آقای پورمحمدی در مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم، پیامی منتقل کرد که اگر رمزگشاییاش کنیم، به حقیقتی عظیم میرسیم: مقایسهای تلخ میان شهدای مدافع حرم و شهدای جنگ دوازدهروزه.
یازده سال، ۵۶۲ نام؛ هر کدام قصهای نیمهکاره، خانهای که چراغش خاموش شد، مادری که هنوز صدای کلید پسرش را پشت در میشنود. کمتر از سی میلیارد دلار هزینه؛ بهایی که ملت برای نگه داشتن مرزهایش کیلومترها دورتر داد.
حالا ورق را برگردانید: جنگی دوازده روزه در دل ایران؛ هزار و بیست و شش شهید، از نخبگان علمی و نظامی گرفته تا کودکان بیگناه، و بیش از پانصد میلیارد دلار خسارت. همه اینها فقط در دوازده روز، آنهم در قلب تهران.
دو تصویر کنار هم قرار دهید تا معنای استراتژی روشن شود: یا جنگ را کیلومترها دورتر مهار میکنی، یا دشمن تا آستانه خانهات میآید. ما انتخاب کردیم جنگ را همانجا، پشت خاکریزهای دمشق و حلب، متوقف کنیم؛ جایی که خون ریخته شد تا خون در کوچههای خودمان جاری نشود.
شهدای مدافع حرم، دیوار نامرئی امنیت ایران بودند. هر نامشان، آجرِ حصاری بود که چون فرو ریخت، امروز صدای آژیر جنگ از تهران، مشهد و اهواز را شنیدیم.
این آمار، سیلی محکمی است بر صورت نتانیاهو و همه آنهایی که با بیخبری میپرسند: «چرا در سوریه جنگیدید؟» چون اگر آنجا نمیجنگیدیم، امروز پیکر شهدا را از خیابانهای مشهد و اصفهان جمع میکردیم. چون اگر حرم زینب (س) سقوط میکرد، نوبت به حرم امام رضا (ع) میرسید.
این همان دفاع پیشدستانه است؛ دفاعی که شاید هزینه داشت، اما هزاران برابر ارزانتر از جنگی بود که دشمن بر خاکت تحمیل میکرد.
پس بله، این استراتژی نهفقط درست بود، بلکه تنها راهی بود که ایران را ایران نگه داشت.
سجادی پناه