در عرصه پرتلاطم روابط بینالملل، آنگاه که سخن از تعامل با قدرتهای جهانی به میان میآید، درک ظرافتهای نهفته در مفاهیم “گفتوگو” و “مذاکره” همچون کلیدی است که گنجینهای از معانی را میگشاید. این دو واژه گرچه در نگاه نخست همخانواده مینمایند، لیکن در بطن خود جهانبینیهایی متمایز و پیامدهایی ناهمگون را به ارمغان میآورند.
گفتوگو، این هنر دیرینه بشری، در قاموس دیپلماسی معاصر به مثابه رودی جاری است که دو کرانه را بیآنکه در پی تغییر مسیر یکدیگر باشند، به تماشای مناظری نو مینشاند. در این ساحت، هیچ طرفی در پی تحمیل اراده خویش نیست، بلکه غایت کار همانا روشنگری و زدودن ابرهای سوءتفاهم است. چنین رویکردی چونان نسیمی است که بر آتش تنشها نمیدمد، بلکه به آرامی دودهای اختلاف را میپراکند. در تاریخ معاصر ما، نمونههای درخشانی از این گونه تعاملات را میتوان سراغ گرفت که بیهیچ التزامی، تنها به انکشاف حقایق همت گماشتهاند.
اما مذاکره، این میدان نبرد خردمندانه، عرصهای دیگرگون است. در این سپهر، هر سخن چون تیری است که به نشانه رفته و هر حرکت، حسابگریای سنجیده در پس دارد. مذاکره کنندگان چون شطرنجبازانی چیرهدست، هر مهرهای را با نگاهی به چند حرکت بعد بر صفحه مینشانند. در این مسیر، امتیاز دادن و ستاندن نه یک انتخاب که ذات بازی است.
تجربههای تاریخی به روشنی نشان دادهاند که چگونه این فرآیند میتواند به مثابه تیغی دو دم عمل کند؛ از سویی گشاینده راهها و از دیگر سو، زخمزاینده بر پیکر روابط سیاسی.در بستر سیاسی کشورمان، این تمایز از حساسیتی دوچندان برخوردار میگردد. هر گام به سوی گفتوگو، هرچند محتاطانه برداشته شود، میتواند در محک نگاههای موشکافانه به بوته آزمون گذاشته شود.
از سوی دیگر، ورود به عرصه مذاکره، توفانی از پرسشها و نگرانیها را به دنبال خواهد آورد. اینجاست که هنر سیاستمدار در به کارگیری بایسته هر یک از این ابزارها خودنمایی میکند.راهبردی خردمندانه حکم میکند که پیش از هر حرکتی، چارچوبهای روشنی ترسیم گردد. نخست آنکه میبایست غایت هر تعاملی با وضوح تمام تبیین شود. آیا مقصود صرفاً تبادل نظر است یا رسیدن به توافقی مشخص؟ دوم آنکه میبایست خطوط قرمزی تعریف شود که همچون ستونهای استوار، پابرجا و تزلزلناپذیر باقی بمانند. سوم آنکه میبایست افکار عمومی را با زبانی گویا و بیپرده در جریان روندها قرار داد.
تاریخ دیپلماسی ما گواهی میدهد که موفقترین تعاملات آنهایی بودهاند که از شفافیت کامل برخوردار بودهاند. در مقابل، هرگونه ابهام و پردهپوشی میتواند به دامنزدن به آتش بدگمانیها بینجامد. از این رو، رسانههای جمعی در این میان نقشی خطیر بر عهده دارند؛ نقشی که میتواند هم روشنگر باشد و هم آتشبیار معرکه.در این مسیر پرپیچوخم، همراهی نهادهای حاکمیتی همچون چراغی راهنما میتواند از افتادن در پرتگاههای سیاسی جلوگیری کند. ایجاد وفاق ملی و جلب نظر نخبگان فکری جامعه نیز از ارکان اساسی این روند به شمار میآید. چه، هیچ کشتیای در دریای متلاطم سیاست بدون همراهی ملوانان کارآزموده به ساحل امن نخواهد رسید.
پرسش بنیادین اینجاست که در شرایط کنونی جهانی به ویژه حوادث اخیر بین ایران و امریکا، کدامین راه را میتوان برگزید؟ آیا میتوان با حفظ اصول، به گفتوگو نشست؟ آیا میتوان بیآنکه در دام امتیازدهیهای ناخواسته گرفتار آمد، از ثمرات مذاکره بهره جست؟
پاسخ به این پرسشها نیازمند تأملی ژرف و همهجانبه است.آنچه مسلم است، دیپلماسی هوشمند در عصر حاضر بیش از هر زمان دیگری نیازمند بهرهگیری از تمامی ظرفیتهای فرهنگی، تاریخی و تمدنی است. در این میان، گفتوگو میتواند همچون پلی باشد بر فراز پرتگاههای بدگمانی، و مذاکره میتواند به شرط رعایت تمامی ملاحظات، به مثابه کلیدی برای گشودن قفلهای بسته روابط بینالملل عمل کند.
سرانجام باید گفت که علاوه بر انتخاب مسیر درست چه گفتگو و چه مذاکره زمان انجام انها نیز بسیار مهم است “آیا در این هنگامهی خطیر که میهن گرامی در معرض هجومی سهمگین امریکا قرار گرفته، و پیشوایان دینی ، فتاوایی سرنوشت ساز صادر فرمودهاند، فرصتی شایسته برای انجام گفتوگو محسوب میگردد؟!
بیگمان، اکنون که ابرهای تیرهی مخاطره بر فراز سرزمین پاکمان سایه افکنده، این مرز و بوم بیش از هر زمان دیگر، نیازمند خِرَد همگانی، دلاوریِ اخلاقی و ژرفنگریِ سیاسی است. هر تصمیمِ سخنپردازی در این برههی حساس، میبایست با سنجههای مصلحتِ ملّی، اوضاعِ پرمخاطره و ضرورتِ پاسداری از همبستگیِ اجتماعی سنجیده شود.”
سجادی پناه