در جهانِ پرآشوبی که امواج نظم آمریکامدار با تمام توان بر صخرههای مقاومت میکوبند، پوتین را باید ناخدایی دانست که در پی ساختن مجمعالجزایری از استقلال است؛ جزایری که هر یک در برابر طوفان غرب، بر شانه اراده خود ایستادهاند. در این کارزار، ایران و بلاروس دو قایقاند در یک رودخانه مشترک؛ اما با بادبانهایی که به سوی دو افق متفاوت باز شدهاند.
بلاروس، قایقی است که طنابهایش به اسکله روسیه گره خورده. پیوندش با مسکو، نه از جنس انتخاب، بلکه حاصلِ ضرورت تاریخی و جغرافیایی است. عضویت در «کشور اتحادیه»، وابستگی اقتصادی، و استقرار تسلیحات تاکتیکی روسیه ــ از جمله انتقال رسمی کلاهکهای هستهای به خاک بلاروس ــ آن را به حائلی فیزیکی میان کرملین و ناتو بدل کرده است؛ سپری در برابر غرب، نه شمشیری در دست خویش.
مینسک در واقع مرز امنیتی مسکوست؛ و در این صحنه، لُوکاشنکو بیش از آنکه بازیگر باشد، قطعهای از پازل بازدارندگی روسیه است.
اما ایران، قایقی دیگر است؛ قایقی که بادبانهایش را با اراده خویش برافراشته و نه با طناب وابستگی. همکاری تهران با مسکو نوعی همپیمانی آگاهانه در مسیر شکلگیری جهان چندقطبی است. ایران در این مناسبات، نه مصرفکنندهای منفعل، بلکه بازیگری فعال است که هم از معامله تسلیحاتی قدرت بازدارندگی میخرد، و هم فناوری بومی میپروراند.
تحویل جنگندههای سوخو-۳۵ و سامانههای دفاعی، نه هدیهای امپراتورانه، بلکه ابزاری برای تحکیم «دفاع مشروع» ایران است؛ سپری در برابر تهدیدهای واشنگتن و تلآویو. این همکاری، همچون بذری است که در خاک استقلال کاشته میشود تا درخت خودکفایی نظامی بارور گردد؛ نه برای نمایش، بلکه برای بقا.
در میانه این تحولات، گفتوگوی تلفنی نتانیاهو و پوتین ــ که با پیام «عدم تمایل به درگیری مجدد با ایران» همراه بود ــ معنایی فراتر از پیام دیپلماتیک دارد که ایران تاوان بازدارندگی بسیار مناسبی پیدا کرده است. پوتین این پیام را علنی کرد تا بگوید که ارسال جنگندههای سوخو و سامانههای دفاعی به ایران، پاسخی است به همان فشارها و تهدیدهایی که غرب در دیگر جبههها، از بلاروس تا اوکراین، اعمال میکند. همانگونه که استقرار تسلیحات هستهای در بلاروس واکنشی بود به پیشروی ناتو، انتقال تجهیزات پیشرفته به ایران نیز حرکتی بود در همان صفحه شطرنج ژئوپلیتیک.
پوتین با ارسال این تجهیزات استراتژیک میگوید: «امنیت متحدانم نه بر وعدهها، بلکه بر قدرت ملموس بنا میشود.»
در واقع، کرملین با فروش سلاح، مشروعیت تحریمها را به چالش میکشد و منطق بازدارندگی مستقل را به رسمیت میشناسد. در این بازی، ایران نیز بهجای تماشاگر بودن، به بازیگر بدل شده است؛ بازیگری که با بهرهگیری از فرصت، نشان میدهد انزوا نه سرنوشت، بلکه انتخابی است که میتوان آن را رد کرد.
ایران و بلاروس، هر دو در مسیر مقاومت در برابر فشارهای غرب شناورند، اما تفاوت در نوع حرکت است: یکی در مسیر کشیده شدن، دیگری در مسیر انتخاب. بلاروس، بازوی روسیه است؛ و ایران، صدای خود.
در پایان، باید این همکاری تهران و مسکو را، رابطهای از جنس همنوردی دو کوهنورد در مسیر صعود به قله استقلال دید؛ قلهای که بر فراز آن، ایران نه مهرهای در شطرنج قدرتهای بزرگ، بلکه وزنهای مستقل در ترازوی نظم نوین جهانی است.
در جهانی که مرزها با ارادهها ترسیم میشوند، ایران ترجیح داده است قایق خویش را خود براند، حتی اگر رودخانه متلاطم باشد