بخش سوم
حدود ۱۸ سال از زمانی که مصطفی پورمحمدی، یکی از چهرههای امنیتی برجسته، درباره “اشکالات ساختاری نظام انتخاباتی” هشدار داد، میگذرد. پیشبینی واقعبینانه او که در سال ۱۳۸۶ و از درون ساختار قدرت مطرح شد – نه از موضع یک اصلاحطلب، بلکه به عنوان یک مقام مسئول آگاه به وضعیت کشور – به وضوح درست و دقیق از آب درآمده است.با مرور تجربه انتخاباتهای برگزار شده از سال ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۳، روشن است که نه تنها به این هشدارها توجهی نشد، بلکه همان روند معیوب و ناکارآمد عملاً تشدید و در ساختار سیاسی کشور نهادینه شد.
سرویسهای اطلاعاتی دشمن، نظام انتخاباتی کشورها را صرفاً یک فرآیند سیاسی نمیدانند؛ بلکه معتقدند این سیستم ها نقش بسیار مهمی در کیفیت مقامات جذب شده و در نتیجه، در ایجاد یا کاهش آسیبپذیریهای امنیتی یک کشور در برابر جاسوسی ایفا میکنند. ناکارآمدی در سیستم انتخاباتی میتواند به طور مستقیم به قرار گرفتن افراد نالایق در پستهای حساس منجر شود و این خود یک ابزار مهم برای سرویسهای اطلاعاتی متخاصم است.
سیستمهای انتخاباتی کشور ما ، به خصوص در شهرهای کوچک تر ، تمرکز بر روی نامزدها بیشتر از احزاب است. این میتواند منجر به انتخاب افرادی شود که بیشتر بر اساس کاریزما، شهرت محلی یا توانایی مالی خود (برای تبلیغات) انتخاب میشوند تا تخصص، تجربه یا شایستگی واقعی. این افراد ممکن است فاقد دانش لازم برای تشخیص تهدیدات پیچیده امنیتی باشند.
نامزد محوری میتواند به افزایش هزینههای تبلیغاتی منجر شود. این امر ممکن است افراد متمول یا کسانی که از منابع مشکوک حمایت مالی میشوند را به صحنه انتخابات بکشاند. این افراد میتوانند اهداف آسانی برای نفوذ و جاسوسی باشند، زیرا ممکن است به دلیل بدهیهای مالی یا تعهدات پنهان، آسیبپذیر باشند. این سیستمها ممکن است گروههای اقلیت یا متخصصان را که پایگاه رأی گستردهای ندارند، از ورود به مجلس یا پستهای دولتی باز دارند، حتی اگر شایستگی بالایی داشته باشند.
در شهرهای بزرگتر به هنگام بستن سیستمهای انتخاباتی ، قدرت زیادی به رهبران احزاب داده میشود تا نامزدها را در لیست قرار دهند. این میتواند منجر به انتخاب افرادی شود که وفاداری حزبی بالایی دارند، اما لزوماً شایستگی یا تخصص لازم برای پستهای حساس را ندارند. در برخی موارد، این سیستمهای انتخاباتی به دولتهای ائتلافی منجر میشوند که ممکن است از ثبات کمتری برخوردار باشند یا تصمیمگیری در آنها کندتر باشد، که این نیز میتواند فرصتهایی برای نفوذ ایجاد کند.
*ضعف در فرآیندهای انتخاباتی، بهویژه در بررسی صلاحیت نامزدها، شفافیت مالی و مقابله با فساد، میتواند راه را برای ورود افراد ناکارآمد، فاسد، یا آسیبپذیر به مناصب حساس باز کند. این افراد، چه به دلیل نداشتن تخصص، چه مشکلات اخلاقی و امنیتی، میتوانند تبدیل به نقطه ضعف استراتژیک برای سرویسهای اطلاعاتی متخاصم شوند. این سرویسها نه تنها به دنبال جمعآوری اطلاعات هستند، بلکه با بهرهبرداری از این ضعفها، قصد ایجاد ناتوانی ساختاری در نظام حکمرانی را دارند.
این ناتوانی ساختاری میتواند به تصمیمگیریهای ضعیف، بینظمی در بخشهای حساس، کاهش روحیه نیروهای امنیتی، و ایجاد محیطی مستعد برای جذب عوامل اطلاعاتی منجر شود. هدف نهایی دشمن، فرسایش توان دفاعی کشور از درون و استفاده از نارضایتی عمومی ناشی از ناکارآمدی داخلی به عنوان یک ابزار عملیات اطلاعاتی نوین است
جاسوسی برای ایجاد “ناتوانی ساختاری”
همان طوری که گفته شد هدف اصلی سرویسهای اطلاعاتی دشمن تنها جمعآوری اطلاعات از طریق چند جاسوس نیست، بلکه آنها در پی ایجاد ناتوانی ساختاری در نظام حکمرانی کشور هدف هستند. زمانی که یک سیستم انتخاباتی به طور پیدرپی افرادی نالایق، فاسد یا آسیبپذیر را به قدرت میرساند، زمینه برای بروز اشتباهات جدی در تصمیمگیری، ضعف در مدیریت امور حساس، تضعیف روحیه نیروهای امنیتی و افزایش نفوذ عوامل بیگانه فراهم میشود. چنین شرایطی باعث افشای اطلاعات محرمانه، تصمیمات نادرست اقتصادی و آسیب به روابط بینالملل میگردد. همچنین، ضعف مدیریتی میتواند موجب کاهش نظارتها، نادیده گرفتن مسائل امنیتی و تسهیل دسترسی افراد غیرمجاز به اطلاعات حساس شود. این وضعیت روحیه نیروهای ضدجاسوسی را نیز تضعیف کرده و آنها را از انجام مؤثر وظایفشان بازمیدارد. در چنین فضایی، سرویسهای اطلاعاتی دشمن میتوانند از نارضایتیها، ناکارآمدی و فساد موجود استفاده کرده و افراد ناراضی یا طمعکار را جذب کنند. به این ترتیب، آنها نه صرفاً برای دستیابی به اطلاعات، بلکه برای تضعیف تدریجی توان دفاعی کشور از درون تلاش میکنند. امروزه این نارضایتی عمومی حاصل از ضعفهای داخلی، به ابزاری مهم در عملیات اطلاعاتی دشمنان تبدیل شده است.امروزه سرویسهای اطلاعاتی روی نارضایتی عمومی ناشی از ناکارآمدی داخلی، به عنوان ابزاری نوین در عملیات اطلاعاتی حساب باز کردهاند.
خاستگاه ساختاری ناکارآمدی
در سالهای آغازین انقلاب، منطق حاکم بر ساختار جذب، استخدام و انتخابات بر تعهد انقلابی و وفاداری ایدئولوژیک استوار بود. این رویکرد در آن زمان توجیهات روشنی داشت:
شکلگیری ساختار جدید: کشور نیاز داشت بدنه حاکمیتی خود را از میان افرادی بسازد که عمیقاً به آرمانها و اهداف انقلاب پایبند باشند تا از ثبات و تداوم نظام نوپا اطمینان حاصل شود.
پاکسازی و خالصسازی: لازم بود بخشهایی از ساختار اداری و نظامیِ به جا مانده از رژیم گذشته، از نیروهای مخالف یا غیرهمسو پاکسازی گردد.
جنگ و شرایط بحرانی: در دوران جنگ تحمیلی و فضای پرالتهاب آن، تعهد و روحیه ایثارگرانه نسبت به تخصص فنی اولویت پیدا کرد، چرا که بقا و پایداری نظام وابسته به همین روحیه جهادی بود.
با این حال، باید توجه داشت که این الگو صرفاً برای یک دوره انتقالی طراحی شده بود تا زیرساختهای اولیه نظام را استوار سازد. اما مشکل از جایی آغاز شد که پس از عبور از دوران تأسیس و رسیدن به ثبات نسبی، سیستمهای جذب و استخدام و همچنین شاخصهای انتخاب مقامات، بازنگری و بهروزرسانی نشدند. این بیتوجهی پیامدهای سنگینی به دنبال داشت.
در شرایط کنونی، سیستم انتخاباتی و سازوکار جذب نیرو که قرار بود ابزاری برای تحقق شایستهسالاری باشد، عملاً به ابزاری برای تداوم و بازتولید ناکارآمدی بدل شده است. برای درک بهتر عمق این مسئله، میتوان آن را از منظر امنیت و فعالیتهای اطلاعاتی نیز تحلیل کرد.
چرخه معیوب ناکارآمدی و آسیبپذیری امنیتی
آنچه در حال وقوع است، یک چرخه بسته و خودتقویتکننده است که در آن، ناکارآمدی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و تقویت میشود:
نسل اول (انقلابیون متعهد): این گروه با اتکا به تعهد و سوابق انقلابی خود، پایههای اولیه ساختار حکمرانی را شکل دادند. البته در میان آنها، برخی نیز از تخصص و دانش لازم برخوردار بودند.
نسل دوم (فرزندان انقلابیون): این نسل با تکیه بر نفوذ و اعتبار والدین خود، بدون عبور از فرآیندهای رقابتی و شایستهسالارانه، وارد ساختار قدرت شد و پستهای مدیریتی را در اختیار گرفت؛ در حالی که بسیاری از آنها از دانش و تجربه لازم برای اداره کشور بیبهره بودند.
نسل سوم (نوهها): با بهرهگیری از اعتبار نسلهای پیشین، همین مسیر را ادامه دادند و روند ناکارآمدی را تثبیت کردند.
پیامدهای امنیتی این چرخه معیوب
این چرخه معیوب نه تنها باعث ضعف مدیریتی شده، بلکه پیامدهای امنیتی و اطلاعاتی نگرانکنندهای را نیز بهدنبال داشته است. با گذشت زمان، ناکارآمدی در لایههای مختلف حکمرانی انباشته شده و افرادی در قدرت قرار گرفتهاند که نهتنها خود ناتوان هستند، بلکه مانع از پیشرفت و دیدهشدن افراد شایسته میشوند. این فضای بسته، بستر مناسبی برای گسترش فساد، رانتخواری و حذف رقابت سالم ایجاد کرده است.
در چنین شرایطی، نخبگان و متخصصان واقعی که فرصت رشد نمییابند، ناچار به ترک کشور میشوند و همین موضوع باعث خالی شدن بدنه مدیریتی از نیروهای کارآمد میشود. از سوی دیگر، سرویسهای اطلاعاتی دشمن بهخوبی از این وضعیت بهره میبرند. افرادی که با رانت به موقعیتهای حساس رسیدهاند، معمولاً دچار ضعفهایی مثل ناآگاهی، بیتجربگی، جاهطلبی افراطی یا حتی فساد اخلاقی هستند. همین ویژگیها آنها را به طعمههایی آسان برای جاسوسان تبدیل میکند؛ افرادی که میتوانند با تطمیع، تهدید یا فریب، از آنها برای اهداف اطلاعاتی استفاده کنند.
ادامه این روند، نارضایتی عمومی را افزایش داده و شکاف میان مردم و حاکمیت را عمیقتر میکند. در نتیجه، فضا برای عملیات روانی دشمن بازتر میشود و بستر بیثباتی اجتماعی گستردهتر میگردد.
از سوی دیگر در شرایطی که برخی مقامات ارشد، خود به واسطه رانت یا ضعف عملکردی، دچار آسیبپذیریاند، دستگاه ضدجاسوسی کشور نیز بعضا قدرت و جسارت لازم برای برخورد مؤثر با عوامل نفوذی را از دست میدهد. چرا که مقابله با نفوذ در چنین شرایطی، مستلزم برخورد با افرادی است که به اعتبار خانوادگی یا نفوذ سیاسی متصلاند. این وضعیت، بهتدریج موجب خودسانسوری درونی در نهادهای امنیتی میشود و اثرگذاری این نهادها را کاهش میدهد.
عدم برخورد قاطع از سوی سیستم امنیتی، بازتاب فشارها و مشکلات ساختاریای است که از سایر بخشهای حاکمیتی بر آن تحمیل شده است. وقتی دیگر نهادها دچار ناکارآمدی و تعلل در تصمیمگیری میشوند، بار جبران خلأها به دوش سیستم امنیتی میافتد. در چنین وضعیتی سیستمهای بیرونی فرصت بیشتری برای نفوذ و بروز پیدا کنند، به گونهای که فضای لازم برای فعالیت سرویسهای اطلاعاتی دشمن به راحتی فراهم میشود.
سجادی پناه