تاریخ روابط ایران و آمریکا آینهای از تنشها، بیاعتمادیها و رنجشهای عمیق است که ریشه در مداخلات تاریخی، تهاجمات نظامی و جنگهای نیابتی دارد. در این میان، سه رویداد کلیدی—کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حمله سایبری استاکسنت و حمله فیزیکی با بمبهای سنگرشکن—نه تنها به عنوان نقاط عطفی در روابط دو کشور، بلکه به مثابه نمادهایی از یک الگوی تکرارشونده از رفتارهای خصمانه از سوی آمریکا درک میشوند. این اقدامات، فراتر از ابعاد نظامی و سیاسی، تأثیری ژرف بر روانشناسی جمعی ملت ایران گذاشته و به شکلگیری یک ذهنیت تاریخی از بیاعتمادی، خیانت و تنفر دامن زدهاند.
ریشههای تاریخی بیاعتمادی: کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
کودتای ۲۸ مرداد را میتوان زخم اولیه در پیکره روابط ایران و آمریکا دانست. این رویداد، که با همکاری سازمانهای اطلاعاتی آمریکا (CIA) و بریتانیا (MI6) طراحی و اجرا شد، منجر به سرنگونی دولت قانونی دکتر محمد مصدق، نخستوزیر محبوب و ملیگرای ایران شد. از دیدگاه ایرانیان، این اقدام نشاندهنده چند واقعیت تلخ بود:
– نقض حاکمیت ملی: آمریکا با این کودتا ثابت کرد که برای حفظ منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک خود، حاضر است حتی یک دولت دموکراتیک و منتخب مردم را سرنگون کند.
– دخالت آشکار در امور داخلی: این رویداد به ایرانیان آموخت که قدرتهای خارجی، به ویژه آمریکا، نه تنها حامی دموکراسی نیستند، بلکه در صورت تضاد منافع، اولین قدم را برای نابودی آن برمیدارند.
– پایهگذاری ذهنیت “دشمن خارجی”: کودتای ۲۸ مرداد بهعنوان اسطورهای بنیادین در حافظه تاریخی ایرانیان ثبت شد و بهمرور زمان، به سوخت روانی برای تقویت “گفتمان مرگ بر امریکا” تبدیل گردید.
تکرار تاریخ در عصر مدرن: از استاکسنت تا بمبهای سنگرشکن
اگر کودتای ۲۸ مرداد نماد مداخله کلاسیک بود، حملات بعدی آمریکا نشان داد که این کشور با تغییر ابزارها، اما با حفظ همان اهداف، به مسیر خود ادامه میدهد.
۱. حمله سایبری استاکسنت (۲۰۱۰): جنگ سایبری بهمثابه جنگ روانی
در سال ۲۰۱۰، همکاری محرمانه واحد ۸۲۰۰ اسرائیل و آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) به تولد بدافزار استاکسنت انجامید؛ اولین سلاح سایبری جهان که تأسیسات هستهای نطنز را هدف قرار داد و سانتریفیوژهای ایران را مختل کرد. اما استاکسنت فقط آغاز ماجرا بود. این حمله، بستر همکاریهای گستردهتری را فراهم ساخت که بعدها به حوزههای حساستری چون برنامه موشکی ایران و فضای مجازی نیز کشیده شد.
پس از استاکسنت، عملیاتهای مشترک آمریکا و اسرائیل به جاسوسی سایبری از سامانههای موشکی ایران گسترش یافت تا بتوانند اطلاعات حساس را جمعآوری و برنامههای دفاعی را مختل کنند. در فضای مجازی نیز، این اتحاد پنهان از شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین برای عملیات روانی و جنگ شناختی علیه افکار عمومی ایران بهره برد؛ از انتشار اخبار جعلی گرفته تا حملات سایبری به رسانههای داخلی.
استاکسنت نهتنها نمایش قدرت فناوریهای سایبری اسرائیل و آمریکا بود، بلکه آغازگر عصری جدید در منازعات ژئوپلیتیک شد که در آن جنگها از میدانهای نبرد فیزیکی به زیرساختهای دیجیتال منتقل شدند. این عملیات، الگوی همکاریهای بعدی در حملات سایبری علیه زیرساختهای حیاتی ایران را بنیان گذاشت و مفهوم جنگ سایبری پیشدستانه را به یک استراتژی عملیاتی بدل کرد.
– از نگاه ایرانیان، استاکسنت ادامه همان منطق کودتا بود: تخریب زیرساختهای ملی، تضعیف حاکمیت و اعمال فشار خارجی بدون درگیری مستقیم.
– تفاوت کلیدی این بود که این بار، به جای کودتاچیان مسلح، خطوط کد کامپیوتری ابزار حمله بودند. اما پیام آن همان بود: “ما حق تعیین سرنوشت شما را داریم.”
۲. حمله فیزیکی با بمبهای سنگرشکن: از سایبر تا میدان نبرد
– حملات فیزیکی اخیر، به ویژه استفاده از بمبهای سنگرشکن پیشرفته، نشان داد که آمریکا از استراتژی “تهاجم چندلایه” علیه ایران استفاده میکند.
– این اقدام، در ذهن ایرانیان، یادآور جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود—جنگی که آمریکا از صدام حسین حمایت میکرد.
– پیام روانی این حمله واضح بود: “ما نه تنها در فضای مجازی، بلکه در زمین واقعی نیز میتوانیم به شما ضربه بزنیم.”
زنجیره بیپایان بیاعتمادی
این سه رویداد—کودتا، استاکسنت و حملات فیزیکی—در حافظه جمعی ایرانیان یک الگوی واحد را تشکیل میدهند:
1. آمریکا هیچگاه به حاکمیت ملی ایران احترام نگذاشته است.
2. ابزارها تغییر میکنند، اما اهداف ثابت میمانند: تضعیف، کنترل و مهار ایران.
3. هر حمله جدید، بر آتش خشم و تنفر تاریخی ایرانیان میدمد.
این ذهنیت، که حالا به جزئی از هویت ملی تبدیل شده، توضیح میدهد که چرا حتی در دوران گفتوگوهای دیپلماتیک، بدبینی عمیقی نسبت به نیات آمریکا وجود دارد. تا زمانی که این زخمهای تاریخی التیام نیابند، روابط ایران و آمریکا همواره زیر سایه سوءظن و نفرت باقی خواهد ماند.