل
?برخی از مخاطبان دیگر حوصله حرف های جدید و سیاسی را ندارند بنا بر این زمانی که پای گیرنده های خود می نشینند فقط سراغ برنامه های تفریحی اش می روند؛ رسانه هم این ذائقه را خوب فهمیده است بنابراین سعی می کند در “میان برنامه های تفریحی” پیام هایی خود را به مخاطبین منتقل نماید. مخاطب اصلا انتظار نداشته و اساسا هدف اش این نبوده است که از یک برنامه تفریحی پیام سیاسی دریافت نمایند. این شگرد رسانه ای را اصطلاحا ” آزادراه با فرعی های متصل “ نام گذاری کرده ا ند. این شگرد بیش از همه مخاطب خاکستری را هدف نهایی خود قرار می دهد تا شاید بتواند او را فعال نماید.
?در این تکنیک، آزاد راه معمولا به مسیری گفته می شود که هیچ فرعی به آن متصل نباشد شما دراین آزاد راه باسرعت 120 کیلومتر در ساعت می توانید رانندگی کنید و اگر هم تصادفی رخ بدهد ماشین جلویی مقصر است چون قادر نبوده است که سرعت خود را تنظیم نماید. حالا اگر شما به این آزادراه، یک تعداد فرعی اضافه نمایید، دیگر اسم این مسیر، آزاد راه یا اتوبان نیست، بلکه بزرگراه است.
?پس اگر برای شما در ابتدای مسیر تابلوی آزاد راه نصب کرده باشند و شما با همان تصور وارد این مسیر شدید طبیعی است که قوانین مربوط به آزاد راه همچنان در ذهن شما تداعی می شود. بنابراین وقتی در ادامه مسیر مشاهده کردید که مسیرهای فرعی زیادی به آن متصل شده است آن موقع شما منتظر چه اتفاقی خواهد بود ، طبیعی ترین اتفاق ممکن، تصادفی است که رخ می دهد.
?به همین سیاق رسانه سعی می کند ابتدا برای ورود مخاطب به آن مسیر از قبل طراحی شده تابلوی بزرگی در ذهن شما تحت عنوان آزاد راه حک نماید و زمانی که خیال شما از ورودتان به بزرگراه اطمینان حاصل کردید و می توانید در آنجا با سرعت مطمئنه برانید آن وقت مسیر های فرعی را یکی پس از دیگری به سمت ذهن شما باز می کند و شما در ادامه مسیر رفتارهای را مشاهده می کنید که اساسا با قوانینی که شما انتظارش را داشتید انطباق ندارد و اساسا از قبل هم تصور آنرا نمی کردید.
?رسانه ها سعی می کنند مخاطب را به آزادراهی تحت عنوان “مسائل حقوق بشر” هدایت نمایند ، تابلو آن را هم از همان ابتدا نصب کرده اند و وقتی مطمئن شده اند که شما وارد آن مسیر شدید ، ناگهان یکی از فرعی های که به این آزادراه متصل می کنند ، بحث تروریسم است و از این تروریسم در وسط همین آزادراه یک شاخه ای را تحت عنوان مقاومت وارد می کنند و در فرعی دیگر سلاح های ایران ، مانند موشک های ، برد موشک و …. را به میان می کشند .شما کم کم متوجه می شوید این دیگرآزادراه نیست ، بلکه تبدیل به بزرگراه شده است، و در انتهای این مسیر بزرگ راه شما استنباط خواهید کرد که بله ایران یک کشور تروریستی یا حامی تروریست است که به شما معرفی شده است.
?پس بنابراین آزادراه با فرعی ها متصل، دیگر آزاد راه نیست، بزرگراه است، حقوق بشر با 1000 تا شاخه متصل ، دیگر اسمش حقوق بشر نیست ، بلکه ضد حقوق بشر است که قرار است شما در انتهای مسیر به آن متهم شوید
تکنیک پنجاه و سوم: اطلاعات قسطی – فروش بالا
?معمولا رسانه ها سعی می کنند اطلاعات را به صورت قسطی در خصوص یک موضوعی در اختیار مخاطبان خود قرار دهند در حالی که آنها حاضرند همه اطلاعات را به صورت نقدی بشنود و دریافت نماید. این یک شگرد خیلی مهم در رسانه ها ، برای لحظات بسیار حساس است.
?این تکنیک با جذابیت دیگری هم همراه است. زیرا اگر هر اتفاقی مبهمی که اطلاعات دقیقی در خصوص آن در دسترس نباشد رخ بدهد رسانه ها می تواند بستری را فراهم نمایند که در آن تحلیل های سیاسی هم در لابلای آنها به مخاطب عرضه نماید.
?هر چه خبر مبهم تر و کلی تر ، هیجان این فروش قسطی و خرید نقدی بالاتر ، فراموش نکنیم که ذهن مخاطب بسیار علاقه دارد لحظه به لحظه خبرهای جدیدی را بشنود.
?بعنوان مثال در ایام انتخابات بخصوص در ساعت های آخر رای گیری گمانه زنی ها برای پیروز انتخابات بیشتر می شود. هیچ کس خبر دقیقی ندارد اما هر رسانه ای که مطلبی در این خصوص منتشر می کند می تواند میلیون ها نفر را به دنبال خود بکشد.
?زمانی که اطلاعات ذهنی مخاطبین پیرامون یک مسئله ای در حد خیلی زیادی مبهم و بهم ریخته می شود ، رسانه ها طرح “قسط بندی اطلاعات” پیرامون آن موضوع را شروع می کنند ، یعنی درست در جایی که حوالی یک مسئله ای ، خلاء اطلاعاتی بوجود می آید، رسانه خود را آماده می کند تا یکسری اطلاعات قسطی را به مخاطب خود عرضه نماید.
?اطلاعات قسطی اطلاعات جذابی است ، چون اصلا مهم نیست که شما به چه میزانی اطلاعات در دسترس دارید. آیا این اطلاعات کم است یا زیاد است؟ اما انچه که مهم است شما می توانید به هر اندازه ای که اطلاعات جذب می کنید میزان فروش آن و به تبع مخاطبین خود را افزایش بدهید
?برای مثال در هفته گذشته رد و برق شدیدی در چهار استان غربی کشور رخ داد. صدای تولید شده بقدری مهیب بود که مردم این استان ها وحشت کرده بودند. ولی هیچ کس اطلاعات دقیقی در اینخصوص در دست نداشت اما برخی رسانه ها از همان لحظات اول شروع به پخش کردن شایعات کردند و اطلاعات ناقص خود را به صورت قسطی به مخاطبین خود فروختند یکی می گفت انبار موشک ها سپاه در زیر زمین مورد حملات سنگین هواپیماهای اف36 امریکا قرار گرفته است برخی دیگر می گفتند اسرائل با موشک های بالستیک این تونل های موشکی سپاه را هدف قرار داده است و برخی هم ……
?در این میان مخاطبین هم با سبدی از اطلاعات متنوع ، پیرامون این حادثه که در کشورمان متاسفانه هیچ اطلاعاتی دقیقی از حادثه در اختیار مردم قرار نگرفته بود مواجه شدند. سکوت مراجع رسمی هم نسبت به موضوع ، باعث گسترش شایعات شده بود. اینجاست که رسانه به شیوه “فروش اقساطی اطلاعات” مطالبی را در اختیار مخاطبین قرار می دهند و بعد اعلام می کنند هر چقدر از این اطلاعات را نیاز داری بردار و مابقی را هم در زمان آینده دریافت خواهی کرد و به همین روش، میزان مراجعه مخاطب را به رسانه خودش افزایش می دهند.
?پس به طور کلی در این تکنیک بر روی ضریب شناخت از یک موضوعی، که وجود خارجی اش منوط به یکسری اطلاعات دقیق هست و همه می دانند رسانه های دیگر چنین اطلاعات دقیقی را ندارند، اما گمانه زنی را به صورت نقدی تبدیل به یک محصول، تحت عنوان یک انفجار به روش قسطی به مخاطب واگذار می کند ، مخاطب در یک شب هر چقدر می تواند ، اطلاعات را برداشت و هر چقدر هم نمی تواند به فردا موکول خواهد کرد.
تکنیک پنجاه و چهار: دلهره مداوم ـ تصمیمگیری ناقص
?در حوزه علوم شناختی چنین بیان می شود اگر شما قصد داشته باشید که مقام تصمیم گیر بر اساس اطلاعات ناقص و تجریه و تحلیل نادرست تصمیم بگیرد می بایست ذهن او را کاملا به سمت “استرس و دلهره ی مداوم” هدایت کنید زیرا هر دوی اینها در کنار هم می تواند برای هر مخاطبی وسواس تولید کند، برای همین است که وقتی شما دلهره مداوم دارید قادر نخواهید بود در خصوص تصمیم گیری نسبت به یک مسئله ای ، تمام فاکتورها لازم را برای حل آن مسئله در نظر بگیرید.
?بنابراین وقتی انسان دلهره می گیرد تصمیم گیری هم برای او مشکل می شود. به همین علت است که این شیوه در رسانه ها کاربرد زیادی پیدا می کندکه اصطلاحا به آن «دلهره مداوم ـ تصمیم گیری ناقص» می گویند.
?به راحتی می توان این شگرد را در نزد رسانه ها پیدا کرد. آنها به راحتی قادرند که یک ابهام را در آینده به یک نگرانی بزرگ تبدیل نمایند. مسلم است که در چنین فضای مخاطب مضطرب، تصمیمی خواهد گرفت که برای تسکین آلام خود به سمت رسانه موردنظر هدایت می شود.
?به عنوان مثال وقتی مردم مدام دلهره قطعی آب یا برق را داشته باشند ، مسلماً آب را ذخیره می کنند و این تصمیم گیری ناقص میزان استفاده از آب را 2 برابر خواهد کرد و اگر همین تصمیم گیری ناقص به صورت تجمعی یعنی تمام مردم کشور اتخاذ گردد، قادر است این مسئله کوچک را به یک بحران ملی تبدیل نماید
?یا در مثال دیگر، زمانی که شما نسبت به همکار خود، مدام استرس داشته باشید این دلهره ، باعث می گردد که سایر توانمندهای او دیگر به چشم شما نیاید ، بنابراین تصمیم گیری برای ارتقا او محدود و ناقص خواهد شد. اینجاست که می گویند بدترین تصمیم ها برای مدیران ، تصمیم های ناقص است که می تواند به راحتی آنها را در معرض یک تهدید جدی قرار دهد.
رسانه های غیر همسو دقیقا همین رفتار را از مخاطبین خود انتظار دارند.
تکنیک پنجاه و پنج : زیبای خفته ـ زشت بیدار
?یک سوال همیشه در خصوص آن قصه که در سراسر دنیا مشهور شده است مطرح است و آن این است که زیبای خفته سودش بیشتر است یا زشتی که بیدار است؟ این قصه برگرفته از یک ذهنیت انسان است که خفته زیبا را “امید به آینده بهتر” تفسیر می کنند . خوب مسلما سود زیبای خفته بیشتر است زیرا زیبای خفته همیشه “امیدی” برای بیدار شدن دارد. موضوعی که امروز تبدیل به یک تکنیک رسانه ای شده است!
?در این شگرد ،تخریب امروز ایران و توصیف آینده ای مطلوب از این کشور در دستور کار است. هر چه از امروز بد بگوییم یعنی زشت بیدار است و هرچه از آینده مطلوب ضد انقلاب بگوییم مانند خفته زیباست . در این روش ” ذهن ناخودآگاه” مخاطب فعال می شود و آن چیزی را که نسبت به آن تمایل دارد مطالبه می نماید.
?در این تکنیک گزاره ها به گونه ای برای مخاطب مطرح می شوند که وضعیت مطلوب آینده، خفته و بالقوه است . و باید تمام سعی و تلاش و مهارت اش را بکار ببرد که این بالقوه را به بالفعل تبدیل کند والا وضع موجودش همین زشت بیدار است و این زشت بیدار به هیچ وجه برای او پذیرفتنی نیست .
?رسانه های غیر همسو می گویند که در ایران نباید جمهوری اسلامی باشد، جمهوری اسلامی در نزد آنان مصداق زشت بیدار است، حال زیبای خفته در ایران چیست؟ جمهوری دموکراتیک ، جمهوری دارای دموکراسی، جمهوری سکولار ، جدای دین از سیاست و …..و این ها زیبای خفته است.
پس مخاطب را تشویق و تهییج می کنند که به سمت بیدار شدن یعنی “مبارزه مدنی” گام بردارند مانند اینکه مردم را دعوت می کنند به حضور در خیابان در یک ساعت مشخص و بوق زدن و یا روشن کردن چراغ های اتومبیل اقدام کنند.
و چنین القا می کنند که شما نباید این زشت بیدار را بپذیرید و باید امید داشته باشید که این زیبای خفته یک روزی بیدار خواهد شد و شما را به سعادت خواهد رساند و شما باید تلاش کنید که آن را بیدار کنید.
این تکنیک برای تغییر سطح زندگی فوق العاده کارامد است.
تکنیک پنجاه و شش: آتشفشان در دریا
?همیشه عوامل بیرونی کمک می کنند تا ذهن انسان آرام باشد. اما رسانه ها قادرند که با تکنیک های مختلف با وجود هوای خنک و دلنشین بیرون ، آتشی به ذهن شما بیاندازند تا تاب آوری شما را نسبت به مسائل پایین بیاورند. رسانه ها در چند ساله گذشته بسیار تلاش کرده اند که خبرها و تحلیل ها را به سمتی ببرندکه مخاطب را ناراحت و حتی خشمگین سازند، این حالت را می توان یک بحران تمام عیار در دنیای امروز محسوب کرد.
? آتشفشان در دریا از زیباترین صحنه هایی است که در طبیعت رخ می دهد، آتش فوران می کند و گدازه ها وارد آب های خروشان می شود. آتشفشان نماد داغی و آب نماد خنکی است اینها در کنار هم یک زیبای را در دل طبیعت می آفرینند که چشم هر انسانی را خیره می کند . اینجاست که یک شگرد رسانه ای با عنوان ” آتشفشان در دریا “ شکل می گیرد.
?تکنیک ” آتشفشان در دریا “ یعنی گزارها ، پیام ها و مفاهیمی که مانند گدازه های آتشفشان به بیرون فوران و آنها را وارد آب های خنک که همان ذهن مخاطب است می کنند و بعد در همان جا سرد و تبدیل به جزیره می شود و این فوران تا کجا می تواند اتفاق بیافتد تا آنجایی که من حاضر می شوم این مطالبی که از شما دریافت کردم را به غیر از خودم به دیگری هم منتقل نمایم.
?به عنوان نمونه دانشجویی را در نظر بگیرید که وظیفه اش درس خواندن است اما یک دفعه به جای درس خواندن ، غذای سلف دانشگاه را بهانه و مانند آتشفشان عمل می کند و دست به اعتراض زده و در حیاط کوی دانشگاه تحصن می کند ، لحظه ای که این انفجار ذهنی رخ می دهد، یعنی گدازه ها تبدیل به جزیزه می شوند ، یعنی شکل بسیار زیبایی را در ذهن خود تصویر می کنند اما فراموش می کند که زیست بوم دریا یعنی ذهن خودش را به خطر انداخته است .
تکنیک پنجاه و هفتم: مدالِ برنز، ارزش طلا، برداشت قهرمان
?رسانه ها می توانند به رفتار غیر منطقی یک شهروند معمولی، ضریب داده و کالای (اطلاعات) او را مانند مدال طلا ارزش گذاری و سپس آن فرد صاحب اطلاعات را قهرمان معرفی نمایند.
?این روزها در رسانه های بیگانه خیلی مد شده که خانم بی حجابی ، از واکنش مردم به خودش فیلم گرفته و پخش می کند و این تصور را دارد که قهرمان شده است.
?اینجا شگردی مورد استفاده قرار می گیرد که اصطلاحا به آن ”مدالِ برنز ، ارزشِ طلا ، برداشتِ قهرمان“ گفته می شود. این شگرد در اعتراض های سیاسی هم زیاد استفاده می شود. جمعیتی که شاید به 100 نفر هم نرسند در گوشه از یک خیابان شعار می دهند.رسانه این اتفاق را که شاید حتی ارزش خبری هم نداشته باشد به عنوان یک خبر طلایی پخش و آن چند نفر را هم بعنوان قهرمانان ملی معرفی می نماید و برای آنها سوت و کف می زند. این شگرد رسانه ای در زمانی که سوژه های خبری کمیاب می شود بیشتر نمایان می گردد.
?به عنوان مثال، یک رسانه خاص از این تکنیک خیلی استفاده می کند به چه صورتی؟ آن جایی که به مخاطب خود می گوید برای من از نحوه مقابله کردن خود با کسانی که مقید به حفظ حجاب هستند، ویدئوی تهیه کنید و برای آن رسانه بفرستید، مخاطب هم تحریک می شود که فیلمی را از اقدام خود در این خصوص تهیه کند. این اقدام مخاطب(برداشتن حجاب)، بی ارزش و به اندازه مدال برنز دیده می شود اما وقتی که این فیلم را برای آن رسانه فرستاد خودش را مطرح شده می پندارد بنابراین حس خود بزرگ بینی و دارنده مدال طلا به او دست می دهد چون تصور می کند که یک اقدام خیلی ارزشمند و متهورانه انجام داده است و با پخش آن کلیپ توسط آن رسانه در سراسر دنیا ، مخاطب پیش خود فکر می کند که دیگر قهرمان شده است.
? تکنیک پنجاه و هشت: زمین وارونه
?در فضای فرهنگی جامعه ، نهادها و آداب و رسوم مشخص وجود دارد که برای خانواده ایرانی محترم است. رسانه ها گاهی با وارونه کردن این مفاهیم به دنبال جذب مخاطب و تاثیرگذاری می گردند.در اینجا شگردی مورد استفاده قرار می گیرد که به آن اصطلاحا ” زمین وارونه “ می گویند.
?بعنوان مثال ورود سگ به فرهنگ ایرانی پدیده جدیدی است که می خواهند برای محبوبیت آن بیافزایند و آن را به نوعی فرهیختگی قلمداد نمایند.
?به عنوان نمونه یک روحانی با لباس روحانیت یک سگی را بغل کرده و خود را به عنوان حامی حیوانات معرفی می نماید ( کمیل نظافتی ) بازخورد آن می شود که یک روحانی چقدر پست مدرن و جذاب است لذا در حوزههای مقدس همه چیز در ذهن مخاطب وارونه جلوه می دهند.
?مثال های مختلف دیگری مانند ولنتاین، جشن طلاق، ترانه سرائی در مراسم ختم اموات بر گرفته از این تکنیک است.
?تکنیک “زمین وارونه” یعنی کاملا موضوع را برعکس کردن، و آن را طبیعی ترین رویدادهای ذهنی برای مخاطب جلوه دادن، به نحوی که او احساس کند این وارونه کردن چقدر زیبا و جذاب و پست مدرن است.
تکنیک پنجاه ونه: آسمان محدود
?مفاهیم دینی و عزداری های ائمه اطهار همیشه جزو فرهنگ معنوی ایرانی ها بوده است. اما برخی از رسانه ها سعی کرده اند که وسعت این حس معنوی که باعث انسجام اجتماعی می شود را کم کنند. آنها به خوبی می دانند که قادر نیستند این وابستگی را به طور کامل از فرهنگ این کشور حذف نمایند. بنابراین به طور مستقیم با این جریان مبارزه نکرده ولی درصدد هستند که دایره نفوذ آن را کم و کمتر نمایند.
?سیاسی کردن محرم، غیر عقلانی نشان دادن آن ، شکاف میان عزاداران و… و استفاده از ده ها روش دیگر که اصطلاحا به آن ” آسمان محدود “ گفته می شود.
?کار ویژه تکنیک ” آسمان محدود “ به این صورت است که هر مفهومی که شکل می گیرد و هر اتمسفری که بوجود می آید ، دارای یک ارتفاعی است که فراتر از ارتفاع موجود است.
?در تکنیک ”آسمان محدود“ سعی می شود سقف موضوع و آسمانی که حوزه پروازی این مفهوم (عزاداری های محرم ) است آرام آرام و به صورت تدریجاً کوتاه شود، یعنی هم سقف پرواز آن مفهوم و هم حوزه پرواز آن را پایین آورده تا قدرت مانور آن محدود گردد.
?بعنوان مثال در حوزه آسمان محدود ، آنجایی که رسانه می خواهد راجع به نذر و نیاز و توسل به ائمه صحبت کند از عدم اجابت دعا سخن به میان آورده می شود و ارتفاع پرواز معنویت را پله پله به سمت پایین یعنی مسائل دنیوی هدایت می کنند . و به مخاطب میگوید دیدید که پس از آنهمه دعا و نذرو نیاز نتیجه نگرفتید و شروع می کنند به منفی بافی کردند و سعی می کنند در انتهای آسمان محدود، پیشنهاداتی هم به مخاطبان ارائه می نمایند. عمدتاً فِرَق ضاله انتهای تکنیک آسمان محدود در حوزه شناختی پیشنهاد می شود و عنوان می کنند که شما که از این دین حداقل ها را گرفتید و هیچ خیری هم در آن ندیدید پس بیاید به مسلکی دیگر درآید تا در آن به آرامش کامل برسید.
تکنیک شصتم : شرِ محبوب
نباید فراموش کرد که شر محبوب ، بهتر از خوبِ غیر محبوب است.
?یک واقعیتی در عالم رسانه وجود دارد که شخصیت های منفی محبوب ترند. بنابراین برخی رسانه ها پیام های شان را روی شخصیت منفی متمرکز می کنند چون می دانند با وجود اینکه نقاط منفی دارند تاثیرگذاری بیشتری ایجاد می کنند.
?گروهک منافقین منفورترین گروه در نزد ایرانیان است که 17 هزارنفر از بهترین مردم این کشور را ترور کردند ولی رسانه های غیر همسو مراسم های آنها را روی آنتن های خود در سطح وسیعی پوشش میدهند. البته دیگر گروه ها هم می دانند که اینها طرفدارانی در ایران ندارند اما چرا همه حرف ها و مهمان ها و تحلیل های آنها پوشش وسیع داده می شود؟ اینجا دقیقا همان جایی است که از همین شگرد ” شر محبوب “ استفاده می کنند . یعنی منافقین شر هستند ولی برای عده ای در خارج ازکشور محبوبیت دارند. و تمایل دارند که این محبوبیت را تسریع نمایند.
?بنابراین منظور از “شر محبوب” یعنی القاء درست بودن این گزاره ای که حاکمیت یا سیستمِ مستقر، نسبت به آن آلرژی دارد یا آن را ناهنجاری تلقی می کند ، یا نسبت به شر بودن آن اعلام موضع کرده است اما بر اساس تاثیری که روی ذهن مخاطب و متغیرهای دیگر میگذارد آن شر را مخاطب محبوب می پندارد.
تکنیک شصت و یکم : پایان گرم، شروع سرد
?در عرض 20 ساله گذشته صلح، رفاه، امنیت و دموکراسی شعار هر روزی بود که در رسانه ها برای مردم افغان تبلیغ می کردند. اما ناگهان آمریکا تصمیم می گیرد که تمام نیروهای خود را از افغانستان خارج نماید . در پی خروج امریکایی ها سردی عجیبی در فضای افغانستان حاکم می شود. اما غول های رسانه ای دنیا باید حواس شان به حمایت از آمریکایها جمع باشد تا این هیمنه آسیب نبیند.
?اینجا یک شگرد مهمی رخ می دهد که به آن ”پایان گرم و شروع سرد“ می گویند. پایان گرمتعلق به امریکایی ها وشروع سرد مربوط به سیاهی است که همراه طالبان در افغانستان طلوع می کند بدیهی است که این منفی سازی به هیچ وجه نباید بر روی آمریکایها و غربی ها متمرکز شود. آنها هنوز در این رسانه ها باید حامی مردم افغان ، زنان و بچه ها به دنیا معرفی می شوند وهرگاه که اراده کنند و نیاز ببینند، مجددا به این کشور باز خواهند گشت. کاملا مشخص است که گرمای محبت امریکایها نباید در دل مخاطبین این رسانه ها در سراسر دنیا از بین برود.
تکنیک 62: نشان ـ گارد بسته؛ تاکید ـ گارد باز
?رسانه ها همواره تلاش می کنند نقاط ممنوعه خلق کنند و بسازند و سپس با نشانه گیری آنها به ذهن مخاطب ، دستور حمله را صادر نمایند. این شگرد را اصطلاحا ” نشان ـ گارد بسته؛ تاکید ـ گارد باز “ می نامند.
?جمله معروفی داریم که می گویند انسان را نسبت به هر چیزی که منع کنید نسبت به آن حریص تر می شود. این خصلت طبیعی انسان گاهی در رسانه ها در شرایط خاص مورد استفاده قرار می گیرد . عبارت هایی مانند اینکه جمهوری اسلامی از این کار می ترسد و این خط قرمز حکومت است، مخاطب منفی را تشویق می کند که این گارد بسته را بشکند.
?در این شگرد رسانه ها تلاش می کنند از مخاطبی که توانسته است علیه نظم عمومی و خواست جمعی مردم حرکت کند، یک قهرمان بسازند. با این شیوه یک حس روانی خیالی هم برای مخاطب خود بوجود آورده اند که در مقابل تنش های جامعه مقاومت کرده است . در این شگرد عملا همه چیز از قبل طراحی شده و فقط مخاطب باید وارد این جریان شود تا امواج رسانه ای او را با خود ببرد.
?بعنوان مثال رسانه ی عنوان می کند که گارد جمهوری اسلامی نسبت به “آزادی” بسته است . مصداق بارز آن حجاب است . پس با مهارت بی حجابی را پشت مفهوم آزادی پنهان می کند و مخاطب را تشویق کرده که صرفا بر روی آزادی تاکید نماید وتمام تلاش خود را انجام دهد تا گارد بسته ی نظام را در مقابل آزادی باز کند. در این صورت نتیجه که بدست می آید کاملا مشخص است یعنی هدف که همان حذف حجاب اجباری در جامعه است، محقق می گردد.
?در حوزه شناختی همیشه عوض کردن مسیر و یا ایجاد دستاندازهای پرهزینه در مسیر ، باعث تغییر ذهن مخاطب می شود یعنی اگر مخاطب تاکید را گارد بسته و نشان را گارد باز قرار دهند ، نتیجه مورد نظر حاصل خواهد شد، فصل مشترک میان همه انسان ها قانونمداری است، حال آن کسی که از قانون تبعیت نمی کند کاملا برای همگان توجیه دارد که با آن برخورد شود.
تکنیک شصت و سوم : ماسه های خیس
?آنهایی که در زمین ماسه ای رانندگی کرده اند می دانند که با چه مشکلاتی روبرو خواهند بود این خصلت ماسه های خیس است که انسان را به معنی واقعی خسته می کند. این خستگی مرحله به مرحله اتفاق می افتد، دقیقا بر همین اساس شگردی در رسانه شکل می گیرد که بعنوان ” ماسه های خیس “ مشهور است.
?تکنیک ماسه ای یک فرآیند عجیب و غریبی دارد و آن هم اینکه ذهن را معمولا بصورت محاسبه شده ای در دام می اندازد ، و بعداً نسبت به رویداد هایی که ذهن نسبت به آن ماًمن و پناهگاهی پیدا می کند به سرعت آن پناهگاه را در ذهن تخریب می نماید.
?در کنار ساحل وقتی روی ماسه های خیس رانندگی می کنید و هنگامی که یکی از چرخ های اتومبیل شما در ماسه ها گیر می کند وتلاش می کنید که با یک وسیله کمکی ، چرخ جلو را از ماسه های خیس بیرون بیاورید ناگهان متوجه می شوید که چرخ عقب در ماسه ها گیر کرده است. چرخ عقب را بیرون می آورید چند متر جلوتر مجدا چرخ جلو گیر می کند. یعنی مشکل بطور اساسی حل نمی شود بلکه از نقطه ای به نقطه ای دیگر منتقل می گردد .
?رسانه دقیقا از همین تکنیک استفاده می کند یعنی پس از خروج از ماسه های خیس یعنی جایی که به لحاظ ذهنی، رسانه یک موضوعی رو مطرح کرده و مخاطب را در بین موضوعات مختلف گیر انداخته است حالا همان رسانه برای بیرون آمدن از آن موضوع، یک راه حلی را پیشنهاد و به مخاطب معرفی می کند(همان وسیله ای که چرخ اتومبیل شما را از ماسه ها بیرون می آورد )، مخاطب تصور می کند به واسطه آن راه حل، یک جهش فکری برایش ایجاد شده است ، در صورتی که وقتی شما از آن راه حل استفاده می کنید و این جهش صورت می گیرد ، دقیقا در چاله ی بعدی گیر می کنید. بنابراین این مشکل حل نمی شود بلکه شما را وارد مشکل دیگری می کند و مدام این حالت تکرار می شود.
?به عنوان مثال ، موضوع حقوق بشر را در نظر بگیرید رسانه به شما می گوید در این زمینه باید با سرعت بیشتری حرکت کنید زیرا در چهل ساله گذشته نظام به خوبی نشان داده است که هیچ اعتقادی به حقوق بشر ندارد شما در این سرعت زیاد یک مرتبه در ماسه های خیس گیر می کنید حالا رسانه به شما می گوید که خودتان در این خصوص می بایستی مشارکت کنید ، یعنی توئیت بزنید، یادداشت بنویسید، مطلب بگذارید و یا نقطه نظراتتان را برای ما بفرستید، خودتان بیایید گفتگو کنید تا شما را نسبت به برخورد حاکمیت با مصادیق حقوق بشر مایوس نمایند. بنابراین با استفاده از این تکنیک مسئله حقوق بشر از این مرحله به بعد، دیگر به یک معضل ذهنی برای شما تبدیل می گردد. خوب حالا آیا شما برای حل آن توانایی دارید؟ مسلماً خیر . آیا قدرت خودخوری دارید؟ بله، پس باید بیشتر خودخوری کنید ، خودتان را بیشتر اذیت کنید، و در نهایت بعد از فشار مستمر به ذهن و آنهمه درگیری سرانجام خسته می شوید و رسانه هم هیچ پناهگاه ذهنی برایتان در نظرنمی گیرد، پس احساس رهاشدگی شدید نسبت به موضوع پیدا می کنید و ممکن است در اینجا دست به هراقدامی بزنید، در حالی که موضوع اساسا به شما هیچ ربطی منطقی نداشته است.
تکنیک شصت و چهارم: رمل و سایه
?آنهایی که اهل کویرنوردی هستند رَمل های بزرگ را دیده اند که ناگهان ایجاد می شوند و ناگهان از بین می روند. این رمل ها سایه های بلندی می سازند که نمی شود به آنها اعتماد کرد. در رسانه هم شگردی وجود دارد که شبیه همین ”رمل و سایه“ است.
?این تکنیک در بحران های سیاسی و اقتصادی بسیار کاربرد دارد. برخی از رسانه ها از اینکه فردی دست به شورش خیابانی بزنند کاملا حمایتش می کنند. از داخل و خارج برای او حامی می سازند. هدف به ظاهرا کمک به این شهروند است. رسانه در اینجا خود را به عنوان سایه ای معرفی می کند تا او احساس آرامش کند اما این سایه ناگهان از بین می رود و هدف نهایی مشخص می شود. این خصلت رمل های بیابان است که دوباره در جای دیگری این سایه تشکیل می شود پس با یک بهانه ای دیگر و موضوعی دیگر .
?بیابان را در نظر بگیرید ، رمل ها شن های رونده است ، وقتی شن ها روی هم کوپه می شود و روی هم تل انبار می شود یک حالت طاقی ایجاد می کند و معمولا دارای یک سایه ای هم هست. وقتی شما در بیابان حرکت می کنید ، و آب بدن تان در حال از دست رفتن است، خسته می شوید ، گرما اذیت تان می کند، دنبال سایه می گردید سایه رملی را می یابید که در زیر آن استراحت کنید و باد هم در حال وزیدن است. که باعث جابجایی رمل ها می شود و سایه ها نیز به تبع یکی پس از دیگری از بین می برد.
?یعنی جریان رسانه فکر شما را به حرکت در آورده و این حرکت آرام آرام رمل های ذهنی شما را جابجا می کند و در یک جای دیگر طاق می زند و سایه می اندازد، مدت زمان استراحت، مدت زمان امیدآفرینی ، مدت زمان زیر سایه بودن را، در شما کم می کند، وقتی که زمان استراحت کردن شما کم می شود، احساس ضعف می کنید، احساس ناپایداری می کنید و نهایتا به این جمعبندی می رسید که دیگر جایی برای استراحت کردن وجود ندارد.
?بعنوان مثال مسیح علی نژاد به بانوان جوان می گوید حجابتان را بردارید و برروی چوب بزنید و بر بالای جعبه مخابرات بیاستید. زیرا حکومت به انسداد رسیده و در حال تمام شدن است، اگر شما هم مشارکت نکنید ، هدف نهایی شما محقق نخواهد شد، عقب می ماندید، ولی اگر به این کمپین به پیوندید آغازی برای تغییر حکومت خواهد بود و مشکلات یکی پس از دیگری حل خواهد شد.
?وقتی یکی از خانم های این کشور تحت تاثیر این رسانه جو گیر می شود (چون احساس می کند در زیر سایه آن قرار گرفته است) این اقدام را انجام می دهد و وقتی به عنوان اغتشاشگر دستگیر می شود، در بازجویی اعلام می کند آن رسانه به من جسارت داد که این اقدام را انجام بدهم ، ولی حالا پس از دستگیری آن رسانه دیگر حمایت نمی کند؟ چون او کار خود راانجام داده است یعنی حرکت را ایجاد کرده، رمل را بوجود آورده ، سایه را انداخته، و وقتی شما در زیر سایه قرار گرفتی و به آن اعتماد کردی، حال دستگیر شدی و ابراز ندامت می کنید، آن رسانه کار خودش را با شما تمام شده می پندارد و بلافاصله سوئیچ می کند و با مهارت از فرد بازداشت شده، سوژه جدید می سازد، برای اینکه یه عده ی دیگر را تحریک نمایند، در علوم شناختی این را تکنیک ”رمل و سایه“ می نامند.
تکنیک ۶۵ : صعود و سقوط
?گاهی برخی از رسانه ها سعی می کنند یک خبر زرد و بی ارزش را آنچنان با آب و تاب مطرح نماید که باعث ایجاد یک بحث طولانی میان موفقان و مخالفان شود و در این رهگذر هزاران نظر (کامنت) در زیر آن خبر تولید و منتشر نماید. در این شیوه خبر رسانی، رسانه ها از یک شگرد جالبی استفاده می کنند که به ”صعود و سقوط“ مشهور است.
?دیگر واضح و مبرهن شده است که رسانه ها برای بقای خود علاوه بر موافقان به مخالفانی هم احتیاج دارند که به ظاهر آنها را شدیدا محکوم نمایند. چون آنها یقیین پیدا کرده اند که این روش قادر است به بقا و محبوبیت آنها کمک شایانی نماید. اینجاست که اهمیت این تکنیک بیش از پیش خودش را نشان می دهد.
?همان طوری که قبلا عرض شد علوم شناختی علم فرآیندهاست و صرفا به نتایج و تحقق هدف ها ختم نمی شود و “خودمسیر فرایند” در این علم بسیار موضوعیت پیدا می کند لذا طراحی مسیر فرایند برای صعود یا برای سقوط به شدت مورد توجه رسانه ها قرار می گیرد .
?بعنوان مثال ما با یک رسانه ای تحت عنوان شبکه ایران اینترنشنال (عربستان) روبرو شده ایم که تمایل دارد که خود را به عنوان یک رسانه ی مولد علیه ایران ، در اهداف خیلی بزرگ مطرح نماید این رسانه برای تحقق آن هدف کلان، از فرایندها (مسیرها) زیادی استفاده می کند بطور مثال در خصوص مسئله ای مانند تولید واکسن و بی ارزش نمودن این کشف بزرگ در کشورمان شروع به تبلیغات منفی می کند ، تصور کنید که یکی از مقامات و یا فرزند او پیشقدم می شود و می خواهد این واکسن تولید شده را برروی خود و یا خانواده خود تست بالینی نماید در اینجاست که موتور تخریب رسانه روشن شده و به مخاطب القا می کند که این تزریق واکسن نبوده بلکه تزریق آب مقطر بوده است. بنابراین اساسا منکر قابلیت تولید واکسن توسط شرکت های داخلی می شود. یعنی می خواهد ذهن مخاطب را نسبت به صحت این اتفاق ساقط کند و برای تکمیل این پازل از زاویه ای دیگری نیز مجددا به این موضوع حمله می کند و می گوید آن کسی که آمده است که به او واکسن بزنند چرا ، زیر لباسش پُلیور پوشیده بود ، آخه مگر در گرمای تابستان کسی پلیور می پوشد؟ تمام تلاش آنها معطوف به ساقط کردن ذهن شماست، و اگر بتواند این اتفاق را در ذهن شما به درستی رقم بزند آنوقت شما شروع به خندیدن و مسخره کردن کل فرایند تولید واکسن می کنید و این کشف بزرگ را به راحتی به سخره می گیرید.
?در این صورت رسانه توانسته است با استفاده از این تکنیک ذهن شما را ساقط کرده ویک مفهوم و یک تردید قابل بررسی را با مهارت در ذهن شما بکارد، رسانه این مطلب را به قصد ساقط کردن اعتبار موضوع ، مطرح می کند. اما مخاطبی که مرتب در این خصوص (شوخی و مسخره کردن تولید واکسن) کامنت می گذارد ، ناخواسته باعث صعود اعتبار این موضوع به لحاظ فعالیت های تعاملی می شود .
?این میزان صعود و سقوط وقتی از از یک حد مشخصی عبور می کند آن وقت آن رسانه سوپر اینتراکتیو خواهد شد یعنی دیگر اینتراکتیو و یا تعاملی صرف نیست ، بلکه به شکل تعاملی و میدانی ظهور وبروز پیدا می کند ، رسانه در این مقطع می تواند خودش را تبدیل به یک عامل محرک در میدان کند البته به شرطی که توانمندی میدانی را در آن حوزه داشته باشد. پس در حوزه ی علوم شناختی این تازه گام اول است.
?اما گام دوم ، در زنجیره اتصال و انبساط در حوزه عملیات شناختی ظاهر می شود. مجری شبکه بی . بی . سی – مثلاً فرزاد فرح زاد- یک پیامی را رسانه ای می کند ، به موازات آن دویچه وله، همین پیام را به یک رنگ دیگر انعکاس می دهد از طرف دیگر رادیو فردا همان پیام را با یک ادبیات دیگری منتشر می کند ، شبکه من و تو نیز همان پیام را بصورت تصویری و شبکه ایران اینترنشنال نیز “عکس نوشته” آن را منتشر می کند و قص علی هذا… بنابراین وقتی مخاطب در این زنجیره قرار می گیرد ذهنش منبسط می شود، یعنی گردش آن پیام در میان رسانه ها برای ذهن مخاطب اهمیت خاصی پیدا می کند و پیش خود فکر می کند که تواتر اطلاعات موید بر صحت اطلاعات است . بنابریان وقتی که وزارت خارجه رژیم صهیونیستی به زبان فارسی ، همان پیام را منتشر کرد ناگهان مخاطب پیش خود تصور می کند که پس این خبر فوق العاده خبر مهمی بوده که پخش شده است چون این توالی و تکرار، منجر به صعود و ارتفاع در ذهن مخاطب شده است .
تکنیک شصت و ششم: عَشَقِه
?عشقه گیاهی است خیلی خوش رنگ و لعاب، که مهمترین شگرد آن این است که به دور درختان تنومند و تناور می پیچد ، و یک حالت خیلی زیبا و دلچسبی را برای هر مخاطبی رقم می زند ولی خارهای خیلی کوچکی دارد که به بدنه این درخت ها فرو می رود وهمزمان محتوا و جان مایه آن درخت را می مکد، بعد از یک مدت از دور درخت باز می شود و بر روی زمین به حرکتش ادامه می دهد. وقتی شما از دور به این درخت نگاه می کنید ، یک درخت تناور می بینید که خیلی محکم سر جایش ایستاده است به محض اینکه بادی شروع به وزیدن می کند و یا جسم سنگینی به او برخورد می کند درخت از هم می پاشد، چون خاصیت عشقه مکیدن بن مایه های آن درخت از درون است در حالی که زیبایی ظاهر او حفظ شده است.
?خاصیت گیاه ” عَشَقِه “ باعث شده است که این جذابیت مورد استفاده رسانه ها هم قرار گیرد تا جایی که تکنیکی کاربردی به همین نام ایجاد شده است یعنی رسانه ها در بسیاری از مواقع با همین روش عمل می کنند، جان مایه و بن مایه ذهنی مخاطب را می مکند و به دور ذهنش می پیچیدند و یک صحنه زیبایی از تصاویر را خلق می کنند. درست همانند شهرک های سینمایی که بر خلاف ظاهر زیبایشان طرفه دیگر آن کاملا خالی و برهوت است.
?بعنوان مثال بسیاری از رسانه ها ، هنگامی که می خواهند پیام خاصی را به مخاطب منتقل کنند ، از مجری های خانم استفاده می کنند ، با دیزان های مشخص با آرایش مشخص ، با تیپ مشخص ، حتی با نحوه بیان مشخص ، با حرکت دوربین مشخص ، به گونه ای که رسانه قصد دارد با همه این ابزارها به دور ذهن مخاطب همانند آن گل پیچیده و یک تصویر زیبا را خلق و به او نشان می دهد و مخاطب هم متوجه نیست که چه چیزهای را دارد از دست می دهد وآن مجری چه قدر و تا چه حد روی ذهنش به تمکین خیمه می زند و آرام آرام و خیلی ظریف و نرم محتوی ذهنی مخاطب را می مکد.
?شما بسیار در این رسانه ها دیده اید که هنگامی که می خواهند راجع به سیاه ترین موضوعات در یک کشور حرف بزنند ، یک از بهترین مجری های خود را برای این کار انتخاب می کنند و از ذهن مخاطب بواسطه این جاذبه ای که ایجاد می کنند ، اعتماد او را نسبت به موضوع به سرقت می برند ، اصطلاحا در عملیات روانی به این بخش اعتبارزدایی می گویند.
?یعنی این اعتبار را از ذهن مخاطب گرفته و اعتبار جدیدی را جایگزین آن می کنند و نهایتا مخاطب به یک جمع بندی می رسد که این چیزی که فهم کرده خیلی مهم است ، حال پس از اتمام برنامه مورد نظر و خروج مجری رسانه و تمام آن جاذبه ها که از دور ذهن مخاطب باز می شود و ذهن خالی می گردد دیگر با کوچکترین خبر و یا جمله ای که به ذهن او نفوذ کند ، به راحتی چارچوب ذهن آن فرو خواهد ریخت.
?در شگرد ”عَشَقِه“ هرچه لایه پوششی، هنرمندانه تر ایجاد شود معنای اصلی بهتر به مخاطب منتقل می گردد.
تکنیک 67: حمل باد ـ واکنش رئال
?شگرد ” حمل باد – واکنش رئال “ برگرفته شده از یک حکایت قدیمی است، در این داستان آمده است که پادشاهی خانه ای را می ساخت و استخری را برای آن خانه تدارک دیده بود به خدمتکارهایش می گوید بروید ، از فلان آب انبار آب بیاورید و این استخر را پر کنید ، به هر خدمتکار یک ” مشک آب” میدهند، این افراد به علت بعد مسافت و سنگینی مشک پر از آب ، صرفا آن مشک را با آب خیس و درون آن را باد پر می کردند تا سبک باشد چون تصور می کردند خدمتکار بعدی حتما مشک را پر از آب کرده است در حالی که آن خدمتکار هم همین تصور را می کرده است اما وقتی همه آنها به استخر منزل حاکم می رسیدند و می خواستند آب مشک ها را داخل استخر بریزند، انگاه مشخص گردید که همه مشک های آنها خالی و پر از هوا بوده است در حالی که حاکم از مشک ها انتظار آب داشت که با آن استخر خالی خود را پر کند یعنی مشک ها ، بجای آب ، باد را حمل می کردند ولی حاکم انتظار رئال (آب واقعی) را داشت.
?در حوزه علوم شناختی این تکنیک جزء تکنیک های ویژه قلمداد می شود به این معنا که رسانه همواره شما را در معرض گزاره هایی پی در پی قرار می دهد و مخاطب اگر همه آن گزاره ها را روی هم قرار بدهد، نتیجه اش تنها باد هوا می شود (مشک های باد کرده تنها هوا را با خود حمل کرده اند و به هنگام تخلیه هیچ آبی برای سیراب کردن ذهن شما وجود ندارد ) یعنی تمام اطلاعاتی که به شما داده شده است ارزش چندانی ندارد در این جاست که شما دچار عصبانیت می شود، و هنگامی که مخاطبی عصبانی می شود آمادگی برخورد پیدا می کند و اگر با او برخوردی صورت بگیرد ، تبدیل به یک عنصر ناراضی خواهد شد و از قطار حاکمیت پیدا می شود .
?بنابراین وقتی رسانه به ذهن شما اطلاعاتی می دهد که شما تصور داریدکه آنها اطلاعات کامل و دقیقی است و می تواند شما را در تجریه و تحلیل پدیدها کمک کند ولی وقتی متوجه می شوید که این اطلاعات ، اطلاعات ارزشمندی نیست و به اصطلاح باد هواست که ذهن شما حمل می کرده است آنوقت عصبانی می شوید و با کمال تعجب می بینید که رسانه با مهارت فقط حدس و گمان ها را تبدیل به اطلاعات کرده و به شما فروخته است و شما تحلیل هایتان را بر یکسری اطلاعات بی ارزش بنا کرده اید.
?رسانه ها راجع به بسیاری از رویدادها با همین روش عمل می کنند، به گونه ای که مخاطب وقتی می شنود که گفته می شود “به نقل از مقام آگاه” یا “افراد مطلع” این مصداق همین تکنیک حمل باد – واکنش رئال است یعنی در ظاهر ممکن است ” آن منبع آگاه” بخشی از اطلاعاتی را به درستی منتقل کند ولی لایه بیرونی خبر و اطلاعات منتشره شده آن به واقع دچار مشکل جدی است.
تکنیک 68: صدای غائب
?معمولا در فضای پر التهاب خبری ، صدای غائب یک صدای است که به گوش جامعه رسانده می شود اما منبع آن صدا مشخص نیست ، مجهول بودن منبع صدور پیام ، آن خبر را تفسیر بردار خواهد کرد و امکان مصادره به مطلوب شدن را توسط مخاطب مهیا می کند ، برای همین است ، که ناگهان یک پیام صدتا صاحب پیدا می کند چرا ؟ چون از تکنیک صدای غائب استفاده شده است.
?در چند سال اخیر برخی شورش ها و اعتراض ها را در کشور شاهد بودیم. این اتفاق ها برای رسانه های بیگانه منبع تمام نشدنی اخبار بودند. همزمان صدها نفر به عنوان تفسیرگر و شاهد عینی از داخل و خارج کشور در این رسانه ها ظهور و بروز پیدا کردند. در این فضای پر التهاب خبری، ناگهان از سوی منبع نامشخص پیامی مخابره می شود که همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد. در حالی که این آمار و تحلیل ها از سوی هیچ منبع رسمی و مشخصی تایید نشده است اما می تواند مخاطب تشنه را همراه خود ببرد. در اینجاست که رسانه ها با شگرد ”صدای غایب“ نتیجه دلخواه را به ذهن مخاطب منتقل می کنند.
?در حوزه تکنیک صدای غایب ، جامعه صدایی را می شنود که منبعش مشخص نیست. در این صورت ابهام در تکرار ضرب خواهد شد و بدین وسیله شایعه تولید می گردد.
?در این تکنیک ، رسانه هر چقدر قدرتمند یا دارای مرجعیت بیشتری نزد مخاطب باشد کمتر مورد و پرس و جو به منظور صحت سنجی صداهای غایب قرار می گیرد که این صدا متعلق به چه کسی بوده است ؟ صاحب صدا همیشه بایدغائب بماند ؟ زیرا پذیرش صدای غائب توسط مخاطب راحت تر مورد پذیرش قرار می گیرد.
تکنیک 69: دیدِ محبوس
?خوانندگان عزیز به نیکی می دانند که مهمترین قسمت انتقال پیام یک رسانه ، اخبار رسمی آن است و مهمترین قسمت اخبار هم اعلام تیترهای خبری است. هر رسانه با انتخاب تیترهای خود ، جهت فکری آن رسانه را مشخص می کند.
?پس برای درک نگاهی که رسانه های می خواهند نسبت به کشوری ارائه نماید کافی است فقط به تیتر اخبار آنها گوش فرا دهید . اگر هیچ خبر مثبتی از آن جامعه مورد هدف از تیتر یک رسانه منتشر نشود. می گویم که این رسانه از شگردی به نام ”دید محبوس“ استفاده کرده است . این روایت همیشگی و ساختگی رسانه ها است تا مخاطب ناراضی معترض را ، برای همیشه همراه خود نگه دارند.
?اگر قرار باشد شما فقط از داخل یک دوربین به فضای اطرافتان نگاه کنید و بعد جلوی لنز آن دوربین فقط یک عکسی را قرار دهند طبیعی است که شما چیزی جز تصویر آن عکس نخواهید دید در این حالت اصطلاحا می گوییم که دید شما در آن عکس محبوس شده است.
?در شرایط بحرانی رسانه معمولا همین کار را با مخاطبین اش می کند یعنی تمرکز خود را بر روی صحنه های تیره و تاریک ، و جنگ هابی داخلی و یا جنگ های بین دو کشور و خسارت های فراوان آن می گذارد در حالی که ممکن است در عالم واقع اینطوری نباشد (اصلا جنگی در کار نباشد) و هدف دیگری از این محبوس کردن (مهاجرت نخبگان و سرمایه داران آن کشور )مد نظر رسانه قرار داشته باشد.
?بعنوان مثال تمرکز رسانه های غربی و امریکایی بر روی ارتش روسیه که در مرزهای اوکراین برای حمله به این کشور صف آرایی کرده است ، مصداق بارز استفاده از همین تکنیک است یعنی می خواهند به مردم اوکراین نشان دهند که یک جنگ جهانی تمام عیار در کشور آنها در حال وقوع است
?این باعث می شود که نخبگان علمی و سرمایه داران این کشور 40 میلیونی دست از کشور خود شسته و عازم اروپا و امریکا شوند چون بسیار طبیعی است که این دو قشر از هر گونه جنگ و ناامنی به سرعت فرار می کنند و این کشورهای غربی هستند که به مدد رسانه هایشان آغوش خود را برروی این سرمایه مادی و معنوی که رایگان حاصل می شود ، باز کرده اند.
تکنیک 70: فضای خفه ـ راهکار مرگبار
?شاید شما هم دیده باشید وقتی در یک ساختمان آتش سوزی رخ می دهد همه اهالی رو به فرار می گذارند. در این حالت ممکن است یک نفر در داخل ساختمان گیر کرده و خود را به لب پنجره برساند ، آتشنشانان به خوبی می دانند که اگر دیرتر سراغ او بروند او از ترس آتش خود را به پایین پرتاب خواهد کرد.
? روانشناسان معتقدند که در چنین وضعیتی یک حالت روانی برای انسان بوجود می آید که با پیروی از آن می تواند دست به عملیات انتحاری بزند ، این حالت در فضای رسانه هم وجود دارد که به آن ”فضای خفه ـ راهکار مرگبار“ می گویند.
?برخی از رسانه ها تلاش می کنند که برخی از افراد را با خبر ها و تحلیل های خود به این حالت برسانند ، اخباری که به ظاهر تحلیل اقتصادی و سیاسی به نظر می رسد ولی انتهای آن، استیصال انسان را روایت می کنند. مخاطبی که هدف این تکنیک قرار می گیرد باید به این نتیجه برسد که دیگر هیچ راهی برای نجات او وجود ندارد و در این مرحله نیز باید همه چیز و همه کس را با خود نابود کند و به قهقرا ببرد. این حالت شروع شورش ها و اعتراض های ساختارشکن است.
?بعبارت دیگر در این تکنیک رسانه ها سعی می کنند فضای ذهنی مخاطبان را نسبت به محیطی که در آن هستند ، متناسب به فضای موجود و قطع امید نسبت فضای مطلوب ، خفه کنند. یعنی ذهن مخاطبان را به سمت خفه شدن و خفه کردن سوق دهند .
?بسیار طبیعی خواهد بود که در چنین حالتی ذهن نسبت به فضای موجود و کلا ناامیدی نسبت به فضای مطلوب ، خفه می شود ، در چنین وضعیتی رسانه خود را در مقام یک امدادگر جلوه میدهد و چنین القا می کند که قصد دارد مخاطب را از این وضع خارج کند ، راهکاری که به او می گویند این است که ، تنها خارج شدن از وضعیت نباید برای تو مهم باشد، چون دچار خفگی شدید ، باید همه افراد و عواملی که باعث این فضای خفگی برای تو شدند را نیز با خودت از بین ببرید ، برای همین مرگبارترین راهکارها را پیشنهاد می کند و مخاطب نیز به ناچار آن راه حل را عملیاتی می کند .
?بعنوان مثال وضعیت که در بورس ایجاد شده است . قشرهای زیادی از مردم سرمایه خود را از دست دادند. کسانی که خانه خود ، یا ماشین زیرپای خود را فروخته و سهام شرکت های بورسی را خریداری کرده بودند. اما با سقوط بورس سه چهارم سرمایه های آنها از بین رفت. و قیمت اموالی که فروخته و ماحصل سرمایه عمرش بود را به بورس آورده ناگهان می بیند چند برابر قیمت شده است
?یعنی از این طرف سرمایه در بورس به فنا رفته است و از سوی دیگر ماشین و خانه که او فروخته بود چند برایر قیمت شده است بنابراین می بیند که اگر تا پایان عمرش هم تلاش بکند دیگر نمی تواند این سرمایه از دست رفته را برگرداند .
?در این حالت او دیگر همه کس و همه چیز را مقصر می داند از بالا تا پایین حاکمیت را ، و چون هیچ راهکاری برای برون رفت از وضع موجود پیش روی خود نمی بیند و امیدی هم به اصلاح آن در آینده ندارد خود را در حالت خفه شدن می پندارد . در چنین حالت روانی که فرد قرار می گیرد آنگاه رسانه می گوید حالا شما باید اعتراض کنید و بروید شیشه بانک مرکزی ، شیشه ساختمان بورس را بشکنید، یا عامل بدبختی های شما دعوای این دو وزیر بوده است که باعث سقوط بورس گردیده و آیا اساسا فراموش کردید که رئییس جمهور ، مدام شما را تشویق می کرد که سرمایه خود را به بورس بسپارید؟ و ….
?نتیجه آن می شود که افراد در مشکلات پیش آمده در بورس، تعادل ذهنی خود را از دست داده و همه را مقصر می پندارند ، بنابراین هر پیشنهاد مرگباری که به آنان داده می شود، حتما آن را به اجرا نزدیک می کنند.
?از آنجایی که این موضوع تنها رسیدن به سرمایه ی از دست رفته محدود نمی شود بلکه رسانه با ظرافت یک هدف دیگری هم در کنار ان با مهارت قرار می دهد و به او می گویند همه عواملی که در این موضوع دخیل بودن را هم باید از بین ببرید .
?غیر از شورش های خیابانی ، کمترین اثر این جنگ شناختی این است که در انتخابات شرکت نمی کند، چون سرمایه خود را در بورس از دست رفته می پندارد و برای انتقام مرگبارترین روش یعنی عدم مشارکت در سرنوشت یک حاکمیت (انتخابات) را انتخاب می کند
تکنیک 71: گنجشک در دست
?گنجشک پرنده ظریفی است اگر او را دست گرفته باشید می دانید قلبش چطور تند تند می زند بنا براین باید او را به گونه ای بگیرید که نه خفه شود و نه فرار کند. این حالت در رسانه به شگردی معروف شده است به همین نام ”گنجشک در دست» رسانه ها می دانند که مخاطب این روزها خیلی حساس و دقیق است بنابراین سعی می کنند در ظاهر هم که شده یک طرفه به قاضی نروند.
?رسانهای مانند بی بی سی ، برای سال ها با این شیوه مخاطب را همراه خود نگه داشته است، ظاهرا مخالف و موافق در استودیو در کنار هم حضور دارند، در این صورت مخاطب فرار نمی کند و پای برنامه می ماند و در ضمن در فضای روانی و تحلیل اصلی رسانه درگیر می شود.
?یعنی بگونه ای رفتار می کند که مخاطب را به لحاظ ذهنی ، در حالت خوف و رجاء نگه می دارد ، یعنی در حالت اقدام یا عدم اقدام که همان حالت تردید است.
?مخاطب به بودن در این دستان رسانه آرام آرام عادت می کند ، در حالی که رسانه اساسا برای عادت کردن مخاطب این کار را انجام نمی دهد بلکه برای نشان دادن قدرت کنترلش بر روی او این کار را انجام می دهد
?یعنی با استفاده از این تکنیک جوری برنامه خود را طراحی می کند که علی الظاهر دو موافق و دو مخالف با یکدیگر روبرو می شوند ، رسانه با کنار هم قرار دادن این دو موافق و مخالف و قفل کردن ذهن مخاطب، به او القاء می کند که این رسانه یک رسانه بی طرف است و صرفا مطابق رسالت حرفه ای خود رفتار می کند
?چیدمان دو موافق و دو مخالف ، چهار طرف ذهن این مخاطب را میخ کوب و نگه می دارد و نمی گذارد مخاطب به او بدبین و یا خیلی خوش بین شود و او را از این طریق برای مدت ها حفظ می کند ، بنابراین درست مانند گنجشک نه خیلی فشارش می دهد که بمیرد و نه خیلی رهایش می کند که پرواز کند ، مخاطب را در درون دستان خودش نگه می دارد ، این تکنیک را ” گنجشک در دست “ می گویند
?این تکنیک معمولا در زمان هایی که اعتراضات و اغتشاشاتی صورت می گیرد و رسانه کنترل مدیریت میدان را ، از این باب که چه کسانی باید وارد میدان شود و یا چه کسانی باید از میدان خارج شوند در دست می گیرد ، بکار گرفته می شود و یا عوض کردن موضوعات، یا رها کردن آنها، عملیات میدان را اداره می کنند .
?رسانه به خوبی می داند که با استفاده از این تکنیک به گونه ای می تواند مخاطب را در اختیار بگیرد که هیچگاه آن رسانه را ترک نکند ، زیرا مخاطب تصور می کند که از طریق این رسانه به اطلاعاتی دست خواهد یافت که حاکمیت و یا رسانه های کشور خودش این اطلاعات را در اختیار او قرار نمی دهند پس با همین روش رسانهای سعی می کند ، مخاطب را مانند گنجشک در دستان خود نگهداری نماید
تکنیک 72: صلح در جنگ
?برخی از رسانه ها تلاش می کنند که حتی وفاداران به انقلاب اسلامی را به سمت یک نارضایتی درونی سوق بدهند تا از این طریق اقداماتی حمایتی آنها را از انقلاب خنثی نمایند در این راستا تکنیکی مور استفاده قرار می گیرد که به تکنیک ” صلح در جنگ “ اشتهار یافته است. در این شیوه افراد مخالف حتما باید کنشگران فعال و شوروشی باشند و حامیان کشور باید به افراد خنثی تبدیل گردند که نقدشان را با انفعال نشان دهند. شاید رای سفید در انتخابات اخیر مصداق کامل این تکنیک جنگ در صلح باشد.
?یکی از اقداماتی که در حوزه عملیات شناختی صورت می گیرد جابجا کردن مفاهیم ، برای قطب بندی کردن محیط های عملیاتی است ، فارغ از اینکه اساسا این نوع عملیات منتج به نتیجه شود یا خیر ؟ تکنیک صلح در جنگ و جنگ در صلح ، یکی از تکنیک های بسیار پیچیده در حوزه علوم شناختی است که معمولا از این تکنیک برای تقاطع میان دو رسانه ، همزمان برای رسیدن به یک مفهوم در ذهن مخاطب استفاده می شود.
?در تکنیک ” صلح در جنگ “ دو رسانه کنار هم قرار می گیرند ، یک رسانه ، موید صلح است و دیگری موید جنگ ، آن رسانه ای که موید صلح است ، موئلفه ها و گزاره های را پیش می برد که مخاطب احساس می کند گویی به او پیام صلح می دهند ، رسانه دیگر مُقارن همین رسانه ، موضوعاتی را پیش می برد که حاوی پیام تنش ، بحران و ناآرامی است.
?بعنوان مثال برای قسمت اول ، شبکه من و تو و ایران اینترنشنال ، اعلام می کنند که اگر صف مرغ شکل گرفته است بخاطر بی عرضه گی خود ملت است ، چون خود آنها مشکل دارند و در هر انتخاباتی مشارکت حداکثری می کنند و در اعتراضات خیابانی همیشه نقش تماشاچی را بازی می کنند.
?در این میان بی بی سی می آید در تقارن آن دو رسانه اعلام می کند صف مرغ راه حل نیست، مردم به گونه ای در صف مرغ تجمع کردند که صدا و سیما قصد دارد از این تصاویر برای صفوف انتخابات سوء استفاده کند و صف مرغ را به عنوان صف انتخابات جلوه دهد ! بنابراین شبکه من و تو ، ایران اینترنشنال ، حالت جنگ ایجاد می کنند در حالیکه بی بی سی حالت صلح را ترویج می کند.
تکنیک هفتاد و سوم: شاهد کور
?این روزها در رسانه های جهان موضوع “شهروند خبرنگار” بسیار رواج یافته است به ظاهر امری مثبت است اما می تواند کاملا به ضد خود تبدیل شود. رسانه ها با همین شیوه مخاطب را به سمتی می برند که خودش شهادت بدهد که مثلا در فلان نقطه کشور فلان مشکل ، بصورت برجسته وجود دارد چون در شرایط عادی امکان اعزام خبرنگار آن رسانه به آن نقطه کشور وجود ندارد . پس چه بهتر که با استفاده از این روش هزینه گران این کار را بردوش شهروندان آن منطقه بگذارند. بنابراین فرد مورد نظر رسانه تا جای که میدان دید دارد می تواند در خصوص وقایعی که دیده یا شنیده است به مخاطبین آن رسانه گزارش بدهد.
?مخاطب خود شاهد ماجرا های اتفاق افتاده در منطقه خود است ، اما اصطلاحاً کور نامیده می شود چون نمی داند برای طراحان آن رسانه چه نوع اخباری را دارد تولید می کند و تکه های پازل چه تصویری نامطلوبی را در کنار هم قرار می دهد. زیرا چشمان خود را در اختیار طراح آن رسانه قرار داده است تا همان طوری که او می خواهد وقایع را ببیند و شهادت بدهد ، پس علی القاعده نسبت به واقعیتی که باید ببیند کور است اما نسبت به وقایعی که منتشر می کند شاهد است به این شگرد اصطلاحا ” شاهد کور “ می گویند.
?بعنوان مثال من، شما را برای نمایش قدرت چانه زنی ام برای فروش یک ماشین به شهادت می گیرم و موفق می شوم با استفاده از فنون مذاکره ، خودروی را به دو برابر قیمت به کارمندی که پس انداز 10 ساله اش را برای خرید ماشینی کنار گذاشته است به راحتی بفروشم .
?کارمند بیچاره ماشین را با رضایت کامل خریداری و پول را می پردازد و شما نیز این قدرت متقاعد سازی من را برای دیگران روایت می کنید. اما از این قضیه غافل بودید که این ماشین تصادفی و چپ کرده بود و من یک کالای معیوبی را که به نصف قیمت هم ارزش نداشت با قدرت مذاکره به دو برابر قیمت فروختم. در واقع شما نسبت به آن چیزی که دارید می بینید شاهد هستید اما نسبت به واقعیت ماجرا ، نابینا هستید ، پس شما در این تکنیک “شاهد کور” محسوب می شوید.
?این شیوه خبررسانی در بحران ها هم به اوج خود می رسد. تجمع بسیار محدود را در یک خیابان می توانیم با دو چشم خود ببینیم . اما موقعی که چند نفر از این تعداد محدود وقایع آن خیابان را در رسانه بعنوان “شهروند خبرنگار” منتشر می کنند چنین القا می شود که انگار شاهد شلوغی و اعتراضات در تمام نقاط آن شهر بوده اید…!!! این شیوه خبری رسانه ها از یک برداشت غلط شروع و به یک تحلیل کاملا اشتباه منجر می شود.
تکنیک هفتاد و چهارم: آرامش سخت
?برخی فکر می کنند برای یک رسانه خارجی ، مهمترین موفقیت این است که مردم معترض را به وسط خیابان بکشاند، در حالی که مهمترین موفقیت برای آنها ، این است که او را بعنوان یک کنشگر فعال همیشه همراه خود داشته باشند. به عبارتی دیگر از فرد یک “خبرنگار افتخاری” بسازند و یا او را در برنامه های زنده دو طرفه مشارکت بدهند و …. در اینجا از شگردی استفاده می شود که اصطلاحا ” آرامش سخت “ گفته می شود.
?برای اینکه رسانه بتواند یک فرد معمولی را به عنوان یک همراه فعال نگهداری نماید ابتدا باید او را در اوج استرش و هیجان منفی نگه دارد ، تصویر منفی از جامعه بهترین شیوه ممکن است. بعد از آن فرد برای رهایی و بدست آوردن آرامش دست به هرکاری می زند که رسانه از او می خواهد ، مانند تهیه فیلم های اعتراض با گوشی همراه یا تماس های پر هیجان و اعتراض به برنامه زنده… این شیوه می تواند مخاطب را به “آرامش سخت” برساند که مطلوب رسانه است.
?در این تکنیک اصطلاحا رسانه ها “درجه سختی را ” در دریافت ذهنی مخاطب به حداکثر می رساند وآن را تا مرحله انفجار بالا می برند ، ولی ناگهان با دادن یکسری از اطلاعاتی به مخاطب ، که نقش سوپاپ اطمینان را دارد ، می تواند مخاطب را آرام و به او آرامش بدهد ، در صورتی که مخاطبان از ابتدا آرام بود ولی با اطلاعات غلط او را به مرحله انفجار رساندن ، حالا که مقداری از این شدت انفجار را می کاهند او به داشتن آرامش حاصله از آن اعتراف می کند .
?مثلا قیمت گوشت قرمز در یک انفجار افزایشی به قیمت 170 هزار تومان می رسد ولی وقتی آن را به قیمت 130 هزار تومان در میدان تره بار شهرداری عرضه می کنند مخاطب احساس رضایت می کند یعنی ابتدا آرامش مخاطب را بهم می ریزند ولی وقتی مجددا آن آرامش را به سختی به دست آورد، احساس خرسندی و رضایت می کند.
?یا آن جایی که رسانه ها به بانوان ایرانی می گویند اگر حجاب خود را بردارید و بروید داخل خیابان و بر جعبه مخابرات بیاستید اگر دستگیر و زندانی هم بشوید اشکالی ندارد ، چون بعد از تحمل 5 سال حبس ما در هر نقطه ای از دنیا که شما دوست داشته باشید به شما پناهندگی خواهیم داد ، در آن صورت به آرامش کامل خواهید رسید، در صورتی که مخاطب از ابتدا آرامش داشت، آن رسانه ها با این شگرد او را به نقطه انفجار رساندن ، و بعد می خواهند با تشویق به پناهندگی، آرامش را به او بازگردانند .
تکنیک 75: اشتراک برای تقویت احتمالات
?طبیعی است که یک خبر مهم در رسانه های مختلف بازتاب داشته باشد، رسانه های زنجیره ای هر کدام با کارشناسان مختلفشان قسمتی از واقعیت را بازتاب می دهند، رسانه بعدی نکته دیگری می گوید، آن کارشناس حرف دیگری می زند، در اینجا ذهن مخاطب به علت وجه مشترک این تفسیرها که اصل واقعیت ماجرا است به این نتیجه می رسد که همه این تحلیل ها می تواند درست باشد. اما به ظاهر این تنوع در تحلیل موید بر تکثر آن نیست بلکه در واقع همه یک نوع تحلیل را بازنشر می دهند و هدف واحد “تخریب جامعه ای است که از قبل طراحی و نشانه گذاری شده است. در اینجا شگرد پیچیده ای شکل می گیرد که اصطلاحا به تکنیک ”اشتراک برای تقویت احتمالات“ مشهور است
?این تکنیک راجع به پدیده های مختلف، گزاره های را توزیع می کند، گزاره ها را تفسیرپذیر می کند، این گزاره های تفسیرپذیر را به همه مخاطبان ارائه می کنند، اما مخاطبینی که هر کدام به یکی یا چند منابع خبری دسترسی دارند مانند رادیو یا اینستاگرام ، ماهواره و …. اطلاعات مشترکی را دریافت می کنند و از این به بعد مخاطبین سعی می کنند نتیجه گیری را بر اساس احتمالات منبعد خودشان حدس بزنند و تقویت نمایند. چون همه تصور می کنندکه یک اطلاعات واحدی را در اختیار دارند و چون این اطلاعات به اشتراک گذاشته شده است ، پس ادعا می شود که برداشت همه آنها صحیح است و و پیش خود و دیگران اعلام می کند که همه آنها که نمی توانند دروغ بگویند پس بنابراین احتمالات این جا خلق و هدف واقعی محقق خواهد شد.
مثل انفجاری که در پارک ملت ایجاد شد، رسانه ده ها گزاره را با مخاطبان خود به اشتراک گذاشتند، مخاطبان هم اظهار نظر می کنند و در نهایت به این نتیجه می رسند که اینجا یک نیروگاه هسته ای زیرزمینی بوده که منفجر شده است ، پس چرا ساکت نشسته اید؟ و در مورد سلامت خودو خانواده خود بی تفاوت مانده اید؟! حداقل با حضور در خیابان ها یک اعتراضی را شکل دهید!
تکنیک 76: پایههای محکم ـ سازههای سست
?رسانه معمولا برای اینکه مخاطب را به طور کامل دچار اعوجاج در برداشت نماید، پایه مباحثی را که مطرح می کند را خیلی محکم، مستند و مستدل و جدی بیان می کند و از طرف دیگر شروع می کند سازه هایی سست، بدون استدلال و بی منطق را بر روی این فنداسیون محکم سوار می کند اما در قسمتی از همین سازه های بدون استدلال و منطق ، رگه هایی از واقعیت را با مهارت قرار می دهد ، و به وسیله همین سازه های آلوده ، طبقات ساختمان مفهومی خود را در ذهن مخاطب بالا می برد تا به نقطه ای می رسد که از آن نقطه به بعد تمام آن ساختمان با تلنگر کوچکی فرو می ریزد.
?مثل اتفاقاتی که راجع به کرونا رخ داد ، چون در اروپا و آمریکا و در بسیاری از کشورها نتوانستند کرونا را مهار کنند اما کشور چین در این موضوع موفقیت هایی بسیار زیادی را رقم زد ، رسانه های غربی این نکته را مطرح کردندکه چین توانست کرونا را مهار کنند ، اما به چه صورت و با چه مکانیزیمی؟ آمار غیرواقعی و اشتباه را به مردم و سازمان ملل ارائه داد وگرنه در این کشور تعداد مرگ و میرها خیلی بیشتر از آمار واقعی بود و این خبر های متواتر مردم آن کشور را به شک می انداخت که شاید این واقعیت است که کرونا کنترل شده است اما کنترل در عدد سازی بوده است نه کنترل در بیماری؟
?این تکنیک مخاطب را نسبت به شرایط پذیرش عدد و ارقام بیماری دچار تردید می کند و از آن به بعد این اعداد مجهول است که در ذهن او جولان می دهد.
تکنیک 77: تپههای متحرک ـ سازههای ثابت
?جابجا کردن اهم و مهم ها در رسانه ها فراوان دیده می شود. ایران واکسن تولید می کند و جزو 6 کشور اول این علم پیشرفته درجهان قرار می گیرد اما هیچ گونه پیامی در راستای این موفقیت به گوش نمی رسد. انگار تنها خبر اصلی فقط بیان کمبودها و تردیدهای این کشور است. با این روش همیشه جای خبر اصلی با خبرهای حاشیه ای عوض می شود. اینجا یک شگرد رسانه ای اتفاق می افتد که بسیار آرام ذهن مخاطب را درگیر می کند که اصطلاحا به آن ”تپه های متحرک ـ سازه های ثابت“ می گویند.
?رسانه وقتی قصد تخریب دارد ، مفاهیم فرعی را در ذهن مخاطب، به صورت سازه های ثابت در می آورد ( سازه ای که قابل تغییر و متحرک نیست ) و از طرف دیگر موضوعات اصلی را تبدیل به تپه هایی متحرکی می کند که می تواند آنها را مرتب تغییر بدهد و در ذهن او جابجا نماید.
?مخاطب وقتی به این فضا می رسد دیگر پیام های فرعی را ثابت و پیام های اصلی را به شدت متحرک و ژله ای فرض می کنند درست مانند تپه های رمل در کویر که با کوچکترین بادی در ذهن جابجا و حرکت خواهند کرد.
?بنابراین همیشه از سازه های ثابت فرعی به موضوعات متحرک اصلی پرداخته می شود. زیرا اصل موضوعات خیلی وقت ها از ذهن مخاطب پاک می شود ، اما فرع آن، چون محکم ساخته شده و در ذهن او استوار مانده است پس تا مدت ها پابرجا خواهد ماند.
?بعنوان مثال یک برج مسکونی همیشه ثابت و ماشین پارک شده کنار آن غیرثابت است ، بهنگام آدرس دادند رسانه کاری با ذهن شما می کند که جای موضوع اصلی و فرعی را عوض کنید و شما این گونه به سوال کسی که آدرس برجی مسکونی ۲۰ طبقه ای را می خواهد پاسخ بدهید. شما در این حالت به او خواهید گفت که همان برجی 20 طبقه ای که همیشه کنار آن ماشین بنز سفید در دو کوچه بالاتر پارک کرده است قرار دارد.
ماشین (اصل و سازه متحرک ) ممکن است حرکت کند و از آنجا برود ولی آن برج سازه همیشه ثابت است . درحالی که باید عکس این حالت در ذهن شما اتفاق بیافتد. و به سوال کننده پاسخ بدهید.
?بعنوان مثال رسانه ی در اخبار خود وقتی می خواهد موضوع اسرائیل و ایران را در اذهان جابجا کند حادثه را اینطوری روایت می کند که کشته شدن فرمانده ارشد سپاه در سوریه ولی وقتی می خواهد به موضوع کشته شدن یک افسر اسرائیلی را روایت کند از لفظ ” جان باختن یک افسر اسرائیلی” استفاده می کند.
تکنیک 78: اتاق فلزی ـ سقف گرم ـ کف سرد
?معمولا گرما به علت سبکی به سمت بالا می رود و سرما هم به علت سنگینی کف می ماند ، حال تصور کنید اگر ذهن در کف جامعه دچار یخ زدگی و سرما بشود یعنی به این نقطه برسدکه دیگر هیچ راهی برای رسیدن به مطالباتش وجود ندارد یعنی به بن بست کامل رسیده است و دیگر ابزارها و انگیزه ها از او سلب خواهد شد ، هرچه در کف جامعه سردتر شود ، در سقف ذهنی خودش به مرحله اصطکاک بیشتری می رسد این یعنی در پایین کاملا سرد و در بالا اوج اصطکاک ذهنی رخ خواهد داد .
?حال اگر این موضوع در فضای معمول باشد قابل احصاء است اما وقتی در یک اتاق فلزی قرار می گیرد اتاق فلزی هم رساناتر هست هم هادی تر و هم سرما و گرماپذیری آن بیشتر است ، حال چگونه می شود کف یک اتاق فلزی را سرد و سقف آن را گرم نگه داشت تداخل سرما و گرما در اتاق فلزی محصور ، مخاطب را از حالت نرمال خارج می کند.
? رسانه جامعه را برای مخاطب ، مانند یک اتاق فلزی در نظر می گیرد و با ایجاد اخبار منفی و یاس و نامیدی و کشتن انگیزه ها و از بین بردن همه امید ها در ذهن او از پایین اتاق فلزی (جامعه) را شروع به سرد کردن کف این اتاق می کند اما سقف اتاق همچنان گرم است چون واقعیت ها چیز دیگری را نشان می دهد لذا این تناقض ایجادشده اصطکاک ذهنی این فرد را با خودش افزایش می دهید
چون این گردش گرما و سرما در یک اتاق فلزی انجام می گیرد که رسانا تر است ، یک حالت عجیبی و غریبی را برای او ایجاد می کند بنابراین مخاطب می خواهد از این حالت خارج بشود لذا به لحاظ ذهنی دست به اقدامات انتحاری و حالت انفجاری می زند.
?این حالت به لحاظ ذهنی در کجا اتفاق می افتد آن جایی که رسانه راجع به برخی پدیده ها روی ذهن مخاطب کار قبلی کرده است مانند جریان سازی خبری که درباره بحث اشرافی گری در ایران رخ داده است رسانه ها بسیار تلاش دارند این حس متضاد را در جامعه به اوج برسانند. مقایسه هزینه های میلیاردی انجام شده برای ساخت حرم حضرت امام -ره- (علی رغم ساده زیستی خود ایشان) با وضعیت زندگی مردم محروم منطقه بشاگرد در استان هرمزگان.
تکنیک 79: استوای سرد و قطب گرم
?آنهایی که اهل سفر هستند می دانند که زمستان ها باید به مناطق گرم زمین بروند. بنابراین در زمستان حوالی استوا شلوغ است و در تابستان مناطق نزدیک به قطب برای سفر بسیار مناسب است. حالا تصور کنید همه چیز به هم بریزد و قطب گرم شود و در استوا برف ببارد. ذهن انسان ناگهان دچار اختلال می شود. این مثالی است از یک شیوه رسانه ای که اصطلاحا به آن ” استوای سرد و قطب گرم “ گفته می شود.
?شما وقتی به استوا می روید توقع گرما وقتی به قطب می روید توقع سرما دارید پس وقتی می خواهید پرواز کنید و به سمت استوا بروید قاعدتا لباس گرم بر نمی دارید و وقتی هم می خواهید به قطب بروید با یک تی شرت به آنجا نمی رود ، ولی وقتی از پله های هواپیما در استوا فرود می آیید و می بینید که استوا سرد است برای شما در آن محیطی که قرار گرفتید یک اختلال ذهنی بوجود می آید ، البته ممکن است برای مدتی کوتاه یعنی همان چند دقیقه اول جذابیتی برای شما بوجود بیاید زیرا اصلا فکر نمی کردید که در استوا ، تگرگ ببارد ولی وقتی احساس سرمایی بر شما غلبه می کند|، کم کم ایجاد ترس و نگرانی می کند.
?در این تکنیک، رسانه از یک خبر منتشر شده انتظار دارد که کاری را انجام دهد، که اخبار دیگری نتوانسته اند انجام دهند، یعنی اینکه اگر استوا گرما ایجاد نکند ما از قطب برایتان دمای 50 درجه می سازیم ، به این معنا که از خبرهایی استفاده می کنیم تا ضعف خبر قبلی جبران شود.
?در این حالت همه مکانیزم ذهنی شما بهم می ریزد ، آن لحظه ای که شما همه مکانیزم هایتان بهم ریخته است دچار یک نوع برداشت ناقص می شوید ، ذهن نمی تواند تطبیق بدهد بالاخره گرما در محیط وجود دارد یا سرما ، در قطب کسی توقع دمای بالای 50 درجه بالای صفر ندارد همه می گویند اغلب 50 درصد زیر صفر هست ، پس این فضایی که شما در آن قرار می گیرید یک فضای غیرعادی و غیر قابل پیش بینی شده ذهنی است.
?در این تکنیک ، همیشه محیط پیام ، با نوع پیام ، به گونه ای ترکیب می شود که در ذهن دریافت کننده آن ، یک تناقض توام با “استرس جذاب شده مخرب” ایجاد کند.
?در استوا گرما و در قطب سرما وجود دارد ولی شما ناگهان می بینید که رسانه می گوید باید محیط را کاملا برعکس کنیم تا شاید اتفاقی بیافتد ، یعنی زمانی که همه فکر می کنند همه چیز آرام است ، و مردم در کف خیابان ها حضور ندارند. محیط را عوض می کند به این شکل که ، همیشه انتظار داریم با افزایش قیمت نان مردم به کف خیابان بیایند ولی چون این اتفاق نیافتاده است موضوع را به ورشکسته شدن یک موسسه مالی اعتباری تقلیل می دهند تا سپرده گذاران آن تحریک کنند و آنها را به کف خیابان بیاورند.
?بنابراین قطب را گرم می کند ( در واقع موسسه مالی اعتباری که خاصیتش تعداد محدود است یک دفعه آن را عنوان یک معضل برای همه جلوه می دهد ) از آن طرف استوا را سرد می کند ( چرا نظارتی صورت نگرفته است ، سران این موسسه وابسته به کجا بودند و …. ) . بنابراین نتیجه قطب گرم ، استوای سرد ، شما مواجه با یک هرج و مرج حداقلی شده اید . نتیجه اش آن تلاش ها ، برای پیوستن به شورش حداقل ها خواهد شد که نهایتا تبدیل به یک اختلال و بی نظمی می شود.
?عوض کردن محیط به نسبت پیام و تثبیت پیام خارج از محیط اصلی ، شما را دچار یک استرس می کند ، احساس می کنید اگر همراه نشوید ، دچار این اختلال خواهید شد.
تکنیک 80: انتخاب آسان در شرایط سخت
?بعضی افراد هستند که دوست دارند همیشه در راس خبرها باشند درست مانند چهره های سینمایی که همیشه معروفند. این شهرت از سینما و ورزش و گاهی به سیاست هم کشانده شده است اما شرایط ویژه ای دارد. برخی افراد یا جریان ها اصولا در شرایط سخت ، تصمیمگیری برایشان آسان تر است. رسانه هاه هم باید فضا را سخت و ناگوار نشان دهند تا عمل مجرمانه مخاطب زیباتر و قهرمانانه تر نشان داده شود.
?اینجا دقیقا از شگردی استفاده می شود که به آن ” انتخاب آسان در شرایط سخت “ می گویند. این ایده باید از فعالان سیاسی معروف، به توده های مردم هم منتقل شود. تشویق برای اینکه انتخاب آسانی دارید مخاطب را بیشتر همراه خود می کند. توصیه رسانه ها یک چیز است تو هم وارد این جریان شو…
?این تکنیک برای آن دسته از مخاطبانی است که تِم چریکی دارند ، به مخاطب می گویند شرایطی که در آن قرار می گیرید بسیار سخت است اما تصمیم گیری برای شما که قرار است در این شرایط حضور داشته باشید کار سختی نیست و خیلی ساده خواهد بود چون تجربه قرار گرفتن در این شرایط را دارید.
?فردی که به هر علت یک بار زندانی شده ، تجربه سخت بودن آن را همراه خود دارد اما غیرقابل تحمل نیست و ضمن اینکه برای این موضوع هم افتخار می کند و زندانی شدن را برای خود یک برگ برنده برای پناهندگی می داند و دیگر انتخاب کردن مجددا آن برای او بسیار ساده است بر همین اساس باید گفت که هرجا که بحث مخالفخوانی وجود دارد این تکنیک بیشتر قابل استفاده پیدا می کند.
تکنیک 81: آتش ملایم ـ باد تند ـ خاک خشک
?جنگل کاملا آرام است. ولی باد تندی شروع به وزیدن می کند و ناگهان باعث می شود آتش کوچکی که در یک گوشه ای از جنگل روشن شده بود تمام درختان آن جنگل را ببلعد. یکی از اتفاق های جالب طبیعت همین است ، با چند برگ خشک شده که هیچ کس آنها را جدی نمی گیرد می توان چندین هکتار جنگل را نابود کرد. این توانمندی از طبیعت به حوزه رسانه ها هم رسیده است که به عنوان شگرد ” آتش ملایم ـ باد تند ـ خاک خشک “معروف شده است.
?در این تکنیک سه جزء وجود دارد ، هیچ آتش ملایمی از بین برنده نیست مگر اینکه باد تندی بوزد که این آتش ملایم را به چرخش در بیاورد و حتما باید این باد تند به نحوی بر این آتش بدمد که به سمت زمین خشک هدایت شود ، چون زمین خیس و زمین تر ، نمی تواند توسعه دهنده آتش شود ، اما در زمانی که آتش ملایم ، باد تند و زمین خشک کنار هم قرار می گیرد اصطلاحا جهنم به پا می شود مانند آتش سوزی جنگل ها که دیگر به راحتی قابل اطفا نیست.
?حال باید پرسید رسانه چگونه از این تکنیک استفاده می کند ؟ و در چه مواقعی آن را بکار می گیرد ؟ مکانیزم به این صورت است که درابتدا یک آتش ملایمی به پا می شود ، مانند رقصنده های که در برج میلاد به ظاهر در قالب هنر و فرهنگ ، برنامه اجرا کردند ، برخی خبرگزاریهای داخلی و خارجی این برنامه را عَلَم کردند، این اقدام آنها درست مانند تند باد این ماجرا بود و به آتش ضریب گسترش داد و چون زمین کاملا خشک بود بنابراین آتش به همه جا سرایت کرد ، وباعث اعتراضات گسترده در اقشار مذهبی شد و حتی زمینه عزل شهردار وقت را نیز فراهم نمود.
?اعتراضات بنزینی سال 98 که بیش از 100 شهر را درگیر کرد نمونه دیگر از این تکنیک بود که مورد استفاده رسانه ها قرار گرفت
تکنیک 82: پایان سرد – شروع گرم
?وقتی یک جریان غیرانقلابی ، نظیر سلطنت طلب ها که در سپهر سیاسی این کشور غروب کرده اند و از نظر ذهنی، مردم مدت ها پیش برای آنها پایان سردی را رقم زده بودند . مجددا فعال می شوند و برخی از رسانه های خارجی نیز سعی در تطهیر پهلوی اول و دوم می کنند و قصد آن را دارند که وجود و حضور آنها را در اذهان مردم مجدداً گرم نشان دهند. بنابراین در اذهان مخاطبین خود چنین القا می کنند که اگر جریانی غیر از این سلطنت طلب ها روی کار بیایند پایان سردی در سرنوشت سیاسی شما حاکم خواهد شد بنابراین سعی می کنند انگیزه ای مردم را برای مشارکت فعال در انتخابات از بین ببرند.
?با استفاده از این تکنیک به جامعه چنین گفته می شود که ببیند چرخش جناح های اصلاح طلب و اصول گرا در عرض 43 ساله گذشته وضعیت کشور را به اینجا رسانده است و ورشکستگی اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی و …. که می بینیدحاصل حکمرانی این دو گروه در طول این زمان ها بوده است (پایان سرد )ولی اگر این شاهزاده و ولیعهد پهلوی به عنوان کارگزار شما در این کشور مستقر شود مانند پدر و پدر بزرگش، همه چیز را درست خواهد کرد! و رسانه ها دیگر نیز در حمایت از این تفکر شروع به باز نشر این نوع پیام می کنند و این ولیعهد نیز فکر می کند خبری هست و یک کلیپ صوتی و تصویری از خود منتشر می کند و این فایل را به مدد فضای مجازی دست به دست در بین مردم ایران می چرخاند (شروع گرم)
تکنیک83: تسکین ، برای افزایش درد
?این تکنیک مانند قرص مسکن عمل می کند. در چند دقیقه اول شما را آرام می کند ولی به سرعت متوجه می شوید که درد با شدت بیشتری ظهور و بروز پیدا کرده است . به عبارت دیگر تسکین برای افزایش درد یعنی، استفاده از پارامترها، گزاره ها و مؤلفه ها و انگاره هایی که ظاهرا برای مسئله مورد نظر یک تسکین دهنده محسوب می شود اما به واسطه تاثیرگذاری آن روی سایر حوزه، می تواند دردهایی جدیدی را ایجاد نمایدکه در واقع افزایش درد بیشتری را در پی دارد.
? یعنی به نظر می رسد با هدف اولیه درد تسکین داده شده است تا بزودی این درد تسکین یافته نیز با شدت بیشتری مجددا به مجموعه درد ها بیمار اضافه شود. درست مثل کسی که آپاندیسیت اش ترکیده باشد و پزشک به عمد به او مسکن تجویز نماید. مسکن درد شکم را برای مدتی تسکین می دهد در حالی که این ترکیدن آپاندیسیت است که دارد او را به سمت مرگ هدایت می کند. این در حالی است که مسکن باعث شده است که فعلا بیمار از آن غافل بماند. در اینجا از شگرد مهمی استفاده می شود که به آن ” تسکین برای افزاش درد “ می گویند. این تکنیک جزو تکنیک های خیلی پیچیده است که معمولا با بخش هویتی و احساساتی مردم درگیر می شود.
?بعنوان مثال سعی می شود با پرداخت یارانه به دهک هایی که توان مالی ندارند ، درد ناشی از افزایش قیمت ها را تا حدودی تسکین دهند اما به افردای هم که در دهک های بالاست، در جلوی چشمان آنها یارانه پرداخت می شود . پس سرمایهدار در جلوی دید آنها پولدار و پولدارتر می شود. و مسلما این از لحاظ ذهنی درد مردمان فقیر را تشدید خواهد کرد. یعنی آن پولی را که برای تسکین درد پرداخت شده است ، خودش باعث افزایش درد دیگری شده است. پس به لحاظ روحی و ذهنی درد را به اسم تسکین تقویت می کند ولی علاوه بر آن باعث حجیم تر شدن درد در نواحی دیگری هم می شوند (افزایش نقدینگی ناشی از پرداخت یارانه باعث افزایش تورم می شود و این افزایش قیمت ها درد جدیدی را برای یارانه بگیر ایجاد می کند)، این جزو تکنیک هایی است که برای افزایش دردهای اجتماعی و روانی در کشورمان بسیار از آن استفاده شده است.
?یا مثلا این جمله را بسیار شنیده اید که می گویند درد من این نیست که چرا من دیده نمی شوم ، درد من این است که چرا آدم هایی که ارزش ندارند دیده می شوند.
?پس تسکین برای افزایش درد ، آستانه تحمل را به شدت پایین می آورد و آستانه تحریک پذیری را بالا خواهد برد وقتی این دو حالت در کنار هم قرار می گیرد همه چی برای یک انفجار ذهنی (اعتراض) آماده است .
تکنیک 84: حملات نقطه ای ـ انعکاس مستمر
زمانی که رسانه در معرض پدیده ای قرار می گیرد که آن پدیده قابلیت تبدیل شدن به اجزا کوچکتر را دارد. یعنی می توان آن پدیده را با مهارت به نقاط متعدد، متنوع و متکثر تبدیل کرد ، در اینجا از تکنیکی استفاده می شود که به آن تکنیک حملات نقطه ای ـ انعکاس مستمر* گفته می شود . به این معنا که سوژه ها در رسانه ها براساس میزان قوت و قدرتی که دارند می توانند نقاط متعددی را در ذهن مخاطب ایجاد نمایند.
?در این تکنیک سه اتفاق رقم می خورد. اول این که آن پدیده باید به چند نقطه تبدیل شود. بعنوان مثال اگر قرار باشد وضعیت اقتصادی کشوری را نابسمان نشان دهند ابندا” این موضوع اقتصاد را به اجزای کوچکتری تبدیل می کنند نظیر تورم ، بیکاری ، بدمسکنی ، کمبود نقدینگی و ….حالا در گام دوم رسانه در هر یکی از این نقاط شروع به فعالیت می کنند و گزارهای بسیار زیادی را در مورد هر یک از نقاط بعنوان شاهد مطرح می کنند و سعی می کند با آمار سالانه ، پنجساله یا 10 ساله روندها را به گونه ای نشان بدهد که شما احساس کنید در هریک از نقاط، بحرانی عظیم به وقوع پیوسته است. و نهایتا در گام آخر رسانه مجددا تمام این نقاط که در ذهن شما بحرانی نشان داده شده است را به صورت پیوسته و هماهنگ با یکدیگر در ذهن شما حرکت داده تا ذیل مفهوم اقتصاد مجددا ساماندهی نمایند در این صورت شما به راحتی استنباط خواهید کرد که وضعیت اقتصادی در این کشور به حالت انفجار رسیده است.
تکنیک86: خشاب پر هدف گیری مطمئن
?به هر علتی اگر خشاب پر و هدف گیری مطمئن صورت گرفت ولی هدف مطابق آن چیزی که رسانه تصور می کرد محقق نشد اشکالی بوجود نمی آید زیرا به علت تسلطی که بر داده وجود دارد ، امکان تغییر هدف برای آن رسانه امکان پذیر است. بنابراین جابجایی هدف یا جایگزینی هدف یا انتقال ساحت هدف یکی از خاصیت ها و کارکردهای مهم این تکنیک است.
?”تکنیک خشاب پر- هدف گیری مطمئن“ نزد رسانه ها جزو بهترین تکنیک ها قلمداد می شود چون رسانه هم داده های مسلح دارد، هم گزاره دارد، هم فکت دارد، هم محور دارد، که همه اینها بیانگر تسلط رسانه بر محیط دارد.
?بنابراین به هر گونه ممکن رسانه دست اش برای تولید پیام و انتشار آن باز است، پس وقتی همه چیز مطمئن است در حوزه داشتن فکت و محور تسلط ایجاد می شود، تسلط، قطعا هدفگیری مطمئن را ایجاد می کند و، هدف گیری مطمئن براساس داده های مطمئن قطعا نتیجه گیری قابل قبولی را برای آن رسانه به ارمغان خواهد داشت.
تکنیک 87: خشاب خالی، هدفگیری نامطمئن
?اما بر عکس تکنیک فوق، زمانی رسانه نسبت به اقدامی که قصد انجام را دارد ، گزاره ، داده ، فکت و محور ندارد ولی وقتی می خواهد چیزی را هدف گیری کند با توجه به عدم شناخت دقیق از عملکرد مخاطب، نسبت به هدفگیری خود، نامطمئن خواهد بود. بنابراین برخلاف قبل اعتماد به نفس لازم برای تبدیل یک گزاره به هدف را ندارد ، در اینجاست که می گوییم “خشابش خالی است و هدف گیری نامطمئن” وجود دارد.
?به این معنا که رسانه نتوانسته براساس همه عوامل میدانی که دارد به یک اطمینان جدی برسد، که این یعنی اوج استیصال یک رسانه را نشان می دهد. پس نامطمئن بودن از این هدف گیری، در واقع باعث می شود که رسانه در این تکنیک دچار نوعی خاص از اعوجاج شود، البته این بدان معنی نیست که رسانه عملیاتی را انجام نمی دهد بلکه به این معنی است که یا عملیات را به تاخیر می اندازد و یا در سطح پایین تری آن را انجام می دهد .
تکنیک88: سد سکوت
?بعضی ها عاشق خبرهای پشت پرده هستند درست مانند آنهایی که عاشق فیلم های پلیسی و معمای هستند. رمز و رازی که اگر افشا شوند همه چیز از هم می پاشد. در حوزه رسانه هم گاهی خبرها بگونه ای تنظیم می شود که انگار سندی، افشا خواهد شد که همه تحلیل های گذشته را تغییر خواهد داد. در این شگرد هیجانی که ایجاد می شود از خودِ خبر مهمتر است. به این شگرد اصطلاحا سد سکوت می گویند.
?رسانه ها بسیار علاقه دارند سراغ آدم هایی بروند که ظاهرا سال ها روزه سکوت گرفته اند و کسی صدایشان را نشنیده است. این افراد می توانند دیوار سکوت را بشکنند و همه چیز را پایین بریزند. قصه ای که از این افراد و رازهای مگویشان می سازند بهتر از هر گونه واقعیتی ، مخاطب را پای رسانه نگه می دارد.
?در حوزه علوم شناختی هر وقت می خواهند مخاطب را برانگیزند ، یا به تعبیری می خواهند مخاطب را وحشی کنند، و از حالت عادی خارج نمایند، همیشه در مقابلش یک سدی ایجاد می کنند. هدف رسیدن به یک هدف نیست، هدف شکستن آن سد و قهرمان شدن است که خیلی وقت ها آن هدفی که به خاطرش آن سد ایجاد شده از ذهن پاک می شود و خود سد ، هدف می شود. البته این سد نامرئی است برای همین راجع به مسئله حیاتی که اتفاق می افتد می بینید یک طیفی شروع می کنند به سکوت کردن ، هدف مخاطب ، دیگر دانستن آن نوع اطلاعات نیست ، بلکه تلاش برای استفاده از هر روشی است تا سکوت آن افراد شکسته شود.
?این عبارت ” اگر سکوتم را بشکنم همه چیز به هم می خورد” مختص علوم شناختی است، یعنی یک عده وجود دارند که تلاش می کنند که شما سکوت بیشتری کنید تا چیزی به هم نخورد و همه چیز سرجایش قرار بگیرد در مقابل ، مخاطب هم همواره تلاش می کنند که از سد آن چند نفر بگذرد و سکوت شما را بشکند.
?مثلا خیلی از رسانه ها وقتی که برنامه های گفت و گو محور دارند ناگهان یکی از طرفین گفت و گو می گوید ما که نمی توانیم همه اطلاعات رو بگوییم ، من اگر این حرف را بزنم ، مثلا فلان اتفاق می افتد یعنی قصد دارد سد سکوت ایجاد نماید. موضوع “بگم بگم” آقا احمدی نژاد در مناظره های انتخاباتی88 مصداق بارز استفاده از این تکنیک است .
تکنیک 89: نقص توافقی ـ نقص مشهود ـ رضایت پایدار
?قانون مهمی در ایران تصویب می شود که جوانی جمعیت نام دارد. برخی از مردم گله دارند که مشکلات اقتصادی مهمترین علت ازدواج نکردن و فرزندآوری است. برخی از رسانه های خارجی هم بعنوان مخالفان این طرح ، میزهای گفتگو راه اندازی می کنند در واقع هیچ شباهتی میان این گلایه داخلی و آن حمله خارجی به قانون جوانی جمعیت موجود نیست اما یک ارتباطات روانی بین آنها ایجاد می شود. اینجا دقیقا از شگردی استفاده شده که به آن ”نقض توافقی، نقص مشهود، رضایت پایدار“ می گویند.
?البته این همراهی مشترک همان ابتدای بحث است. و رسانه در این زمینه مرکز تحول می شود و ادبیات گفتگو با مخاطب را او پیش می برد و به هر کجا می خواهد می کشاند.
?در این تکنیک معمولا “نیاز در مخاطب” تحت عنوان “نقص توافقی” تلقی می شود به این معنا که رسانه با خود مخاطب، یک توافقی می کند توافق بر سر نقض خیلی موضوعات که وارد مرحله انتظار می شود ، انتظار عمدتا نقص مشهود ایجاد می کند ، یعنی انتظاراتی که دچار نقیصه های جدی می شوند و این نقیصه ها کاملا مشهود است. عوامل و متغیرهایی که این نقیصه ها را ایجاد می کنند به نحوی مشهود می شوند که بعدا به عنوان یکی از شروط آن توافق هایی که بر سر نقص کردن ها اتفاق می افتد به یک رضایت پایدار می رسد.
?این رضایت دو وجه دارد یا برای حل آن نقضی که توافق کرده بود رضایت ایجاد می شود و یا اساسا قیام ?برای برهم زدن آن نقضی که اتفاق افتاده و توافق شده بود . پس بنابراین در حوزه رضایت پایدار و علوم شناختی مخاطب را به صورت خیلی عامیانه ابتداء به ساکن وارد مرحله اعتراض (نق زدن) مستمر می کند ، پس این تکنیک سهگانه ”نقض توافقی، نقص مشهود و رضایت پایدار“ مساله بر سر نق زدن نسبت به یک پارامتر می باشد، نق زدن معمولا چون توسط مخاطب یکطرفه است و رسانه می تواند این یکطرفگی را تشدید کند این اعتراض ، برآن نقض موثر خواهد افتاد و نقص را بیشتر می کند و رضایت را نسبت به این فرآیند پایدارتر می کند.
تکنیک90(پایانی): موج بلند ، ساحل عریض
?موج بلند خیلی زود می تواند همه خانه های نزدیک ساحل را تخریب نماید. بنابراین قبل از اینکه موج برسد باید منطقه را خالی کرد. اما یک اندیشه عاقلانه تر آن است که فاصله ساخت و ساز از ساحل دریا زیاد باشد تا میزان تخریب ها کمتر باشد . دقیقا مانند افکار عمومی جامعه که اگر فاصله شان با بحران کم باشد، در معرض کمترین طوفان رسانه ای قرار می گیرند. رسانه ها همیشه تلاش می کنند که با بحران های کوچک هم که شده ذهن مخاطب را نگران و ملتهب نگه دارند.اینجا دقیقا جایی است که از شگرد ” موج بلند ـ ساحل عریض “ استفاده می شود.
?در تجمعات مثلا کم آبی خوزستان، رسانه ها به دنبال یک آشوب در سراسر کشور هستند. بنابراین به دنبال هر بهانه ای هستند که از گزاره های خبری موج بلند بسازند و ساحل را در هم بکوبند. هر نوع مساله بی ربطی در این موج سازی می تواند با ربط تلقی شود.
?رسانه در حوزه شناختی در قالب این تکنیک چه کار می کند؟ فضای تاسیسات روی ساحل را به گونه ای هدف قرار می دهد که هر چه موج بلندتر باشد ، جوری روی افکار عمومی بنشیند تا خسارت بسیار زیادی را بوجود بیاورد که اصطلاحا به آن سونامی گفته می شود.
?یکی از موثرترین تکنیک هایی که رسانه ها در سال 96 و 98 استفاده کردند در هر دو اغتشاش ، موج بلند و ساحل کوتاه بود. اما وقتی رسانه ملی ورود می کند ، اولین کاری که می کند ، ساحل را عریض می کند تا موج های بعدی خسارت کمتری را ایجاد کنند .
?بعضی وقت ها در استخرهای پارک های آبی موج مصنوعی درست می کنند ، موج مصنوعی کنترل شده ، اجازه نمی دهند موج ارتفاع بگیرد ، موج محدود و کنترل شده لذت شنا کردن به همراه دارد ، بر همین اساس کار ویژه رسانه ها است که ابتدا موج محدود ایجاد می کنند که شیرینی شنا کردن ایجاد نمایند ، اما ناگهان آن را تبدیل به موج بلند و خفه کننده می کنند، برای همین است که به آماتورها همیشه می گویند نزدیک ساحل شنا کنند.
منابع :
رادیوگفتگو، خبرگزاری فارس. آپارات
همان طوری که پیشتر نیز به عرض رسیده بود ، سواد رسانه ای و آشنایی با جنگ شناختی یکی از ملزومات مدیریت کردن در هزاره سوم است. در این 44 قسمت ، هدف اصلی نویسنده یادگیری شخصی به صورت خودآموز از روی منابع زیر بوده است که در مرحله بعدی سعی گردید این یادگیری پس از ویراستاری با شما اساتید و مدیران محترم به اشتراک گذاشته شود تا شاید مورد استفاده قرار بگیرد.بنابراین جا دارد از زحمات کارشناسان رادیو گفتگو، بویژه آقای کوچک زاده (مدیر شبکه)خبرگزاری فارس ، آپارات ، و همچنین دکتر داوودی در این زمینه تشکر و قدردانی شود.