حمله آمریکا به عراق در ۲۰۰۳ زمینهساز ظهور داعش بود، اما با وجود شکستهای پرهزینه، حزب جمهوریخواه همواره به مداخلهگرایی نظامی پایبند مانده است. این سیاست نه بر پایه تجربه تاریخی، بلکه به خاطر منافع اقتصادی و امنیتی ساختاری است که جنگ را به منبع سود و حفظ هژمونی آمریکا تبدیل کرده است.
شناخت پدیده داعش بدون درک پیامدهای عمیق حمله نظامی آمریکا به عراق ممکن نیست. این گروه نتیجهای قابلپیشبینی از سیاستهای اشغالگرایانه واشنگتن بود، نه پدیدهای تصادفی. فرمان «انحلال ارتش عراق» توسط پل برمر، که به «خودزنی استراتژیک» معروف شد، ارتش ۴۰۰ هزار نفره بعثی را منحل کرد، نهادهای اطلاعاتی و ضدجاسوسی را نابود ساخت و هزاران افسر مجرب را از ساختار قدرت حذف کرد. بسیاری از این نظامیان خلعسلاحشده به گروههای شورشی و جهادی پیوستند و هستههای اولیه ساختارهای سلفی و تکفیری را بنیان نهادند.
در خلأ امنیتی ناشی از اشغال، القاعده عراق تحت رهبری ابومصعب الزرقاوی از ۲۰۰۴ گسترش یافت و با جذب داوطلبان خارجی و سوءاستفاده از اختلافات فرقهای تقویت شد. پس از کشته شدن الزرقاوی، ابوبکر البغدادی این شبکه را با بهرهمندی از تجربیات دینی و امنیتی به سازمانی فراملی تبدیل کرد. جنگ داخلی سوریه از ۲۰۱۱ مرزهای دو کشور را به شاهراه انتقال نیرو و تسلیحات بدل ساخت و در فاصله ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴، داعش با اعلام «دولت اسلامی عراق و شام» جای پای خود را تثبیت کرد. اوج قدرت آنها با اشغال موصل در ژوئن ۲۰۱۴ و اعلام خلافت اسلامی رقم خورد؛ نشانهای روشن بر این که داعش محصول مستقیم حمله نظامی آمریکا به عراق است.
*با وجود شکست و هزینهبر بودن اشغال عراق، چرا آمریکا و بهویژه حزب جمهوریخواه همچنان این سیاست مداخلهگرایی نظامی را در جهان دنبال می کنند؟*
پاسخ بسیار ساده است: منافع ساختاری، نه تجربه تاریخی.
جمهوریخواهان آمریکایی با وجود شکست جنگ عراق همچنان به مداخلهگرایی نظامی باور دارند، زیرا منافع سیاسی، امنیتی و اقتصادی آنها در تثبیت هژمونی جهانی از طریق «قدرت سخت» نهفته است. دکترین جورج بوش پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ با هدف پیشدستی در برابر تهدیدات بالقوه، بازطراحی خاورمیانه، کنترل منابع انرژی و تضمین امنیت اسرائیل شکل گرفت. پذیرش مسئولیت فاجعه جنگ عراق برای نخبگان جمهوریخواه یعنی اعتراف به شکست ایدئولوژیک و سیاسی یک دکترین کلان، بنابراین طبیعی است که زیر بار آن نروند. این حزب همچنان همراستا با اهداف امنیتی اسرائیل است و جنگ عراق را مقدمه مهار ایران، تجزیه سوریه و تضعیف حزبالله در 23 سال پیش می دانست. امروز نیز حلقههای در حزب جمهوریخواه به دنبال بازتکرار تغییر نظام در ایران—حتی از راه نظامی—هستند. این سیاستها مستقل از بوش یا ترامپ بوده و آنها تنها مجریان این راهبرد درونحزبی هستند.
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست دکترین پرزیدنت بوش جمهوری خواه پس از ۱۱ سپتامبر با هدف بازطراحی خاورمیانه، کنترل منابع انرژی و تأمین امنیت اسرائیل شکل گرفت و پذیرش شکست جنگ عراق برای آنها به معنای اعتراف به شکست ایدئولوژیک بود، بنابراین زیر بار نمیروند. جنگهای عراق، افغانستان و لیبی برای ملتها ویرانگر بود، اما شرکتهای نظامی و صنایع مرتبط میلیاردها دلار سود بردند و بودجه پنتاگون افزایش یافت. این حلقهها با نفوذ در سیاست خارجی و رسانهها، مانع عبرتگیری میشوند چون هر اصلاحی تهدیدی برای درآمد و قدرتشان است. جنگ برای ساختار قدرت آمریکا صنعتی پرسود و ابزاری برای تثبیت سلطه دلار و تأمین امنیت متحدان است. تا زمانی که ساختار قدرت تغییر نکند، درس گرفتن از شکستها دشوار است.
سجادی پناه