سجادی پناه 01 مرداد 1404 - 11 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 4 دقیقه
کپی شد!
0

برق کجا می‌رود؟ حرف دایی و قصه وزیر خواب‌آلود

برق کجا می‌رود؟ حرف دایی و قصه وزیر خواب‌آلود
🔌– خواهرزاده: دایی جان، برق وقتی می‌ره، کجا می‌ره؟ 😕
🧔– دایی جان (وزیر نیرو): برق جایی می‌ره که ما بد مصرف می‌کنیم عزیزم!
💡و حالا جواب درست‌تر به خواهرزاده‌ی وزیر:
عزیز دلم، دایی گفته برق می‌ره چون «ما بد مصرف می‌کنیم»؟ خب ببین، دایی‌ات راست می‌گه… ولی همه واقعیت این نیست عزیزم! این جمله مثل اینه که بگن «کشتی غرق شد چون مسافرها سنگین بودن!» در حالی که اصلاً نگفتن کاپیتان خوابش برده بود، موتور روشن نشد، یا سوراخ کف کشتی رو کسی نپوشونده بود! 🚢😴
بله، یه بخشی از ماجرا مصرف مردمه، اما یه قسمت بزرگ‌ترش اینه که تولید برق، سال‌ها عقب مونده. مردم بیشتر شدن، هوا گرم‌تر شده، کولرها روشن‌تر شدن، اما نیروگاه‌ها؟ نه، زیاد نشدن… چون کسی انگار حوصله ساختنشو نداشته! 😶‍🌫️
یعنی وقتی دمای هوا بالا می‌ره، برق نمی‌ره چون تو کولر روشن کردی، برق می‌ره چون اونی که باید زودتر نیروگاه بزنه، نشسته بوده گزارش پیشرفت می‌نوشته! یا شاید هم داشته تقصیرها رو می‌نداخته روی کولر مردم! 📝❄️
کوچلوی من، برق یه چیزیه که اگه فقط با صرفه‌جویی می‌شد نگهش داشت، تا حالا باید تو بسته حمایتی دولت، شمع و بادبزن هم می‌ذاشتن! 🕯️🪭
یادت باشه عزیزم: هر وقت یه بزرگ‌تر فقط تقصیرها رو انداخت گردن مردم، یه کم مکث کن، یه کم فکر کن… شاید اون بزرگ‌تر همه‌ی ماجرا رو نگفته… یا نخواسته بگه.
بیا برات یه قصه بگم
📖 قصه‌ی وزیر خواب‌آلود
یکی بود، یکی نبود،در سرزمینی گرم و پرآفتاب، برق کوچولو هر روز از خونه‌ای به خونه‌ای دیگه می‌رفت تا کولرها روشن بمونن و مردم خنک باشن.
اما یه روز برق کوچولو دیگه نتونست طاقت بیاره و رفت پیش رئیس خودش، وزیر خواب‌آلود، تا کمک بخواد.
– «آقا وزیر، مردم زیاد شدن، کولرها روشن‌ان، من تنهام، کمکم کن!» ⚡😓
ولی وزیر خواب‌آلود با یه پتو روی خودش، چشماش رو نیمه‌باز کرد و گفت:
– «عه؟ تو هنوز اینجایی؟ بذار یه چرت دیگه بزنم… من فعلاً دارم گزارش پیشرفت می‌نویسم!» 😴📄
برق کوچولو تعجب کرد:
– «گزارش؟ ولی مردم دارن تو گرما می‌سوزن!»
وزیر خواب‌آلود خمیازه کشید و گفت:
– «خب بگو مردم صرفه‌جویی کنن… به من چه!» 😐
و برق کوچولو با ناراحتی رفت… اما تنها نبود!
چند روز بعد، آب کوچولو هم اومد پیش همون وزیر.
– «آقا وزیر، منم دارم تموم می‌شم! تو خیلی از شهرها دیگه نمی‌تونم به مردم برسم. تشنه‌ان!»
وزیر گفت:
– «عه؟ تو هم اینجایی؟ خب بگو مردم مدیریت مصرف کنن دیگه…»
آب کوچولو گفت:
– «ولی شما که قرار بود سال پیش کاری کنین! خود رئیس‌جمهور گفت که بر اساس محاسبات شما، همه چی تا تابستون درست می‌شه… حالا هم برق رفته، هم من!»
وزیر گفت:
– «اشتباه شد دیگه، عذر می‌خوام. حالا مردم باید طاقت بیارن!» 😬
آب کوچولو آهی کشید و رفت پیش مردم، که حالا هم برق نداشتن، هم آب!مردم با دهن خشک و کولر خاموش گفتن: «یعنی ما باید تاوان اشتباه‌های آقای وزیر رو پس بدیم؟»
تو همون شلوغی، یه دختر کوچولو گفت:
– «نه! مشکل ما نیستیم… مشکل وزیریه که با چشم بسته داره کشور رو می‌گردونه!»
و کم‌کم همه فهمیدن مشکل فقط تو مصرف نیست، توی خواب‌آلودگی و اشتباهاتیه که کسی حاضر نیست پای اونا وایسه…
بعضیا گفتن: «آب نیست، برق نیست، وزیر هست، ولی بیدار نیست!» 😐
بچه‌ها تصمیم گرفتن هر شب براش قصه بخونن تا شاید یه روز بیدار شه و هم نیروگاه بسازه، هم آب رو برگردونه، و همه دوباره خنک و سیراب بمونن…
🎉پایان… یا شاید هنوز نه! چون وزیر خواب‌آلود هنوز… یه چرت کوچولو دیگه زده! 😴
✍️سجادی پناه.

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *