سجادی پناه 27 تیر 1404 - 7 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 3 دقیقه
کپی شد!
0

نتانیاهو؛ عامل ایجاد حملات حماس یا بهره‌بردار آن؟

قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بنیامین نتانیاهو با بحران‌های داخلی جدی و پرونده‌های قضایی خودش درگیر بود و حمله ۷ اکتبر برای اسرائیل یک غافلگیری واقعی و استراتژیک بود که ناشی از شکست‌های جدی اطلاعاتی و ضعف در مفهوم بازدارندگی به شمار می‌رفت. این حمله نه نقشه‌ای از پیش طراحی‌شده بود و نه بهانه‌ای برای جنگ؛ بلکه شروعی خودمختار بود که بر اساس ارزیابی دقیق یحیی سنوار از وضعیت اسرائیل شکل گرفت — ارزیابی‌ای که در ادامه به آن خواهم پرداخت — و محور مقاومت، شامل ایران و نیروهای نیابتی‌اش، از آن هیچ اطلاعی نداشتند. این بحران فرصتی بی‌سابقه فراهم کرد تا اسرائیل اهداف استراتژیک دیرینه خود، مانند مقابله با نفوذ منطقه‌ای ایران و بازتعریف موازنه قدرت در منطقه را با شتاب بیشتری دنبال کند. پس از این حمله، نتانیاهو با شعار «تغییر چهره خاورمیانه» به سمت استراتژی تجدیدنظرطلبانه و تهاجمی علیه «محور مقاومت» حرکت کرد. این تحول ناشی از بهره‌برداری فرصت‌طلبانه از بحران و اراده سیاسی تازه بود، نه نتیجه یک برنامه از پیش تعیین‌شده. این تغییر استراتژیک، هرچند اسرائیل را به قدرت نظامی قابل توجهی رسانده، اما خطرات و چالش‌های بزرگی همچون درگیری‌های طولانی‌مدت و بی‌ثباتی منطقه‌ای به همراه دارد و پیامدهای گسترده و پیچیده‌ای برای خاورمیانه رقم خواهد زد.

بیایید با هم شرایط سیاسی و محیطی را که نتانیاهو در آن تصمیم‌گیری می‌کند، بهتر بشناسیم و جایگاه او را دقیق‌تر بررسی کنیم.

بررسی عمیق وضعیت داخلی بنیامین نتانیاهو، پیش از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس
۲۱ نوامبر ۲۰۱۹، بنیامین نتانیاهو رسماً به اتهام نقض اعتماد، پذیرش رشوه و کلاهبرداری متهم شد که او را مجبور کرد به طور قانونی از تمامی سمت‌های وزارتی خود به جز نخست‌وزیری کناره‌گیری کند. محاکمه نتانیاهو در دادگاه منطقه‌ای اورشلیم در ۲۴ مه ۲۰۲۰ آغاز و شهادت شهود از ۵ آوریل ۲۰۲۱ شروع شد. این محاکمات شامل چندین پرونده بود که برجسته‌ترین آن‌ها «پرونده ۱۰۰۰» و «پرونده ۲۰۰۰» بودند.در «پرونده ۱۰۰۰»، نتانیاهو متهم شد که در دوران تصدی خود به عنوان وزیر ارتباطات، در امور مربوط به منافع تجاری آرنون میلچان، تاجر ثروتمند، تضاد منافع داشته است. اتهامات دادستانی شامل دریافت سیگار و شامپاین گران‌قیمت به ارزش ۱۹۵,۰۰۰ دلار از میلچان و جیمز پاکر، دوست میلچان، طی ۲۰ سال، و همچنین جواهراتی به ارزش ۳,۱۰۰ دلار برای همسر نتانیاهو، سارا، بود. اتهامات همچنین شامل سه مورد جداگانه بود که نتانیاهو به میلچان کمک کرده بود: در سال ۲۰۱۳، نتانیاهو به طور فعال از تمدید معافیت‌های مالیاتی برای ساکنان بازگشته، که مزایای مالی قابل توجهی برای میلچان داشت، حمایت کرد. در سال‌های ۲۰۱۳-۲۰۱۴، نتانیاهو سه بار از جان کری خواسته بود تا به میلچان در اخذ ویزای آمریکا کمک کند. و در سال ۲۰۱۵، نتانیاهو به مدیرکل وزارت ارتباطات، شلومو فیلبر، دستور داده بود تا به میلچان در امور نظارتی مربوط به ادغام شرکت‌های ارتباطی کمک کند.«پرونده ۲۰۰۰» که به «ماجرای نتانیاهو-موزس» نیز معروف است، مربوط به رابطه نتانیاهو با ناشر و مالک کنترل‌کننده روزنامه یدیعوت آحارونوت، آرنون موزس، بود. اتهامات حاکی از آن بود که موزس به نتانیاهو پیشنهاد تغییر قابل توجهی در پوشش خبری نتانیاهو و خانواده‌اش در یدیعوت آحارونوت و تغییر منفی در پوشش رقبای سیاسی‌اش را داده بود. در مقابل، نتانیاهو باید از نفوذ خود برای ترویج قوانینی استفاده می‌کرد که محدودیت‌هایی را بر روزنامه اسرائیل هیوم اعمال کرده و مزایای مالی قابل توجهی را برای موزس و کسب‌وکارهایش به ارمغان می‌آورد. این مشکلات حقوقی پیش از ۷ اکتبر به خوبی مستند شده و ادامه داشت.این اتهامات و محاکمات جاری به طور قابل توجهی بر ثبات سیاسی نتانیاهو تأثیر گذاشت و به یک دوره طولانی از بحران سیاسی در اسرائیل منجر شد. بازگشت او به نخست‌وزیری در اواخر سال ۲۰۲۲ پس از یک دوره ۱۸ ماهه (۲۰۲۱-۲۰۲۲) این چالش‌های حقوقی اساسی را حل نکرد و آن‌ها همچنان منبع اصلی انتقاد و تهدیدی بالقوه برای آینده سیاسی او بودند.وجود محاکمات فساد در حال رسیدگی، آسیب‌پذیری سیاسی قابل توجهی را برای نتانیاهو ایجاد کرده بود. این فشار حقوقی می‌توانست انگیزه‌ای قوی برای او باشد تا به دنبال مانورهای سیاسی یا رویدادهای خارجی باشد که بتواند توجه عمومی را از نبردهای حقوقی شخصی او منحرف کند، قدرت را تحکیم بخشد یا حمایت عمومی را جلب کند، و بدین ترتیب به طور غیرمستقیم بر تصمیمات سیاسی یا واکنش‌های او به بحران‌ها تأثیر بگذارد. یک بحران امنیتی بزرگ یا درگیری می‌توانست به عنوان یک عامل قدرتمند برای «همبستگی ملی» عمل کند و به طور بالقوه نظارت عمومی بر مسائل داخلی را منحرف کرده و تصویر یک رهبر در زمان جنگ را تقویت کند. بنابراین یک جنگ می توانست از نظر سیاسی برای او سودمند باشد، زیرا پاسخگویی را به تعویق می‌انداخت

اعتراضات اصلاحات قضایی
از ژانویه تا اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل درگیر اعتراضات گسترده و بی‌سابقه‌ای علیه اصلاحات قضایی پیشنهادی دولت بود. این اصلاحات با هدف کاهش چشمگیر قدرت دیوان عالی، اعطای کنترل بیشتر به دولت بر انتصابات قضایی و توانایی لغو تصمیمات دادگاه‌ها بود. همچنین، این طرح به دنبال انحلال کانون وکلای اسرائیل و تغییر ترکیب کمیته انتخاب قضایی بود.مقیاس این اعتراضات بی‌سابقه بود و هر هفته ده‌ها هزار تا صدها هزار نفر در شهرهای سراسر اسرائیل، به ویژه در تل‌آویو (خیابان کاپلان)، اورشلیم و حیفا، شرکت می‌کردند. این تظاهرات شامل طیف وسیعی از جامعه اسرائیل، از جمله کارگران بخش فناوری، پزشکان، اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها و نیروهای ذخیره ارتش می‌شد، به طوری که برخی از نیروهای ذخیره تهدید به عدم خدمت کردند. تظاهرات همچنین به مخالفت با تخصیص بودجه به نفع جوامع فوق ارتدوکس و سایر سیاست‌های دولت گسترش یافت.دولت، با حمایت شرکای ائتلافی فوق ارتدوکس و راست افراطی خود، این اصلاحات را با وجود مخالفت شدید پیش برد. دیوان عالی در نهایت بخش کلیدی این اصلاحات را در ژانویه ۲۰۲۴ لغو کرد. پیش از این، نتانیاهو اعلام کرده بود که ممکن است به حکمی که این قانون را لغو کند، پایبند نباشد و بدین ترتیب بحرانی بی‌سابقه در قانون اساسی را تهدید می‌کرد. یوآو گالانت، وزیر دفاع، به طور علنی درباره تهدید این اصلاحات برای امنیت ملی اسرائیل هشدار داد که منجر به تلاش نتانیاهو برای برکناری او شد و اعتراضات را بیشتر شعله‌ور کرد.این اعتراضات بلافاصله پس از حمله ۷ اکتبر حماس متوقف شد، زیرا حزب اتحاد ملی به یک دولت اضطراری در زمان جنگ پیوست و تمامی قوانین جدید غیر اضطراری، از جمله اصلاحات قضایی، را متوقف کرد.بحران اصلاحات قضایی به طور قابل توجهی انسجام ملی و اعتماد در اسرائیل را از بین برده بود، از جمله در داخل ارتش و سرویس‌های اطلاعاتی به دلیل اعتراضات نیروهای ذخیره. این شکاف داخلی می‌توانست توسط دشمنان خارجی، به ویژه حماس به عنوان نشانه‌ای از ضعف یا حواس‌پرتی اسرائیل تلقی شود و به طور بالقوه بر محاسبات آن‌ها در مورد زمان و امکان‌پذیری یک حمله بزرگ تأثیر بگذارد. فراخوان عمومی وزیر دفاع گالانت برای توقف اصلاحات به دلایل امنیت ملی ، ارتباط درک شده بین ثبات داخلی و امنیت خارجی را برجسته می‌کند. بنابراین، ناآرامی‌های داخلی ممکن است عامل مستقیم حمله حماس نبوده باشد، اما عامل مهمی در ارزیابی حماس از آسیب‌پذیری اسرائیل و زمان‌بندی مناسب برای عملیات آن‌ها بوده است. این امر با این ایده که حماس از سهولت نفوذ و کندی واکنش اسرائیل غافلگیر شد ، همخوانی دارد و نشان می‌دهد که آن‌ها ممکن است آمادگی واقعی اسرائیل را دست کم گرفته باشند، اما شاید با آشفتگی داخلی درک شده، جسورتر شده باشند

انتقادات گسترده‌تر و چالش‌های رهبری نتانیاهو فراتر از مسائل حقوقی و اصلاحات قضایی
دوره‌های نخست‌وزیری نتانیاهو به دلیل عقب‌نشینی دموکراتیک و گرایش ادعایی به اقتدارگرایی مورد انتقاد قرار گرفته بود. دولت او همچنین به دلیل گسترش شهرک‌های اسرائیلی در کرانه باختری اشغالی، که طبق قوانین بین‌المللی غیرقانونی تلقی می‌شود، مورد انتقاد قرار گرفته بود.دوره منتهی به ۷ اکتبر با بی‌ثباتی سیاسی قابل توجهی، از جمله فروپاشی توافقات ائتلافی و انتخابات متعدد، همراه بود. درست پیش از ۷ اکتبر، دولت نتانیاهو با تضعیف حمایت به دلیل خروج احزاب فوق ارتدوکس بر سر معافیت‌های خدمت سربازی مواجه بود که به طور بالقوه او را با یک دولت اقلیت روبرو می‌کرد. رهبران مخالف، مانند یائیر لاپید، خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام شدند و مشروعیت درک شده دولت را زیر سوال بردند.جامعه اسرائیل همچنین با مسائل داغ دیگری از جمله اختلافات مذهبی-دولتی، افزایش هزینه‌های زندگی و نگرانی‌های کلی امنیتی در بحبوحه افزایش تروریسم دست و پنجه نرم می‌کرد.ترکیب محاکمات فساد، بحران اصلاحات قضایی و بی‌ثباتی سیاسی عمومی، تصویری از دولتی را ایجاد کرده بود که حواسش پرت، از درون متلاشی و احتمالاً در وظایف اصلی خود، از جمله امنیت ملی، کمتر کارآمد بود. این تضعیف تدریجی و انباشته، به جای هر یک از مسائل به تنهایی، می‌توانست محیطی را ایجاد کند که در آن یک شکست اطلاعاتی فاجعه‌بار و یک حمله خارجی موفق، محتمل‌تر شود. این امر نشان‌دهنده یک آسیب‌پذیری سیستمی است تا یک نقطه ضعف منفرد. این مشکلات متعدد احتمالاً بخش قابل توجهی از توجه و منابع را از ارزیابی‌ها و آمادگی‌های حیاتی امنیت ملی منحرف کرده بود. این امر به این معناست که «لغزش امنیتی» در ۷ اکتبر تنها یک شکست اطلاعاتی نبود، بلکه احتمالاً نشانه‌ای از حواس‌پرتی گسترده‌تر دولتی و اجتماعی و فرسایش تمرکز بود که دولت را در برابر تهدیدات خارجی آسیب‌پذیرتر می‌کرد.

استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن»:

تقویت حماس برای تضعیف تشکیلات خودگردان فلسطینبرای سال‌ها، دولت‌های متوالی اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو، استراتژی تقسیم قدرت بین نوار غزه و کرانه باختری را دنبال کردند. ایده اصلی این بود که تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) در کرانه باختری، به ویژه رئیس آن محمود عباس، تضعیف شود و بدین ترتیب از تشکیل یک کشور متحد فلسطینی جلوگیری شود. اسرائیل با اجازه دادن به حماس برای حفظ کنترل و حتی تقویت خود در غزه، قصد داشت یک وزنه تعادل در برابر تشکیلات خودگردان فلسطین ایجاد کند.این سیاست شامل برخورد با تشکیلات خودگردان فلسطین به عنوان یک «بار» و با حماس به عنوان یک «دارایی» بود. اسرائیل از طریق مصر در مذاکرات غیرمستقیم با حماس شرکت می‌کرد و جریان کمک‌های مالی و کالا به غزه را تسهیل می‌کرد. این همچنین شامل افزایش تعداد مجوزهای کار برای کارگران غزه بود که درآمدی برای خانواده‌ها فراهم می‌کرد و به عنوان ابزاری برای حفظ آرامش تلقی می‌شد. تعداد مجوزها در دولت نتانیاهو به طور قابل توجهی افزایش یافت و تا ژانویه ۲۰۲۳ به حدود ۲۰,۰۰۰ نفر رسید. علاوه بر این، دولت‌های نتانیاهو از سال ۲۰۱۴ تا حد زیادی بالون‌های آتش‌زا و شلیک موشک از غزه را تحمل می‌کردند و آن‌ها را قابل مدیریت می‌دانستند.اگرچه نتانیاهو این موضع را به طور علنی بیان نکرد، اما طبق گزارش‌ها در جلسه فراکسیون لیکود در اوایل سال ۲۰۱۹ گفته بود که کسانی که با تشکیل کشور فلسطینی مخالفند باید از انتقال وجوه به غزه حمایت کنند، زیرا حفظ جدایی بین تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری و حماس در غزه از تشکیل کشور فلسطینی جلوگیری می‌کند.این استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن»، در حالی که در کوتاه‌مدت برای جلوگیری از راه‌حل دو کشوری عملگرایانه به نظر می‌رسید، یک خطر اخلاقی قابل توجه ایجاد کرد و در نهایت به فاجعه منجر شد. اسرائیل با توانمندسازی حماس از طریق انتقال وجوه و به رسمیت شناختن غیرمستقیم، ناخواسته به رشد یک نهاد نظامی-چریکی قدرتمند کمک کرد که در نهایت حمله ۷ اکتبر را آغاز کرد. این امر نشان‌دهنده یک اشتباه محاسباتی حیاتی در موازنه بین اهداف سیاسی کوتاه‌مدت (جلوگیری از تشکیل کشور فلسطینی) با پیامدهای امنیتی بلندمدت (توانمندسازی یک بازیگر خصمانه) است. سیاست اسرائیل برای تقویت حماس با وجوه قطری و مجوزهای کار با هدف تضعیف تشکیلات خودگردان و جلوگیری از تشکیل کشور فلسطینی بود. فراهم آوردن منابع، حتی اگر ظاهراً برای اهداف بشردوستانه باشد، به یک گروه چریکی که کنترل یک منطقه را در دست دارد، ذاتاً خطر تقویت آن گروه را به همراه دارد. این سیاست، با وجود هدف اعلام شده حفظ آرامش و جلوگیری از تشکیل کشور فلسطینی، منابع و فضای عملیاتی را برای حماس فراهم کرد تا توانایی‌های خود را توسعه دهد، همانطور که یک تحقیق شین بت نیز به آن اذعان کرده است. استراتژی «مدیریت درگیری» و «تحمل حملات پراکنده» یک حس کاذب از امنیت ایجاد کرد و حماس را قادر ساخت تا قوی‌تر شود ، که در نهایت به حمله ۷ اکتبر منجر شد. این امر نشان‌دهنده یک رابطه علت و معلولی مستقیم است که در آن یک استراتژی سیاسی که برای دستیابی به یک نتیجه (جلوگیری از تشکیل کشور فلسطینی) طراحی شده بود، ناخواسته شرایط را برای یک شکست امنیتی شدید فراهم کرد

نقش انتقال وجوه قطری و تسهیل‌گری اسرائیل
قطر یکی از حامیان مالی اصلی حماس بوده و بیش از ۱.۸ میلیارد دلار در طول سال‌ها به این سازمان منتقل کرده است. از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳، تقریباً ۳۰ میلیون دلار ماهانه به حماس منتقل می‌شد، اغلب به صورت نقدی در چمدان‌ها از طریق گذرگاه‌های تحت کنترل اسرائیل، با اطلاع و تأیید صریح دولت‌های آمریکا و اسرائیل.دولت اسرائیل تحت رهبری نتانیاهو، این انتقال‌ها را به دلایل «سیاسی» تسهیل و تأیید می‌کرد، به این امید که این حمایت، حماس را به یک وزنه تعادل مؤثر در برابر تشکیلات خودگردان فلسطین تبدیل کرده و بدین ترتیب از تشکیل یک کشور فلسطینی جلوگیری کند. در حالی که قطر ادعا می‌کرد این پول برای مردم فلسطین است، اما اذعان داشت که حماس به دلیل کنترلش بر غزه، به عنوان رابط محلی عمل می‌کند.پس از ۷ اکتبر، یک تحقیق شین بت این سیاست ده‌ساله، که توسط نتانیاهو آغاز شده بود، یعنی ترتیب دادن تحویل نقدی میلیون‌ها دلار توسط قطر به حماس را به عنوان یک عامل مهم که حمله را ممکن ساخت، شناسایی کرد. دفتر نتانیاهو این گزارش را رد کرد و اظهار داشت که نیروهای امنیتی این تحویل‌های نقدی را برای اهداف خاصی مانند حقوق و مزایای رفاهی توصیه کرده بودند.تسهیل فعال انتقال وجوه قطری به حماس توسط اسرائیل، با وجود آگاهی از چریکی بودن حماس، نشان‌دهنده یک نابینایی استراتژیک عمیق یا تمایل به پذیرش ریسک قابل توجه برای یک دستاورد سیاسی درک شده (جلوگیری از تشکیل کشور فلسطینی) است. این امر حاکی از اولویت‌بندی یک هدف ژئوپلیتیکی بلندمدت بر نگرانی‌های امنیتی فوری است، تصمیمی که فاجعه‌بار از آب درآمد. تحقیق شین بت پس از ۷ اکتبر ، اذعان داخلی به نقش این سیاست در امکان‌پذیر ساختن حمله را برجسته می‌کند و نشان‌دهنده یک شکست قابل توجه در آینده‌نگری استراتژیک است. سیاست اسرائیل، بر اساس این فرضیه که حماس مهار شده و بر حکمرانی تمرکز خواهد کرد، و بدین ترتیب به استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن» اسرائیل کمک می‌کند ، یک ریسک محاسباتی بود. وجوه قطری، صرف‌نظر از هدف اعلام شده‌شان، به احتمال زیاد منابع مالی خود حماس را آزاد کرده و به آن‌ها اجازه داد تا بیشتر در آمادگی‌های نظامی و زیرساخت‌ها سرمایه‌گذاری کنند. این نشان می‌دهد که چگونه سیاستی که قصد داشت تهدیدی را «مدیریت» کند، ناخواسته آن را «توانمند» ساخت و مستقیماً به مقیاس حمله ۷ اکتبر منجر شد

ارزیابی‌های اطلاعاتی غالب و «مفهوم بازدارندگی» در مورد نیات حماس
حماسپیش از ۷ اکتبر، نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) و اطلاعات اسرائیل تحت یک «مفهوم» یا «تفکر آرزومندانه» معیوب عمل می‌کردند که حماس از پیگیری یک رویارویی خشونت‌آمیز گسترده با اسرائیل بازداشته شده است. آن‌ها معتقد بودند که حماس عمدتاً به حکمرانی غزه و حفظ آرامش علاقه‌مند است و توانایی‌های نظامی آن، به ویژه شبکه‌های تونلی‌اش، به طور قابل توجهی تضعیف شده است.این مفهوم منجر به این شد که اسرائیل «درگیری را مدیریت کند»، با این باور که حماس علاقه‌ای به جنگ بزرگ ندارد و تلاش‌هایش برای دستیابی به تفاهم با اسرائیل واقعی است. در نگاه به گذشته، اقدامات حماس بخشی از یک «کمپین فریب» برای فریب اسرائیل به این باور بود.استراتژی دفاعی اسرائیل به شدت بر قابلیت‌های اطلاعاتی پیشرفته، به ویژه اطلاعات سیگنالی (SIGINT)، و یک حصار مرزی با فناوری بالا با حسگرهای الکترونیکی متکی بود. ارتش اسرائیل «اعتماد بیش از حد» به این حصار داشت که منجر به کاهش استقرار نیروها در مرز شد. این باور وجود داشت که این فناوری‌ها هشدارهای به موقع را ارائه کرده و هرگونه تلاش محدود برای نفوذ را خنثی می‌کنند.در دهه‌های گذشته، اسرائیل تهدیدات ایران و حزب‌الله در لبنان را در اولویت قرار داده بود و نوار غزه را در درجه دوم اهمیت می‌دانست.«مفهوم بازدارندگی» یک سوگیری شناختی قابل توجه در اطلاعات و رهبری سیاسی اسرائیل را نشان می‌دهد، مشابه «کونسپتزیا» پیش از جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳. این سوگیری منجر به نادیده گرفتن «سیگنال‌های ضعیف» و هشدارهای مستقیم شد، زیرا آن‌ها با سیستم اعتقادی غالب در تضاد بودند. اتکای بیش از حد به راه‌حل‌های تکنولوژیک (مانند حصار مرزی) و تمرکز بر تهدیدات با اولویت بالاتر (ایران، حزب‌الله) یک نقطه کور استراتژیک حیاتی در مورد غزه ایجاد کرد. اطلاعات اسرائیل و ارتش تحت «مفهوم بازدارندگی» عمل می‌کردند ، با این باور که حماس علاقه‌ای به جنگ گسترده ندارد. این باور منجر به انتخاب‌های سیاستی خاصی مانند کاهش استقرار نیروها در مرز و اجازه دادن به وجوه قطری شد. این نه تنها یک فقدان اطلاعات، بلکه یک سوءتفسیر یا نادیده گرفتن اطلاعات موجود به دلیل یک مدل ذهنی از پیش موجود یا «تفکر آرزومندانه» بود. حماس به طور فعال از این امر با انجام یک «کمپین فریب» بهره‌برداری کرد. این سوگیری شناختی مستقیماً به شکست‌های اطلاعاتی و عدم آمادگی برای حمله ۷ اکتبر کمک کرد. این باور که حماس بازداشته شده است، به این معنی بود که هشدارها، حتی هشدارهای صریح مانند طرح «دیوار اریحا»، جدی گرفته نشدند و منجر به یک لغزش امنیتی فاجعه‌بار شد

تحلیل اشتباهات و سوءقضاوت‌های اطلاعاتی اسرائیل
حمله ۷ اکتبر به طور گسترده به یک شکست اطلاعاتی آشکار اسرائیل نسبت داده شد که با سوءتفاهم اساسی از نیات حماس، سوگیری‌های شناختی و اتکای بیش از حد به برتری تکنولوژیک مشخص می‌شد. خود حماس نیز طبق گزارش‌ها از سهولت نفوذ نیروهایش به مانع مرزی و کندی واکنش اسرائیل غافلگیر شده بود.سیستم‌های هشدار اولیه اسرائیل برای حمله‌ای با این ماهیت به اندازه کافی آماده نبودند. نیروهای دفاعی در امتداد مرز غزه به طور فعال در حالت آماده‌باش نبودند و از نظر آمادگی «خواب» توصیف شدند. هماهنگی قابل توجهی وجود نداشت، به طوری که فرمانده نیروی هوایی اسرائیل طبق گزارش‌ها از طریق اخبار از حمله مطلع شد.جامعه اطلاعاتی اسرائیل (شین بت برای اطلاعات انسانی، امان برای اطلاعات سیگنالی) طبق گزارش‌ها در سال‌های اخیر اتکای خود را به ابزارهای فنی افزایش داده بود که منجر به کاهش کیفیت کلی جمع‌آوری اطلاعات در مورد نیات حماس شد. گزارش‌هایی وجود داشت مبنی بر اینکه اسرائیل حدود یک سال قبل از حمله، نظارت بر ارتباطات رادیویی دستی حماس را متوقف کرده بود.شکست اطلاعاتی تنها یک اشتباه منفرد نبود، بلکه یک آسیب‌پذیری سیستمی بود که از ترکیبی از انحراف سیاسی (اولویت‌بندی حزب‌الله/ایران بر حماس)، سوگیری‌های شناختی («مفهوم بازدارندگی») و اشتباهات عملیاتی (کاهش استقرار نیرو، اتکای بیش از حد به دفاع ثابت) ناشی می‌شد. این امر نشان‌دهنده یک مشکل نهادی عمیق‌تر است که در آن هشدارهای حیاتی یا نادیده گرفته شدند، یا به اشتباه تفسیر شدند، یا به دلیل یک پارادایم استراتژیک معیوب به طور فعال رد شدند. این بدان معناست که مشکل تنها عدم جمع‌آوری اطلاعات نبود، بلکه عدم تفسیر صحیح و اقدام بر اساس آن نیز بود. «مفهوم بازدارندگی» یک فیلتر ایجاد کرده بود که از طریق آن تمام داده‌های ورودی پردازش می‌شدند و منجر به رد شواهد متناقض می‌شد. این امر نشان می‌دهد که دستگاه اطلاعاتی عملاً توسط فرضیات خود و اولویت‌های استراتژیک «کور» شده بود و آن را در برابر یک کمپین فریب‌کاری خوب اجرا شده توسط حماس آسیب‌پذیر می‌ساخت. بنابراین، این شکست عمیقاً در تفکر استراتژیک و فرهنگ سازمانی ریشه داشت، نه صرفاً یک اشتباه تاکتیکی. نکته مهم این است که طبق گزارش‌ها، ارتش اسرائیل بیش از یک سال قبل از ۷ اکتبر، فایل «دیوار اریحا» را در اختیار داشت، سندی دقیق که یک طرح تهاجم را تشریح می‌کرد و تا حد زیادی با رویدادهای ۷ اکتبر مطابقت داشت. این طرح شامل اقداماتی بود که در مناطقی مانند بئیری، کفر عزه، سدروت و اوفاکیم مشاهده شد.با وجود در اختیار داشتن این طرح، طبق ادعاها، این طرح با رهبری ارشد ارتش اسرائیل یا رهبری سیاسی به اشتراک گذاشته نشد. علاوه بر این، یک افسر جزء در واحد ۸۲۰۰ اطلاعات سیگنالی (SIGINT) آمان در ژوئیه ۲۰۲۳ هشدار داد که یک تمرین اخیر حماس به دقت طرح «دیوار اریحا» را دنبال کرده و حماس در حال ایجاد ظرفیت برای اجرای آن است. هشدارهای او بارها توسط مافوق‌ها به عنوان «آرزویی» و فراتر از توانایی‌های حماس رد شد و طبق گزارش‌ها به رده‌های بالا منتقل نشد. ادعاهایی مبنی بر نقش مردسالاری در نادیده گرفتن گزارش‌های او و سایر سربازان ناظر نیز مطرح شده است.سرویس‌های اطلاعاتی مصر نیز طبق گزارش‌ها هشدارهای مبهمی درباره وقوع «اتفاقی بزرگ» صادر کرده بودند، اگرچه جزئیات این هشدارها نامشخص است. در آستانه حمله، شین بت از فعال شدن تعداد زیادی سیم‌کارت اسرائیلی در غزه مطلع شد، که یک شاخص جدی بود، اما هیچ شاخص قاطع دیگری شناسایی نشد و سطح هشدار در میدان برای جلوگیری از آگاه شدن حماس افزایش نیافت.وجود طرح «دیوار اریحا» و هشدارهای نادیده گرفته شده از سوی افسران اطلاعاتی رده پایین‌تر، به یک شکست عمیق در انتشار اطلاعات و از هم گسیختگی اعتماد در ساختار سلسله‌مراتبی اشاره دارد. نادیده گرفتن هشدارها به عنوان «آرزویی» ، نشان‌دهنده یک بی‌اعتقادی ریشه‌دار یا ناهماهنگی شناختی است که جامعه اطلاعاتی را از پذیرش اطلاعاتی که با «مفهوم» تثبیت شده آن‌ها در تضاد بود، باز می‌داشت. این امر یک نقص سازمانی حیاتی را برجسته می‌کند که در آن اطلاعات حیاتی نه تنها جمع‌آوری شد، بلکه به طور مؤثری توسط سوگیری‌های داخلی و اختلالات ارتباطی خنثی گردید. ارتش اسرائیل طرح «دیوار اریحا» را برای بیش از یک سال در اختیار داشت و یک افسر جزء هشدار داده بود که حماس در حال تمرین آن است. این هشدارها نادیده گرفته شدند. اطلاعات تنها در صورتی مفید است که باور شود، منتشر شود و بر اساس آن اقدام گردد. بنابراین، این شکست نه در جمع‌آوری، بلکه در تحلیل، باور و انتشار اطلاعات بود. جامعه اطلاعاتی به قدری به «مفهوم بازدارندگی» خود متعهد بود که به طور فعال شواهد متناقض را فیلتر یا کم‌اهمیت جلوه می‌داد. این شکست داخلی مستقیماً به عدم آمادگی در ۷ اکتبر منجر شد. جامعه اطلاعاتی به وضوح غافلگیر شد و از یک حمله غافلگیرانه واقعی و عمیق رنج برد

ارزیابی آگاهی و همکاری اطلاعاتی آمریکا و غرب پیش از حمله
هیچ مدرکی دال بر اینکه سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا یا غرب از طرح حمله ۷ اکتبر اطلاع قبلی خاصی داشته‌اند یا اینکه با اسرائیل در «بهره‌برداری» از «اشتباه» یحیی سنوار به عنوان بهانه‌ای برای درگیری منطقه‌ای گسترده‌تر همکاری کرده‌اند، ارائه نمی‌دهد.پس از ۷ اکتبر، جامعه اطلاعاتی آمریکا به غافلگیری حماس از سهولت نفوذ و کندی واکنش اسرائیل اشاره کرد ، که نشان‌دهنده تحلیل پس از واقعه است تا هشدار قبلی.در حالی که تبادل اطلاعات کلی بین متحدان وجود دارد (به عنوان مثال، همکاری نظامی و تبادل اطلاعات بین بریتانیا و اسرائیل )، زمینه اطلاعات ارائه شده در مورد این تبادل، پس از ۷ اکتبر است و به جنگ جاری غزه مربوط می‌شود. این امر به معنای آگاهی قبلی از حمله حماس نیست.عدم وجود شواهد در اطلاعات ارائه شده در مورد اطلاع قبلی یا همکاری آمریکا/غرب در بهره‌برداری از حمله، قابل توجه است. در حالی که عملیات اطلاعاتی ذاتاً مخفیانه هستند، جزئیات شکست‌های اطلاعاتی اسرائیل به طور مداوم به سوءقضاوت‌های داخلی اسرائیل و نادیده گرفتن هشدارها اشاره می‌کنند و هیچ اشاره‌ای به همدستی خارجی در «اجازه دادن» به حمله وجود ندارد. اگر چنین همکاری‌ای وجود داشت، با روایت یک غافلگیری اطلاعاتی عمیق اسرائیل در تضاد بود. بررسی دقیق تمام اطلاعات مربوط به اطلاعات نشان می‌دهد که اطلاعات ارائه شده به طور گسترده به شکست‌های اطلاعاتی اسرائیل، از جمله نادیده گرفتن هشدارهای داخلی و سوءقضاوت‌ها می‌پردازد. تنها اشاره به اطلاعات خارجی، هشدارهای مبهم مصر و تبادل اطلاعات پس از ۷ اکتبر بریتانیا در رابطه با جنگ جاری است. بنابراین، هیچ داده‌ای برای حمایت از ادعای همکاری اطلاعاتی آمریکا/غرب در «بهره‌برداری» از حمله ۷ اکتبر به عنوان بهانه وجود ندارد. روایت به طور مداوم به غافلگیری و عدم آمادگی واقعی اسرائیل اشاره دارد

مقیاس و تأثیر بی‌سابقه حمله حماس
حمله ۷ اکتبر توسط گروه‌های فلسطینی به رهبری حماس، «مقیاسی بی‌سابقه» داشت و به عنوان «پرل هاربر» اسرائیل و «خونین‌ترین روز در تاریخ آن» توصیف شد. هزاران سرباز حماس به جنوب اسرائیل هجوم بردند، حدود ۱,۲۰۰ نفر (عمدتاً غیرنظامیان) را کشتند و ۲۵۱ نفر را گروگان گرفتند. این حمله شامل شلیک هزاران موشک به سراسر جنوب و مرکز اسرائیل بود.این حمله «اسرائیل را شوکه کرد و کل مفهوم امنیتی آن را دگرگون ساخت». این امر آسیب‌پذیری‌های عمیق امنیتی، نظامی و اطلاعاتی اسرائیل را آشکار کرد. همچنین «مسئله حاد فلسطین» را که دولت‌های اخیر اسرائیل تلاش کرده بودند به حاشیه برانند، دوباره به کانون توجه بازگرداند.واکنش اولیه ارتش اسرائیل در ۷ اکتبر به عنوان «ضعیف سازماندهی شده» مورد انتقاد قرار گرفت، به طوری که سربازان بدون برنامه یا آموزش مشخصی عمل می‌کردند. آژیرهای حمله هوایی فعال شد و ارتش اسرائیل تأیید کرد که شبه‌نظامیان وارد جنوب اسرائیل شده‌اند، و وضعیت هشدار جنگی اعلام کرد و نیروهای ذخیره را فعال نمود.مقیاس و خشونت بی‌سابقه حمله ۷ اکتبر به عنوان یک کاتالیزور فوری و غیرقابل انکار برای ارزیابی مجدد اساسی دکترین امنیتی و استراتژی منطقه‌ای اسرائیل عمل کرد. «شوک» و «دگرگونی مفهوم امنیتی» نشان می‌دهد که این رویداد یک ضربه روحی عمیق ملی بود که نیازمند تغییر چشمگیر در رویکرد بود. این بحران اراده سیاسی و عمومی را برای اقداماتی فراهم آورد که ممکن بود پیش از این از نظر سیاسی غیرقابل اجرا باشند. واکنش فوری، شوک و تلاش برای پاسخگویی بود، و این حمله امکان تغییر به سمت سیاست‌های منطقه‌ای تهاجمی‌تر را فراهم کرد.

اهداف اعلام شده جنگی اسرائیل و تشکیل کابینه جنگ

در اکتبر ۲۰۲۳، کنست کابینه جنگ را تصویب کرد و ترکیب دولت را با افزودن وزرای اتحاد ملی، از جمله بنی گانتس و گادی آیزنکوت، تغییر داد. این کابینه جدید اختیارات نظامی دریافت کرد و قوانین غیرجنگی متوقف شد.عملیات اسرائیل در غزه، که با بمباران در ۷ اکتبر آغاز شد و در ۱۳ اکتبر به عملیات زمینی و تا ۲۷ اکتبر به تهاجم تمام‌عیار گسترش یافت، چهار هدف اعلام شده داشت :۱. نابودی توانایی‌های نظامی و حکومتی حماس.۲. آزادی گروگان‌های گرفته شده در حمله.۳. اطمینان از اینکه غزه دیگر تهدیدی برای اسرائیل نیست.۴. تسهیل بازگشت ساکنان آواره شمال اسرائیل.پیش از تهاجم کامل، اسرائیل دستورات تخلیه را برای بیش از یک میلیون نفر در شمال غزه صادره کرد و از آن‌ها خواست به جنوب بروند.تشکیل سریع کابینه جنگ، از جمله با حضور چهره‌های اپوزیسیون، نشان‌دهنده یک بسیج ملی واکنشی در پاسخ به یک تهدید وجودی است. اهداف اعلام شده جنگ، که عمدتاً بر حماس و گروگان‌ها متمرکز بود، اولویت‌های فوری و فراگیر پس از حمله را منعکس می‌کند. در حالی که این اهداف با روایت گسترده‌تر منطقه‌ای «تغییر نقشه» متفاوت است، شدت حمله عزم جدی را برای پیگیری این اهداف با نیرویی بی‌سابقه فراهم کرد و به طور بالقوه راه را برای گسترش بعدی اهداف باز کرد. اسرائیل بلافاصله یک کابینه جنگ تشکیل داد و اهداف مشخصی را اعلام کرد: نابودی حماس، آزادی گروگان‌ها، اطمینان از اینکه غزه دیگر تهدید نیست، و بازگشت ساکنان آواره. این‌ها واکنش‌های مستقیم و فوری به حمله ۷ اکتبر هستند. تمرکز اولیه بر کاهش تهدید مستقیم از غزه و بهبودی از ضربه روحی فوری بود. این نشان‌دهنده یک وضعیت واکنشی است تا رونمایی از یک طرح بزرگ از پیش موجود. در حالی که اهداف اعلام شده به غزه محدود می‌شوند، شدت و مقیاس واکنش، که توسط دولت وحدت ملی و خشم عمومی امکان‌پذیر شد، شرایط را برای گسترش بعدی عملیات نظامی و یک استراتژی منطقه‌ای جاه‌طلبانه‌تر فراهم کرد. این بحران مشروعیت سیاسی و مردمی را برای پیگیری اهدافی فراهم آورد که ممکن بود پیش از این از نظر سیاسی غیرقابل دفاع باشند.

بررسی نیات استراتژیک نتانیاهو و روایت «تغییر نقشه خاورمیانه»

این بخش به هسته اصلی اقدامات نتانیاهو پس از ۷ اکتبر می پردازد که نشان‌دهنده یک استراتژی از پیش برنامه‌ریزی شده است یا یک تشدید خودجوش، و چگونه آن‌ها با چشم‌انداز گسترده‌تر بازتعریف خاورمیانه مرتبط هستند:
پیش از ۷ اکتبر، اسرائیل تحت دکترین‌هایی مانند «دکترین بگین» (جلوگیری از دستیابی دشمنان منطقه‌ای به سلاح‌های کشتار جمعی، به ویژه سلاح‌های هسته‌ای، با سابقه حملات پیشگیرانه علیه تأسیسات هسته‌ای در عراق و سوریه) عمل می‌کرد. اسرائیل همچنین از استراتژی «مابام» (کارزار بین جنگ‌ها) استفاده می‌کرد که شامل درگیری‌های پایدار و با شدت پایین علیه نیروهای نیابتی ایران، عمدتاً در سوریه، برای محروم کردن آن‌ها از سلاح و حفظ عدم تعادل آن‌ها بود. اسرائیل مدت‌ها بود که ایران و «محور مقاومت» آن (حزب‌الله، حماس، حوثی‌ها، شبه‌نظامیان شیعه در عراق و سوریه) را به عنوان تهدید اصلی وجودی خود می‌دانست.پس از ۷ اکتبر، نتانیاهو به صراحت چشم‌انداز مقابله با دشمنان اسرائیل در «هفت جبهه» (حزب‌الله، حماس، انصار الله مبارزین در کرانه باختری، شبه‌نظامیان شیعه در عراق و سوریه، و خود ایران) را بیان کرد و اظهار داشت که ایران «پشت این جنگ هفت جبهه‌ای» قرار دارد. او «جنگ وجودی» را با هدف «برچیدن محور شرارت» اعلام کرد.نتانیاهو بارها قصد خود را برای «تغییر چهره خاورمیانه» اعلام کرده است و تأکید کرده که اسرائیل خود را به عنوان «کانون قدرت» در منطقه تثبیت می‌کند. این چشم‌انداز شامل نابودی توانایی‌های نظامی و حکومتی حماس، تأثیر شدید بر رهبری و زیرساخت‌های حزب‌الله، و حمله به حوثی‌ها می‌شود. او همچنین از یک «نقشه راه ترامپ-نتانیاهو» برای «خاورمیانه جدید» صحبت کرده است که در آن اسرائیل هژمون است، ایران و نیروهای نیابتی‌اش را خنثی می‌کند و روابط خود را با کشورهای عربی عادی‌سازی می‌کند.برخی تحلیلگران پیشنهاد می‌کنند که نتانیاهو به دنبال یک «لحظه ۱۹۶۷» است تا به یک «پیروزی تاریخی» دست یابد که او را در افکار عمومی تبرئه کند، و موفقیت نظامی را با نتایج سیاسی مطلوب، از جمله از بین بردن «مشکل غزه» و تحت سلطه درآوردن ایران، ترکیب کند.در حالی که جاه‌طلبی‌ها برای هژمونی منطقه‌ای و مقابله با «محور مقاومت» پیش از ۷ اکتبر وجود داشت ، این حمله به عنوان یک کاتالیزور و توجیه حیاتی برای اسرائیل عمل کرد تا از یک قدرت «وضع موجود» (متمرکز بر «کوتاه کردن چمن» و مهار تهدیدات ) به یک قدرت «تجدیدنظرطلب» (فعالانه به دنبال بازتعریف موازنه قدرت منطقه‌ای ) تبدیل شود. این حمله محرک خارجی لازم و عزم عمومی را برای پیگیری این اهداف استراتژیک دیرینه، اما پیش از این محدود شده، با نیرویی بی‌سابقه و مستقیم فراهم آورد. لفاظی‌های نتانیاهو پس از ۷ اکتبر، مانند «تغییر چهره خاورمیانه» ، نشان‌دهنده تسریع سریع و عمدی این دستور کار تجدیدنظرطلبانه است. اسرائیل دکترین‌های از پیش موجود مانند «دکترین بگین» و «مابام» را داشت که هدفشان مهار ایران و نیروهای نیابتی‌اش بود. پس از ۷ اکتبر، نتانیاهو به صراحت از «جنگ هفت جبهه‌ای» و «تغییر چهره خاورمیانه» صحبت کرد. استراتژی‌های بزرگ به ندرت بدون یک شوک بزرگ خارجی تغییر می‌کنند. حمله ۷ اکتبر این شوک را فراهم کرد و فضای سیاسی و اراده عمومی را برای حرکت فراتر از رویکرد «وضع موجود» (مدیریت تهدیدات) به یک رویکرد «تجدیدنظرطلبانه» (فعالانه در حال برچیدن آن‌ها) ایجاد کرد. این امر شواهد بر این نیست که حمله یک بهانه به معنای اجازه دادن به وقوع آن بوده است، بلکه یک فرصت بود که پس از وقوع آن مورد استفاده قرار گرفت. روایت «تغییر نقشه» بنابراین یک بیان استراتژیک پس از ۷ اکتبر است که از بحران برای پیگیری اهداف ژئوپلیتیکی عمیق‌تر و بلندمدت بهره‌برداری می‌کند که احتمالاً پیش از این جاه‌طلبی‌هایی بودند، اما فاقد کاتالیزور لازم یا مشروعیت سیاسی برای چنین پیگیری تهاجمی بودند. این یک تسریع فرصت‌طلبانه از جاه‌طلبی‌های استراتژیک موجود است، نه یک رویداد محرک از پیش طراحی شده.

«بهره‌برداری از حمله حماس» به عنوان بهانه‌ای برای درگیری منطقه‌ای گسترده‌تر

نتانیاهو ممکن است از «اشتباه یحیی سنوار در عدم هماهنگی با محور مقاومت » به عنوان بهانه‌ای استفاده کرده باشد. در حالی که شکست‌های اطلاعاتی نشان می‌دهد اسرائیل به طور واقعی غافلگیر شد ، مقیاس حمله و ضربه روحی ملی ناشی از آن، فرصتی بی‌سابقه برای اسرائیل فراهم آورد تا اهداف منطقه‌ای تهاجمی‌تر را دنبال کند.برخی تحلیلگران پیشنهاد می‌کنند که ادامه جنگ به عنوان عاملی برای منحرف کردن توجه از مشکلات حقوقی نتانیاهو و مسئولیت‌پذیری او در قبال لغزش امنیتی ۷ اکتبر عمل می‌کند. استدلال می‌شود که نتانیاهو «در طول جنگ به حماس وابسته است» تا از پاسخگویی فرار کند و از فروپاشی دولتش جلوگیری کند. برخی معتقدند که هدف عمیق‌تر، بیرون راندن فلسطینیان از غزه است، با حماس و گروگان‌ها به عنوان «بهانه‌ها». استدلال این است که حمله جاری «صرفاً یک واکنش نیست»، بلکه «نقطه پایانی منطقی یک تغییر استراتژیک گسترده‌تر است که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد».با این حال، شواهد گسترده از شکست‌های اطلاعاتی عمیق اسرائیل، از جمله نادیده گرفتن هشدارهای صریح درباره طرح حمله حماس ، به شدت با این تصور که حمله ۷ اکتبر از قبل توسط ایران برنامه ریزی یا مجاز شده بود، در تضاد است. واکنش اولیه نامنظم و شوک ابراز شده توسط رهبری اسرائیل ، غافلگیری واقعی را بیشتر تأیید می‌کند.شواهد به شدت ایده یک «بهانه» از پیش برنامه‌ریزی شده را که در آن ایران حمله ۷ اکتبر را طراحی و یا مهندسی کرده است، رد می‌کند. در عوض، این حمله، که یک غافلگیری واقعی و ویرانگر بود، یک فرصت پیش‌بینی نشده را برای نتانیاهو ایجاد کرد تا از یک استراتژی «وضع موجود» به یک استراتژی «تجدیدنظرطلبانه» تغییر مسیر دهد. اراده سیاسی و عمومی برای یک واکنش قاطع و گسترده، همراه با آسیب‌پذیری‌های آشکار شده، دولت را قادر ساخت تا اهدافی را دنبال کند که شاید مدت‌ها مورد نظر بودند اما پیش از این توسط ملاحظات داخلی و بین‌المللی محدود شده بودند. این یک چرخش استراتژیک فرصت‌طلبانه در پاسخ به یک بحران است، نه یک محرک از پیش مهندسی شده. پس از ۷ اکتبر، لفاظی‌ها و اقدامات نتانیاهو به وضوح نشان‌دهنده حرکت به سمت یک استراتژی منطقه‌ای تهاجمی‌تر و تجدیدنظرطلبانه است. این حمله، در حالی که یک غافلگیری واقعی بود، شرایط را برای این تغییر استراتژیک فراهم کرد. این امر عزم عمومی و توجیه سیاسی را برای یک رویکرد حداکثری علیه حماس و «محور مقاومت» گسترده‌تر فراهم کرد. این یک بهره‌برداری فرصت‌طلبانه از یک بحران است.

استراتژی از پیش برنامه‌ریزی شده در مقابل تشدید خودجوش
اسرائیل اهداف استراتژیک دیرینه‌ای در رابطه با مقابله با ایران و نیروهای نیابتی آن داشت. خود نتانیاهو سال‌ها درباره جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران و شبکه نیروهای نیابتی آن هشدار داده بود.حملات ۷ اکتبر به عنوان یک «محرک خارجی شوک‌آور» عمل کرد که بخش قابل توجهی از افکار عمومی و نخبگان را وادار کرد تا فرضیات استراتژیک قبلی را زیر سوال ببرند. این امر به اسرائیل اجازه داد تا از رویکرد «وضع موجود» (مانند «کوتاه کردن چمن» در برابر تهدیدات ) به یک رویکرد «تجدیدنظرطلبانه» با هدف ایجاد «موازنه قدرت منطقه‌ای جدید» تغییر کند.اظهارات نتانیاهو تنها دو روز پس از حمله، «ما چهره خاورمیانه را تغییر خواهیم داد» ، نشان‌دهنده یک جهت‌گیری مجدد استراتژیک سریع یا فعال شدن یک جاه‌طلبی دیرینه است تا صرفاً خودجوشی. این نشان‌دهنده یک تصمیم سریع برای بهره‌برداری از بحران برای اهداف استراتژیک گسترده‌تر است. اظهارات نتانیاهو پس از ۷ اکتبر بر کار «روش‌مندانه، محتاطانه و منظم برای برچیدن محور شرارت» تأکید دارد. «این به خودی خود اتفاق نیفتاد، و نه تصادفی بود». این لفاظی‌ها حاکی از یک کارزار عمدی و سیستماتیک است، حتی اگر محرک آن غیرمنتظره بود.حمله ۷ اکتبر جاه‌طلبی استراتژیک برای مقابله با ایران و بازتعریف خاورمیانه را ایجاد نکرد، اما شرایط سیاسی و اجتماعی لازم برای پیگیری تهاجمی‌تر چنین استراتژی بزرگی را آزاد کرد. این بحران «ساختار اجازه» را برای یک رویکرد حداکثری فراهم کرد و به نتانیاهو اجازه داد تا اهدافی (مانند نابودی کامل حماس، حمله به رهبری حزب‌الله، و رویارویی مستقیم با ایران) را دنبال کند که ممکن بود در شرایط عادی از نظر سیاسی غیرقابل دفاع یا بسیار پرخطر باشند. تغییر از مهار به برچیدن است. آیا این یک استراتژی از پیش برنامه‌ریزی شده بود یا خودجوش؟ این حمله به عنوان یک محرک از پیش برنامه‌ریزی شده نبود، اما واکنش یک تشدید استراتژیک و فرصت‌طلبانه از جاه‌طلبی‌های موجود بود که توسط بحران امکان‌پذیر شد. «کلید» توسط حمله سنوار چرخانده شد، اما «قفل» (استراتژی بزرگ) از قبل طراحی شده بود و منتظر لحظه مناسب برای فعال شدن کامل بود.

اسرائیل به صراحت خود را درگیر «هفت جبهه» علیه ایران و نیروهای نیابتی آن اعلام کرد. این شامل عملیات نظامی پایدار فراتر از غزه بود.اسرائیل یک کارزار قابل توجه علیه حزب‌الله در لبنان آغاز کرد که هدف آن حذف رهبری آن (مانند نصرالله)، نابودی پایگاه‌های مبارزین آن در نزدیکی مرز و تضعیف زرادخانه موشکی آن بود. این کارزار به عنوان یک «ترفند جسورانه» توصیف شد که به شدت بر حزب‌الله تأثیر گذاشت. طرح «فتح جلیل» حزب‌الله، که یک طرح اولیه برای حملات ۷ اکتبر حماس بود، به طور قابل توجهی تضعیف شد.اسرائیل پس از ۷ اکتبر، کارزار نظامی خود را علیه ایران و شبه‌نظامیان متحد آن در سوریه تشدید کرد و بر افسران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محموله‌های تسلیحاتی تمرکز کرد. نتانیاهو همچنین از تمایل به «سوریه‌ای متفاوت» صحبت کرد و به ارتش اسرائیل دستور داد تا یک منطقه حائل بین اسرائیل و سوریه، از جمله قله کوه هرمون، را تصرف کند.اسرائیل همچنین به انصارالله در یمن حمله کرد، که توسط ایران مسلح شده بودند و به حمله به اسرائیل با موشک و پهپاد ادامه می‌دادند.اسرائیل در پاسخ به حملات موشکی مستقیم ایران، حملات هوایی دقیقی را علیه سیستم‌های دفاع هوایی و تأسیسات تولید موشک بالستیک ایران انجام داد. این امر یک تشدید قابل توجه بود، زیرا شبکه نیروهای نیابتی ایران بازدارنده اصلی آن در برابر حمله اسرائیل بود. این اقدامات با هدف تضعیف توانایی تهران در نمایش قدرت و مختل کردن زنجیره‌های تأمین تسلیحات پیشرفته آن بود.کارزار تهاجمی اسرائیل پس از ۷ اکتبر، به ویژه درگیری مستقیم آن با ایران و نیروهای نیابتی آن، منجر به تغییر قابل توجهی در پویایی قدرت منطقه‌ای شده است. کارزار نظامی تنها به امنیت مربوط نیست؛ بلکه به بازتعریف چشم‌انداز ژئوپلیتیکی خاورمیانه به نفع اسرائیل، و به طور بالقوه منجر به اتحادهای جدید و کاهش نفوذ ایران می‌شود، و بدین ترتیب یک چشم‌انداز استراتژیک بلندمدت را که پیش از این محدود شده بود، محقق می‌سازد.

نتیجه‌گیری:
این بررسی به وضوح نشان می‌دهد که بنیامین نتانیاهو پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، عمیقاً درگیر چالش‌های داخلی قابل توجهی بود. این چالش‌ها شامل پرونده‌های فساد قضایی در حال رسیدگی بود که او را مجبور به کناره‌گیری از برخی سمت‌های وزارتی کرده بود. علاوه بر این، دولت او با اعتراضات گسترده و بی‌سابقه علیه اصلاحات قضایی پیشنهادی مواجه بود که جامعه اسرائیل را به شدت تقسیم کرده بود و به بحران سیاسی و تضعیف انسجام ملی منجر شده بود. این مسائل، محیط سیاسی بسیار بی‌ثباتی را ایجاد کرده بود و تصویری از ضعف داخلی را به وجود آورده بود. همزمان، اسرائیل سیاستی عمدی و طولانی‌مدت را در قبال مناطق فلسطینی دنبال می‌کرد که هدف آن «تفرقه بینداز و حکومت کن» بود. این سیاست شامل تسهیل فعالانه انتقال وجوه مالی از قطر به حماس بود، با این هدف استراتژیک که تشکیلات خودگردان فلسطین را تضعیف کرده و از تشکیل یک کشور متحد فلسطینی جلوگیری کند.با این حال، شواهد موجود به طور قاطع نشان می‌دهد که حمله ۷ اکتبر یک غافلگیری استراتژیک عمیق و واقعی برای اسرائیل بود. این حمله ناشی از شکست‌های اطلاعاتی قابل توجهی بود که شامل یک «مفهوم بازدارندگی» معیوب و نادیده گرفتن هشدارهای صریح، از جمله طرح دقیق «دیوار اریحا» حماس، می‌شد. ارتش اسرائیل در ابتدا پاسخی نامنظم داشت و رهبری اسرائیل شوک خود را از این حمله ابراز کرد. این شواهد به طور مستقیم هرگونه تصور مبنی بر اینکه حمله یک «بهانه» از پیش برنامه‌ریزی شده بود که توسط ایران طراحی یا مجاز شده بود، را رد می‌کند. هیچ مدرکی در اطلاعات ارائه شده برای حمایت از ادعاهای همکاری اطلاعاتی آمریکا یا غرب در بهره‌برداری از حمله ۷ اکتبر به عنوان بهانه‌ای برای درگیری منطقه‌ای گسترده‌تر وجود ندارد. بحث‌های اطلاعاتی در منابع عمدتاً بر شکست‌های داخلی اسرائیل متمرکز است. حمله ۷ اکتبر یک محرک از پیش برنامه‌ریزی شده نبود، اما به عنوان یک کاتالیزور و فرصت بی‌سابقه برای اسرائیل عمل کرد تا جاه‌طلبی‌های استراتژیک دیرینه‌اش را تسریع و گسترش دهد. این بحران، اراده سیاسی و عزم عمومی را برای تغییر از یک رویکرد «وضع موجود» (مدیریت تهدیدات) به یک استراتژی «تجدیدنظرطلبانه» فراهم آورد که هدف آن بازتعریف اساسی موازنه قدرت منطقه‌ای است. لفاظی‌های نتانیاهو پس از ۷ اکتبر در مورد «تغییر چهره خاورمیانه» و برچیدن سیستماتیک «محور شرارت» (ایران و نیروهای نیابتی‌اش در لبنان، سوریه، یمن و عراق) نشان‌دهنده یک بهره‌برداری فرصت‌طلبانه از بحران است. این امر تسریع اهداف استراتژیک از پیش موجود، مانند مقابله با نفوذ منطقه‌ای ایران و تضمین تسلط امنیتی اسرائیل، است که پیش از این توسط عوامل مختلفی محدود شده بودند.ارزیابی دقیق از تعاملات فشارهای داخلی نتانیاهو، سیاست معیوب پیش از ۷ اکتبر در قبال غزه، و شکست‌های اطلاعاتی، یک بستر آسیب‌پذیر را ایجاد کرده بود. شوک ۷ اکتبر سپس انگیزه لازم را برای یک تغییر چشمگیر در استراتژی منطقه‌ای اسرائیل فراهم آورد و امکان پیگیری اهدافی را فراهم کرد که شاید مدت‌ها مورد نظر بودند اما پیش از این فاقد مشروعیت سیاسی یا ضرورت درک شده برای چنین اجرای تهاجمی بودند. این رویداد، در حالی که یک غافلگیری ویرانگر بود، به طور اساسی محاسبات استراتژیک را تغییر داد و اسرائیل را قادر ساخت تا سیاست منطقه‌ای قاطع‌تر و تجدیدنظرطلبانه‌تری را با هدف برچیدن «محور مقاومت» به رهبری ایران دنبال کند.ملاحظات نهایی در مورد روایت «تغییر نقشه خاورمیانه» و پیامدهای آن پیگیری «خاورمیانه جدید» از طریق نیروی نظامی، همانطور که پس از ۷ اکتبر مشاهده شد، پیامدهای بلندمدتی دارد. در حالی که اسرائیل توانایی‌های نظامی قابل توجهی را پس از ۷ اکتبر به نمایش گذاشته است ، این رویکرد خطرات عظیمی از جمله درگیری طولانی‌مدت و بی‌ثباتی منطقه‌ای را به همراه دارد.
ایران هیچ‌گونه نقشی در آغاز حملات اسرائیل پس از ۷ اکتبر، چه پیش از عملیات، چه در جریان آن و چه پس از آن، نداشت؛ با این حال، ناعادلانه و به دور از هرگونه سند و مدرکی، هدف اتهامات سنگین، تبلیغات منفی، و حملات نظامی مستقیم از سوی آمریکا و اسرائیل قرار گرفت؛ رویکردی که بیش از آن‌که بر واقعیت استوار باشد، بازتابی از سیاست‌های خصمانه و تلاش برای منحرف کردن افکار عمومی از بحران‌های اصلی منطقه و مسائل داخلی اسرائیل بود.

سجادی پناه
 

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *