پیشتر در یادداشتی با عنوان «نقش تخریبی سه کشور اروپایی در شروع جنگ ایران و اسرائیل» نوشتم که تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا) نهتنها رفتاری بیطرفانه نداشتهاند، بلکه عملاً در خدمت گفتمان تحریمی و امنیتی واشنگتن و تلآویو گام برداشتند. این کشورها با حمایت از قطعنامههای ضدایرانی در شورای حکام، نقش فعالی در تشدید فشارها ایفا کردهاند. بهطرزی معنادار، در همان روزی که این قطعنامهها تصویب شد، اسرائیل نیز حملات هوایی خود علیه ایران را آغاز کرد؛ گویی تقسیم کاری از پیش تعیینشده در جریان بود: از یکسو ترامپ نامهای به رهبر معظم مینویسد و مهلت دوماههای تعیین میکند، و از سوی دیگر، این سه کشور قطعنامهای علیه ایران تصویب میکنند که بهدنبال آن همان شب اسرائیل وارد فاز حمله نظامی میشود. امروز هم بار دیگر همان سناریو را با بهراه انداختن مکانیسم ماشه آغاز کردهاند. در نتیجه، اروپا دیگر نمیتواند ادعای بیطرفی یا میانجیگری داشته باشد؛ آنها عملاً به بازیگرانی مداخلهگر و شریک در تشدید بحران بدل شدهاند.
مکانیسم اسنپبک که در اصل ابزاری فنی در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت بود، اکنون به ابزاری خطرناک برای مشروعیتبخشی به ماجراجوییهای اسرائیل و فشار نظاممند غرب علیه ایران تبدیل شده است. این مکانیسم با چالشهای حقوقی بنیادین مواجه است: از جمله ابهام در تعریف «نقض تعهدات»، فقدان مشروعیت حقوقی آمریکا پس از خروج از برجام، و تضاد با اصول تصمیمگیری جمعی شورای امنیت.
از منظر ایران، اسنپبک نه یک ابزار حقوقی، بلکه تهدیدی وجودی است که میتواند تحریمهای فصل هفتم منشور ملل متحد را بازگرداند و بستر اقدامات نظامی فراهم آورد. تهران نیز در پاسخ، سناریوهایی چون افزایش غنیسازی تا سطح تسلیحاتی، خروج از NPT و تقویت پیوند راهبردی با چین و روسیه را در دستور کار قرار داده است. اسرائیل، از این وضعیت برای توجیه حملات پیشدستانه به تأسیسات هستهای ایران و گسترش همکاریهای امنیتی با کشورهای عربی بهره میبرد.
در این میان، اروپا که باید نقش متوازن ایفا میکرد، با رفتار دوگانه و استانداردهای مضاعف، اعتبار خود را بهعنوان میانجی بیطرف از دست داده و عملاً به بخشی از ماشین بحرانساز غرب بدل شده است. چین و روسیه نیز با ایستادن در کنار ایران و تهدید به وتوی تحریمها، محور تازهای در برابر هژمونی غرب شکل دادهاند.
پیامد این وضعیت، نهفقط بیثباتی فزاینده در منطقه و اخلال در بازار انرژی جهانی، بلکه شکلگیری نظم امنیتی تازهای است که در آن، نقش اروپا بیش از پیش به حاشیه رانده خواهد شد. راهحل، نه در تهدید و تحریم، بلکه در دیپلماسی چندجانبه، میانجیگری بیطرفانه (مانند قطر یا سوئیس)، و بازنگری در ماهیت خودکار اسنپبک است.
اروپا اکنون در نقطه عطفی تاریخی ایستاده: یا با فاصلهگیری از سیاستهای آمریکامحور، برای بازسازی جایگاه مستقل خود در نظام بینالملل تلاش خواهد کرد، یا در مسیر فروپاشی اعتبار دیپلماتیک و واگذاری میدان به قدرتهای شرقی گام برخواهد داشت.
سجادی پناه