سجادی پناه 10 آذر 1404 - 3 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

خانه‌ای که خورشید در آن تقسیم می‌شود

قلب‌هایی که در سایه نفس می‌کشند… آیا صدایشان را می‌شنوید؟

ما، همان فرزندان تاریکی هستیم. نه از سرِ انتخاب، که از اجبارِ سرنوشت. ما جهان را نه با وضوح چشمان شما، بلکه با لرزشِ یک ترس قدیمی و تپشِ بی‌پناهی در سینه می‌فهمیم

هر صبح، ما به میدانِ نبردی پا می‌گذاریم که هر روزمان است. دریایی از بی‌قراری، که موج‌هایش بی‌رحمانه بر جانِ خسته‌مان می‌کوبند. و در میان این طوفان… ما فقط می‌خواهیم غرق نشویم. می‌خواهیم فقط نفس بکشیم.

اینجا، در «انوار آفتاب»، ما به دنبال سقف نیستیم؛ به دنبال آغوش هستیم. این دیوارها با آجر و گِل ساخته نشده‌اند، بلکه با اشک‌های خشک‌شده و سوگندِ مهربانیِ دست‌هایی که باور دارند: هیچ‌کس نباید در تنهایی بشکند.

این فقط یک «خانه» نیست؛ این کتابِ مقدسِ امید است!

«انوار آفتاب» مجموعه‌ی درد و عشق است؛ سه پرده‌ی نمایش که قهرمانانش هر روز با سکوتشان فریاد می‌زنند:

*پرده‌ی اول:* ۴۵۰ روحِ منتظر, 150سالمند: دستانی که یک عمر جهان را ساختند، حالا می‌لرزند و تکیه‌گاهی جز دیوارهای سرد ندارند. آنها قصه‌هایی نیمه‌تمام‌اند که کسی گوش نمی‌دهد.

۳۰۰ معلول ذهنی: انسان‌هایی با قلب‌های کودکانه و ذهن‌هایی سردرگم. آنها در هیاهوی دنیای ما گم شده‌اند و فقط به یک فانوس کوچک نیاز دارند.

*پرده‌ی دوم:* پناهگاهِ ۵۰ ستاره‌ی کوچکِ اوتیسم
اینجا، ۵۰ کودک هر روز می‌جنگند تا یاد بگیرند صدای بلند، صدای وحشت نیست. آنها می‌خواهند در آسمانِ شلوغِ دنیا، ستاره بمانند؛ نه اینکه زیر بارِ نادیده گرفته شدن خاموش شوند.

*پرده‌ی سوم:* ۸۰۰ نفر که در خانه‌اند، اما تنها!
مرکز «مثبت زندگی» برای ۸۰۰ نفر، از جمله ۱۵۰ فرد اوتیستیک، حکم یک خط نجات را دارد. آنها در خانه‌هایشان نفس می‌کشند، اما هر روز با کوهی از نیازها و نگاه‌های سنگین جامعه روبرو هستند. نیاز مشترکشان؟ فهمیده شدن… دیده شدن!

ما آینه‌های شکسته نیستیم، ما فریادهای بی‌صدا هستیم!

ما تکه‌های پراکنده نیستیم! ما پازلی هستیم که هر قطعه‌اش، دردی عریان است. قلب، دست لرزان، نگاه خسته… همه‌ی اینها قطعاتی از یک تصویر بزرگ‌اند: تصویرِ زندگیِ فراموش‌شده!
آنچه ما را زنده نگه می‌دارد، نه توهّمِ ترحم، نه دلسوزیِ لحظه‌ای؛ بلکه یک نیاز ساده است:
فریاد بزنیم: «من هستم! من وجود دارم! مرا ببین! تنها نگذار!»

کمک شما… آخرین قطره‌ی امید بر لبانِ تشنه‌ی ماست!

«انوار آفتاب» نه با ثروت، که با باقی‌مانده‌ی جان اداره می‌شود.
هر کمکی که از دست شما برمی‌آید — حتی یک جرعه آب — برای ما همان بارانی است که بر کویرِ قلبِ خشکیده‌مان می‌بارد. این فقط کمک شما نیست؛ این جانِ دوباره است.
و بدانید: طبق قانون، همه‌ی این مهربانی‌ها، نقد و غیرنقد، معاف از مالیات است. تا بگذارند این عشق خالص شما بی‌دغدغه به ما برسد.

* این کمک واقعاً چه معنایی دارد؟*

یعنی آن کودک اوتیستیک، فردا هم شانس نفس کشیدن، بازی کردن، و کمتر ترسیدن را خواهد داشت.
یعنی آن جوانِ ساکت، دیگر حس نمی‌کند سایه‌ای پنهان است؛ کسی بالاخره به او نگاه کرد!
یعنی آن سالمندِ تنها، بارِ سنگینِ سال‌ها رها شدن را برای یک لحظه زمین می‌گذارد و لبخند می‌زند.
ما صدها نفریم که در آستانه‌ی فروپاشیِ سکوت قرار داریم.
اگر شما همین حالا کنار ما نایستید… چه کسی صدای ما را خواهد شنید؟
ما در کنار شما نه فقط زنده ایم، بلکه می خواهیم یک جهانِ واقعی از امید بسازیم!

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *