سجادی پناه 11 تیر 1404 - 1 روز پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

وقتی سر به شرق می‌نگرد، اما بدن به غرب متمایل است!

شایسته‌تر بود عباس عراقچی به‌جای همسویی با ادعاهای دونالد ترامپ درباره آسیب شدید به تأسیسات هسته‌ای ایران ـ که به بهانه جلوگیری از حمله مجدد آمریکا و واکنش قطعی جمهوری اسلامی، که احتمال بروز یک جنگ منطقه‌ای را افزایش می‌داد- در مسیر تقویت بازدارندگی گام برمی‌داشت؛ از جمله با تلاش برای ایجاد پیمان‌های نظامی‌ـ‌امنیتی با کشورهایی چون روسیه و چین، که می‌توانست با تکیه بر حق وتوی آنها در شورای امنیت، منبعد به عنوان سپری برای حفظ امنیت ما عمل کند.

در دلِ منازعات جهانی، امروز ایران در موقعیتی ایستاده که کمتر کشوری جرأت ماندن در آن را دارد؛ نه به‌تمامی شرق‌گرا، نه واقعاً غرب‌ستیز، و نه مستقل به معنای واقعی کلمه. بلکه بیشتر شبیه انسانی است با سری که به اجبار و فشار بین المللی ، به شرق می‌نگرد، اما بدنی که سال‌های انقلاب و بعد از انقلاب به غرب خو کرده است. این تصویر استعاری، چیزی بیش از یک توصیف شاعرانه است؛ زیرا این واقعیت، تجسم بحران ژئوپلیتیک ایران معاصر امروز شده است.

ایران پس از دهه‌ها تحریم و فشار، ناگزیر به سمت شرق متمایل شد. قراردادهای بلندمدت با چین، پیوستن نمادین به سازمان همکاری شانگهای، و نزدیکی تاکتیکی با روسیه، از نشانه‌های این «شرق‌گرایی اضطراری» است. اما این نزدیکی، باید بر مبنای اعتماد متقابل یا ائتلاف استراتژیک، صورت بگیرد تا پایدار بماند.

از سوی دیگر، نگاهی به کوچه و خیابان، اقتصاد، دانشگاه، رسانه، سفر، و حتی آرزوهای جوانان این سرزمین، نشان می‌دهد که بدن ایران به غرب متمایل است. جامعه‌ای که زبان انگلیسی را اولویت می‌دهد، برندهای اروپایی را می‌پسندد، پزشکانش به کانادا می‌روند، مهندسانش رؤیای سیلیکون‌ولی دارند و نخبگانش، برترین دانشگاه‌های آمریکا و اروپا را مقصد خود می‌دانند، چگونه می‌تواند شریک وفادار شرق باشد؟

در این میان، گویی سر و بدن با یکدیگر سخن نمی‌گویند؛ استراتژیست های اصلی از غرب روی‌گردانند، اما جامعه مدنی و بخش اقتصادی، در تلاش برای احیای روابط با غرب هستند ـ شاید چون دولتمردان ما خود تحصیلگردان همان غرب‌اند. این ناهماهنگی، ایران را نه‌تنها در عرصه بین‌المللی، بلکه در فضای داخلی نیز سرگردان کرده است. کشوری که نه شرق آن را شریک واقعی می‌داند و نه غرب به آن اعتماد دارد، چگونه می‌تواند در بازی قدرتی که مانند دایره‌ای محدود است و افزایش سهم یکی به کاهش سهم دیگری می‌انجامد، جایگاهی تثبیت‌شده داشته باشد؟ شاید وقت آن رسیده که سر و بدن ما به زبان مشترکی برسند.

تنها در وجود چنین زمینه‌ای است که می‌توان تنها ماندن ایران در جنگ ۱۲ روزه اخیر را فهم کرد. اسرائیل، به‌روشنی و بی‌پرده، به نیابت از بلوک غرب، تحت رهبری آمریکا در میدان نبرد ظاهر شد: با حمایت اطلاعاتی، لجستیکی، سیاسی و رسانه‌ای کامل. در سوی دیگر، ایران خود را در میانه میدان تنها یافت: نه چین بیانیه‌ای محکم صادر کرد، نه روسیه حتی از ابزار وتو بهره گرفت. سازمان همکاری شانگهای، سکوت کرد. حتی متحدان بالقوه مانند هند، از محاصره لفظی اسرائیل نیز پرهیز کردند.

این تنهایی، یک تصادف نبود؛ بلکه برآمده از سیاست خارجی بدون چارچوب، بدون ائتلاف و بدون ساختار استراتژیک بلندمدت بود.
در میدان جنگ ۱۲ روزه، ما تنها ماندیم؛ نه به این دلیل که دشمن قوی بود، بلکه چون دوستان بدون پیمان مشترک نظامی و امنیتی، فقط روی هوا، با ما دوست بودند.

سجادی پناه

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *