در سایهسارِ شبهای بیپایان غزه، هشتاد قمرِ زمینی — هشتاد کودکِ معصوم — در سکوتِ مرگبارِ گرسنگی، چشم از جهان فروبستند. آنها که باید با آوازِ شادی، کوچههای زندگی را پرطنین میکردند، اینبار در سکوتِ قحطیِ برنامهریزیشده، در خاکِ سردِ غزه دفن شدند. هر کدام، شعلهای بودند که پیش از آنکه زمانِ افروختنشان فرابرسد، در بادِ سهمگینِ محاصرهٔ صهیونیستی خاموش شدند.
قحطی در غزه، تصادفی نیست؛ سلاحی است حسابشده که رژیم صهیونیستی با قساوتی بیمانند، آن را بر مردمِ بیپناه فرود میآورد. اینجا، گرسنگی دیگر یک تراژدیِ انسانی نیست؛ ابزاری است برای نسلکشی. وقتی آب و نان را به روی مردمی ببندی، وقتی دارو و آذوقه را از رسیدن به کودکان بازداری، وقتی بیمارستانها را یکی پس از دیگری ویران کنی، نام این جنایت را نمیتوان “جنگ” گذاشت؛ این، قتلعامی سازمانیافته است.
کودکانِ غزه، امروز قربانیانِ بیصدای این توطئهٔ شوم هستند. شکمهای فرورفتهشان، چشمهای گرسنهشان، و دستهای نحیفِ برآسمانبرافراشتهشان، فریادِ بلندی است بر وجدانِ خفتهٔ جهان. آنها پیش از آنکه بمیرند، بارها با نگاههای معصومشان پرسیدهاند: “چرا جهان به دادِ ما نمیرسد؟” اما دریغ و درد که دیوارهای سکوت، حتی اجازهٔ شنیده شدنِ این نالهها را هم نمیدهد.
امروز، غزه به جهنمی تبدیل شده که در آن، مادران، کودکانِ خود را در آغوش میفشارند و میدانند که فردا شاید دیگر نانی برای دادن به آنها نداشته باشند. قحطی، مانند ماری سمی، ریشههای زندگی را در این سرزمین میخشکاند، و صهیونیستها با لبخندی شیطانی، تماشاگرِ این صحنههای دلخراش هستند. آنها میدانند که گرسنگی، آرامتر از بمب میکشد، اما هراسناکتر.
اما تاریخ هرگز این جنایتها را فراموش نخواهد کرد. خونِ این هشتاد فرشته، بر دامانِ رژیم صهیونیستی لکهای ابدی خواهد گذاشت. روزی خواهد آمد که محکمهٔ عدالت، تمامِ عاملانِ این فاجعه را به سزای اعمالشان خواهد رساند. تا آن روز، ما باید فریادِ کودکانِ غزه باشیم؛ فریادی که از پسِ دیوارهای سکوت و دروغ میگذرد و به گوشِ جهانیان میرسد.
غزه زنده است، حتی اگر در آتشِ گرسنگی بسوزد. هر کودکِ شهید، نه یک پایان، که آتشی است در قلبِ تاریخ — آتشی که روزی شعلهور خواهد شد و ستمکاران را در کام خود خواهد کشید.