ایران نه در پی ایفای نقش «فلسطینیتر از فلسطینیها» بود، و نه در سودای قهرمانسازی از خویش؛ بلکه از نوشیدن «شربت تسلیم» سر باز زد، آنگاه که آن شربت، در جامی زرین اما با طعم خون قربانیان تعارف میشد.
غیبت ایران در آن ضیافت پرنور و نوا، که نام «جشن صلح» بر پیشانی داشت، نه قهر کودکانه بود و نه انزواطلبی سیاسی؛ بلکه کنارهگیری حکیمانهای بود از رقصی که شمشیر در آن، نقاب صلح بر چهره زده بود. گویی خردمندی از حضور در بزمی که نغمهاش از حنجرهی آوار جنگ برخاسته، امتناع کرده باشد.
آنان که با تیغِ «ما کاسهی داغتر از آش نیستیم» به نقد نشستند، نفهمیدند که این کاسه، نه از آش، که از خونِ گرمِ حقیقت پر شده بود؛ و آن آش، نه خوراکی برای همدلی، که معجونی بود برای تطهیر چهرهی قدرت از لکههای جنگ.
این نشست، تاجگذاری قدرتی بود که بر خاکسترِ غزه بنا شد؛ صلحی که نه با جوهر دیپلماسی، بلکه با لبهی شمشیر امضا شده بود. گواهینامهای بود برای دکترین «صلح از طریق ویرانی»؛ دکترینِ آتشی که میگوید:
«ویران کن، سپس بر ویرانهها بایست، و آن سکوتِ سوگوار را صلح بنام!»
وقتی سرزمینی به خاک سیاه نشسته، وقتی نیمی از بناهایش به تلی از آوار بدل شده و جانهای بیشمار در زیر آن آوار دفن گشتهاند، صلحی که در چنین لحظهای پیشنهاد میشود، نه صلح، که تسلیم در برابر معماریِ ویرانیست.
حضور در آن ضیافت، مهر تأییدی بود بر منطق خونین ترامپ؛ منطقِ جنگافروزی برای رسیدن به دروازههای صلح. منطقی که نه با عدالت آشناست، و نه با روحِ صلحطلبی آلفرد نوبل همنوا؛ بلکه تیریست که قلبِ آرمانهای انسانی را میشکافد.
صلحی که پس از این همه خونریزی عرضه میشود، دیگر صلح نیست؛ آتشبسیست تحمیلی، مُهر پایانی بر موفقیت یک استراتژی نظامی. این صلح، همچون جامیست زهرآگین که با نام شفا به قربانی تعارف میشود؛ صلحی که معنایش، تسلیم است، نه تساوی.
دولت پزشکیان با انصرافی خردمندانه از رقص شمشیر اعلام کرد: ما با شمشیرِ صلح نمیرقصیم، زیرا این شمشیر، جامهی عزای جنگ بر تن دارد. این امتناع، نه از سر تندروی، بلکه از سر تشخیصِ طعم زهر در جامیست که با نام صلح عرضه شده است . این امتناع، دستمالیست برای پاک کردن خون از چهرهی قدرت، پیش از آنکه رمانسِ خونآلود به نام «صلح» به تاریخ فروخته شود.
غیبت ایران، نطقِ خاموش یک دکترین بود: ما بر گور عدالت، پایکوبی نخواهیم کرد.