سجادی پناه 25 تیر 1404 - 15 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
ضرورت ائتلاف شرق:

مسکو تهدیدهای معتبر ترامپ را جدی بگیرد

ضرورت ائتلاف شرق: مسکو تهدیدهای معتبر ترامپ را جدی بگیرد
رویکرد امنیتی دونالد ترامپ در جنگ‌های نیابتی را می‌توان در عبارت «آرام سخن بگو و چماق بزرگ بردار» خلاصه کرد. ایالات متحده از جنگ نیابتی به عنوان ابزاری استراتژیک برای تحقق اهداف ژئوپلیتیکی خود با حداقل هزینه مستقیم استفاده می‌کند، به‌ویژه در محیط پیچیده و حساس هسته‌ای جهان امروز. این راهبرد شامل حمایت تسلیحاتی گسترده، اشتراک اطلاعات حیاتی و بهره‌گیری از فناوری‌های پیشرفته است و در قالب دیپلماسی تهدیدمحور و ترکیبی از فشارهای سیاسی، اقتصادی و تهدید نظامی پیاده‌سازی می‌شود.

واشینگتن به دلیل خطر بالقوه درگیری مستقیم میان ابرقدرت‌ها که می‌تواند به نابودی جهانی منجر شود، به طور مداوم جنگ نیابتی را به عنوان راهکاری موثر برای پیشبرد منافع خود به کار می‌گیرد. نیروهای نیابتی ممکن است شامل ارتش‌های نامنظم، گروه‌های شورشی یا متحدان منطقه‌ای باشند که معمولاً کشورهای حامی به صورت مستقیم در نبردها وارد نمی‌شوند. این روش به آمریکا اجازه می‌دهد از فشارهای داخلی، مخالفت‌های افکار عمومی و واکنش‌های منفی بین‌المللی جلوگیری کند. سابقه این رویکرد به دوران جنگ سرد بازمی‌گردد و در جنگ‌های کره، ویتنام، افغانستان و اخیراً اوکراین دیده می‌شود. پس از حملات ۱۱ سپتامبر نیز استفاده از نیروهای نیابتی در مبارزه با تروریسم افزایش یافته است. دکترین نیکسون که مسئولیت تأمین امنیت منطقه‌ای را به متحدان منتقل کرد، همچنان مبنای اصلی سیاست امنیتی آمریکا به شمار می‌آید.

درگیری ایران-اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵ نمونه‌ای برجسته از این الگوی چندبعدی بود که از حمایت نیابتی غیرمستقیم آغاز و به مداخله مستقیم نظامی آمریکا انجامید. این جنگ در سایه تشدید تنش‌های هسته‌ای میان تهران و تل‌آویو و شکست مذاکرات دیپلماتیک با واشینگتن شکل گرفت و زمینه‌ای برای اجرای راهبرد «چماق بزرگ» ترامپ شد. آمریکا در مرحله اول، حمایت لجستیکی، اطلاعاتی و سیاسی گسترده‌ای از اسرائیل ارائه داد؛ شامل سوخت‌رسانی هوایی به جنگنده‌های اسرائیلی، تأمین اطلاعات دقیق درباره تأسیسات هسته‌ای ایران، و چراغ سبز غیررسمی برای حمله به زیرساخت‌های حیاتی ایران. این اقدامات نشان‌دهنده الگوی کلاسیک جنگ نیابتی است؛ به کارگیری متحد منطقه‌ای برای تحقق اهداف واشینگتن بدون ورود مستقیم به جنگ.

با کاهش تعهدات ایران در برابر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، آمریکا وارد مرحله دوم یعنی مداخله نظامی مستقیم شد. در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵، عملیاتی تحت عنوان «چکش نیمه‌شب» علیه سه مرکز کلیدی هسته‌ای ایران (نطنز، فردو و اصفهان) اجرا شد. این حمله گسترده با استفاده از ۱۲۵ هواپیما، بمب‌افکن‌های پنهانکار B-2، ۱۴ بمب سنگرشکن و ۷۵ موشک کروز تاماهاوک از زیردریایی‌ها انجام شد. عملیات به صورت مخفیانه، با پروازهای طولانی و تاکتیک‌های فریب‌دهنده طراحی و پس از تمرینات مشترک سال‌های ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ میان آمریکا و اسرائیل اجرا شد. این مداخله موفق شد تأسیسات هسته‌ای ایران را به شدت آسیب زده و برنامه هسته‌ای آن را برای ۱ تا ۲ سال عقب بیاندازد.

ایران در پاسخ، پایگاه هوایی آمریکا در قطر را هدف حمله قرار داد و پس از اعلام آتش‌بس توسط ترامپ، درگیری به طور موقت خاتمه یافت. واکنش‌های بین‌المللی به این رویداد متفاوت بود؛ برخی کشورها اقدام آمریکا را در راستای جلوگیری از اشاعه سلاح هسته‌ای حمایت کردند، و برخی دیگر آن را نقض حاکمیت ملی ایران و تهدید ثبات منطقه دانستند. در داخل آمریکا نیز این مداخله باعث ایجاد اختلافات سیاسی و حقوقی درباره اختیارات رئیس‌جمهور در اعلان جنگ بدون مجوز کنگره شد.

جنگ اوکراین-روسیه که از فوریه ۲۰۲۲ آغاز شده، نمونه دیگری از به کارگیری پیچیده جنگ نیابتی آمریکاست. در این درگیری، با ریشه در جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای روسیه و تلاش اوکراین برای نزدیک‌تر شدن به غرب، آمریکا با هدف تضعیف نفوذ و جایگاه پوتین، به حمایت غیرمستقیم اما گسترده‌ای دست زد. این حمایت شامل ارسال تسلیحات پیشرفته، سامانه‌های دفاع هوایی، توپخانه و موشک‌های دوربردی مانند ATACMS و JASSM بود که قابلیت هدف‌گیری عمیق در خاک روسیه را فراهم کردند.

با کاهش محدودیت‌ها برای استفاده از این تسلیحات، آمریکا به اوکراین اجازه داد تا اهدافی در سراسر خاک روسیه را هدف قرار دهد. همچنین انتقال اطلاعات عملیاتی علنی موجب شد حملات دقیق به مراکز فرماندهی روسیه امکان‌پذیر شود، که نشان از تشدید حمایت نیابتی آمریکا فراتر از کمک‌های اولیه دارد. ترامپ با اعلام اولتیماتوم ۵۰ روزه به کرملین و تهدید به تحریم‌های ثانویه و تعرفه‌های سنگین، ابزارهای اقتصادی را در ترکیب با حمایت نظامی به کار گرفت که نشان‌دهنده یک جنگ نیابتی-هیبریدی است.
اگرچه آمریکا انکار می‌کند که از حملات مشخص اطلاع داشته، هماهنگی و انتقال اطلاعات به اوکراین این انکار را ضعیف می‌کند. حملات دقیق اوکراین به مراکز روسی بدون کمک آمریکا بعید بود ممکن شود.

در مجموع، بررسی دو جنگ ایران-اسرائیل و اوکراین-روسیه نشان می‌دهد که آمریکا با الگوی منعطف جنگ نیابتی تلاش می‌کند اهداف ژئوپلیتیکی خود را بدون ورود مستقیم به میدان نبرد پیش ببرد. این الگو در صورت عبور دشمنان از خطوط قرمز می‌تواند به مداخله مستقیم یا اعمال فشار اقتصادی شدید تبدیل شود، بدون آنکه هزینه‌های کامل جنگ تمام‌عیار را متحمل شود.

بر این اساس، ضرورت شکل‌گیری ائتلاف منسجم و راهبردی میان چین، روسیه و ایران برای مقابله ساختاری با این رویکرد پیچیده و فزاینده آمریکایی بیش از پیش احساس می‌شود تا بتوانند در برابر فشارهای مشترک مقاومت کرده و امنیت و منافع حیاتی خود را تضمین کنند.

سجادی پناه

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *