در شرایطی که واشنگتن بار دیگر خواستار همکاری فوری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی شده است، اتخاذ رویکردی هوشمندانه و مبتنی بر راهبردهای امنیتی میتواند موقعیت ایران را در صحنه بینالمللی تثبیت نماید. یکی از مؤثرترین این راهبردها، بهرهگیری از سیاست ابهام راهبردی است؛ مفهومی که در ادبیات امنیتی به فاصلهای میان ظرفیت واقعی یک کشور و آنچه بهطور رسمی اعلام میشود اشاره دارد. این فاصله محاسبهشده، مانعی در برابر قضاوتهای عجولانه دشمنان ایجاد میکند و فضای تصمیمگیری آنان را دچار تردید و پراکندگی میسازد.(این استراتزی بارهای توسط خود امریکایها در مقابل چین وتایوان بکارگرفته شده است)
تجربه ایران در حملات موشکی و پهپادی جنگ ۱۲ روزه و تحولات اخیر، نشان داد که حتی در صورت رهگیری بخشی از این حملات، آثار روانی، اقتصادی و نظامی گستردهای بر دشمن وارد شده است. نکته کلیدی اینجاست که صرفِ ابهام در میزان و زمان مداخله، توانست نوعی بازدارندگی ذهنی در طرف مقابل ایجاد کرده و تمرکز او را مختل سازد. ایران با اتکا به موشکهای نقطهزن، پهپادهای دقیق، و نیروهای نیابتی کارآزموده، توانسته ساختاری برای تحمیل هزینه به دشمن فراهم کند.
در میدان نظامی، پرهیز از ورود به جنگ زمینی و تأکید بر عملیاتهای موشکی و نیابتی، ساختاری ایجاد کرده است که در آن دشمن ناگزیر به پراکندگی منابع در سطحی گسترده شده و تمرکز خود را از دست میدهد. این پراکندگی بهنوبهخود، ضریب موفقیت ایران را در مواجهههای بعدی افزایش میدهد. در همین راستا، در حوزه هستهای نیز، کاهش هدفمند همکاری با آژانس، تداوم غنیسازی در چارچوبی غیرشفاف اما قانونمند، و خودداری از عبور رسمی از خطوط قرمز، این پیام را مخابره میکند که ایران در آستانه هستهای شدن قرار دارد، بیآنکه الزاماً بهدنبال تسلیحات هستهای باشد؛ امری که بهخودیخود قدرت چانهزنی تهران را در مذاکرات تقویت خواهد کرد.
در عرصه رسانه و نبرد ادراکی، بهرهگیری از ظرفیتهای تحلیل و تولید محتوا، انتشار هوشمندانه پیامهایی درباره موفقیتهای نظامی ایران و ضعف سامانههای دفاعی دشمن، نقش مؤثری در ایجاد بازدارندگی روانی دارد. این فضا، همراه با مدیریت دقیق اطلاعات واقعی و انتشار هدفمند آنها، تصویر ایران را بهعنوان بازیگری مقتدر و پیشبینیناپذیر تثبیت میکند.
در دریا نیز، استقرار موشکهای برد بلند ساحلی، قایقهای تندرو، مینگذاری هدفمند، سامانههای پدافندی و رادارهای پیشرفته، بههمراه همکاریهای تسلیحاتی با چین، ایران را به بازیگری مجهز در حوزه بازدارندگی دریایی و بستن تنگه هرمز در صورت تهدید نظامی مجدد تبدیل خواهد کرد. نکته مهم در این ساختار، خودداری ایران از آشکارسازی زمان و حجم دقیق مداخله در استفاده از این ظرفیت هاست؛ مسئلهای که بهصورت طبیعی دشمن را مجبور به پخش منابع و کاهش تمرکز خواهد کرد.
راهبرد ابهام، در همین قالب، به ایران اجازه می دهد تا زنجیرهای از بازدارندگی ایجاد کند که نهتنها وابسته به قدرت نظامی مستقیم نیست، بلکه با استفاده از ابزارهای نیابتی، رسانهای و دیپلماتیک، بازی را از چارچوب تقابل کلاسیک خارج می کتد. چنین رویکردی باعث میشود اقدامات مستقیم دشمن با هزینه بالا و احتمال موفقیت پایین همراه باشد.
مزایای اجرای چنین سیاستی، در سطح روابط بینالملل، بهوضوح قابل مشاهده است: از فراهم شدن زمان لازم برای میانجیگری و دیپلماسی گرفته تا تحکیم موقعیت نظامی بدون تحمیل هزینههای درگیری آشکار، و نیز ارتقای جایگاه بینالمللی از طریق مانورپذیری سیاسی. با این حال، تحقق این مزایا در گرو هماهنگی کامل دیپلماسی با شرکای کلیدی مانند چین و روسیه، و نیز مدیریت دقیق رسانهای و اطلاعاتی است تا از کاهش اعتماد یا سوءبرداشتهای بینالمللی جلوگیری شود.
در افق آینده، ضروری است کشورمان ضمن حفظ و ارتقای توان موشکی و پهپادی خود، نیروهای نیابتی را با دقت و در مراحل حسابشده بهکار گیرد، برگزاری مانورهای نظامی مشترک با چین و روسیه در خلیج فارس در شرایط فعلی نهتنها تقویتکننده همکاریهای دفاعی است، بلکه پیامی آشکار به بازیگران منطقهای و فرامنطقهای درباره اراده ایران برای حفظ ثبات و بازدارندگی در منطقه محسوب میشود. در مجموع، این چارچوب، هم از وقوع جنگ مستقیم جلوگیری میکند و هم ظرفیت بازدارندگی جمهوری اسلامی را در سطوح مختلف تقویت خواهد کرد.
فراموش نباید کرد در جهانی پرآشوب و پیشبینیناپذیر، تنها راهبردی موفق است که هم قدرت را نمایش دهد و هم نیت را در ابهام نگه دارد.
سجادی پناه