مافیا الزاماً چهرهای تبهکار با عینک دودی نیست؛ گاه در هیئت مدیر، مشاور، یا حتی نهاد رسمی ظاهر میشود. آنچه مافیا را متمایز میسازد، نه ظاهر آن، بلکه سازوکار پنهانش است: شبکهای غیررسمی اما منسجم، با دسترسی ویژه، رانت اطلاعاتی، و مصونیت ساختاری. هدفش ساده است و بیرحمانه: منافع خود را بر منافع مردم مقدم میدارد، بیآنکه مسئولیتی بپذیرد.
در ایران، مافیاها در حوزههای مختلف ریشه دواندهاند.
هرجا رانت هست، مافیا هست.
هرجا مجوز هست، انحصار هست.
هرجا شفافیت نیست، مافیا نفس میکشد.
اینها نه گروههای مجزا، بلکه سلولهایی از یک بدناند؛ سلولهایی که اگر همافزا شوند، میتوانند ایمنی نظام را از درون بخورند. هر چند مافیاها در ظاهر با یکدیگر تضاد منافع دارند، اما در عمل، همه از یک چیز میترسند: شفافیت، رقابت سالم، و حاکمیت قانون. همین ترس مشترک، آنها را به «ناخودآگاه متحد» بدل میکند. نیازی به جلسه ندارند؛ هر گامی بهسوی اصلاح، دشمن مشترک آنهاست. آنها در لایههای تصمیمسازی نفوذ میکنند، سیاستها را به نفع خود مینویسند، بودجهها را میبلعند، و افکار عمومی را با رسانههای وابسته منحرف میکنند. در چنین وضعی، دولت دیگر حاکم نیست؛ کارگزار مافیاست. و این، آغاز فروپاشی مشروعیت است.
خطر واقعی چیست؟
مهمترین خطری که در این مسیر پدیدار میشود، فروپاشی تدریجی حکمرانی است؛ نه از بیرون، بلکه از درون. این فروپاشی زمانی آغاز میشود که تصمیمسازی به خدمت منافع پنهان درمیآید، اعتماد عمومی فرسایش مییابد، و نهادهای رسمی بیخاصیت میشوند. دولت همچنان پابرجاست، قانون همچنان نوشته میشود، اما روح حکمرانی — یعنی عدالت، شفافیت و پاسخگویی — تهی میگردد. در چنین شرایطی، اصلاحات سطحی نهتنها کافی نیست، بلکه گاه به بازتولید مافیا در قالبی جدید میانجامد.
دغدغه این متن، افشاگری نیست؛ هشدار صرف هم نیست. این نوشته دعوتی است برای نجات حکمرانی از نفوذ قدرتهای پنهان. حکمرانی سالم یعنی تصمیمسازی شفاف، پاسخگویی نهادها، رقابت سالم، و تقدم منافع عمومی بر منافع خاص. اما مافیاها با همین اصول دشمناند. آنها از قانون فرار میکنند، از نظارت گریزاناند، و از عدالت بیزارند. اگر این شبکههای مافیایی با هم همافزا شوند، نه با کودتا، بلکه با «نفوذ و انحراف تصمیمات»، میتوانند یک نظام را از درون بیدفاع کنند.
نجات حکمرانی، نیازمند بازتعریفی بنیادین است ، بر پایه شفافیت، عدالت، و ایمنی نهادی. این بازتعریف، نه فقط یک ضرورت سیاسی، بلکه یک وظیفه اخلاقی و ملی است؛ وظیفهای برای بازگرداندن اعتماد عمومی، احیای مشروعیت، و نجات تصمیمسازی از چنگال قدرتهای پنهان.
و شاید تلخترین نشانه از نفوذ مافیا در فرهنگ عمومی ایران آن باشد که «مافیا» دیگر نه یک هشدار سیاسی، بلکه یک بازی تلویزیونی شده است؛ جایی که فریب، حذف، و تبانی، نهتنها قبح ندارند، بلکه با خنده و جایزه همراهاند