سیاست خارجی دولت پزشکیان با تناقضی آشکار در رویکردهای دیپلماتیک و نظامی مواجه شده است. اعزام همزمان نماینده ویژه (علی لاریجانی) به روسیه و برگزاری مانور نظامی مشترک با این کشور، در حالی که هیئتی دیگر برای مذاکره با مقامات اروپایی (دشمنان استراتژیک روسیه) اعزام میشود، پرسشهای جدی درباره انسجام و هماهنگی تصمیمگیریهای تهران در عرصه بینالمللی ایجاد کرده است. این دوگانگی رفتاری میتواند برای طرفهای مقابل—چه در مسکو و چه در پایتختهای اروپایی—سردرگمی به همراه داشته باشد و حتی ممکن است موجب تردید روسیه در مورد اعتبار ایران به عنوان متحدی قابل اتکا شود.
در یادداشت پیشین نوشتم که سفر لاریجانی—که مقام رسمی دولت نیست—و استقبال روسیه از او در سطح ریاست جمهوری، حاکی از انتقال پیامی مهم و حساس از سوی تهران است. این موضوع، بهویژه در شرایط حساس منطقهای و در پرونده هستهای، بیانگر آن است که ارتباط با روسیه صرفاً نمایشی نیست، بلکه کانالی راهبردی برای پیشبرد منافع کلیدی ایران محسوب میشود. از این منظر، دیگر اعزام همزمان هیأتی به اروپا در روز جمعه، بهویژه در سطح وزیر امور خارجه، نهتنها ضرورتی ندارد بلکه میتواند پیامهای ضدونقیضی از تهران به جهان مخابره کند.
اما شاید انچه به ظاهر دوگانگی در سیاست خارجی ایران از نظر ما به نظر می رسد، در واقع از نظر آقای پزشکیان تلاشی برای حفظ استقلال، مدیریت تعارضات و ایجاد توازن در روابط بینالمللی تعبیر شود . یعنی ایران با تنوعبخشی به روابط خود، قصد دارد ضمن کاهش وابستگی به یک قدرت خاص، از طریق تعامل همزمان با روسیه و اروپا، منافع ملی و بازدارندگی خود را تقویت کند. یعنی این رویکرد میتواند بخشی از یک استراتژی چندجانبهگرایانه و موازنهساز باشد که هدف آن حفظ گزینههای دیپلماتیک و ارسال پیامهای متفاوت به بازیگران بینالمللی است
اما این رویکرد موازنه ساز و چندجانبهگرایانه در روابط خارجی ممکن است در شرایط عادی مؤثر باشد، اما در بحرانها بخصوص در جنگ میتواند به نقطهضعف تبدیل شود. در موقعیتهایی که قدرتهای جهانی انتظار موضعگیری روشن دارند، ادامه این سیاست ممکن است موجب بیاعتمادی هر دو طرف و کاهش وزن دیپلماتیک ایران شود.
با این حال، در شرایط بحرانی—مانند جنگ یا تنشهای فشرده—استراتژی موازنه ساز و چندجانبهگرایانه با موانع متعددی زیر مواجه میشود:
۱. ابهام و سردرگمی برای متحدان و رقبا
کاهش اعتماد متحدان:
وقتی کشوری همزمان با قدرتهایی که در تضاد عمیق با یکدیگرند، مانند روسیه و غرب، ارتباط دارد، در زمان بحران، متحدان سنتی ممکن است نسبت به تعهدات آن تردید کنند. پرسشهایی مانند «آیا ایران در شرایط بحرانی واقعاً در کنار ما خواهد ایستاد یا منافع خود را از طریق ارتباط با رقبا تأمین میکند؟» باعث کاهش حمایتهای سیاسی، نظامی یا اقتصادی متحدان کلیدی میشود.
افزایش فرصتطلبی رقبا:
رقبا ممکن است سیاست چندوجهی را نشانهای از سردرگمی یا ضعف تلقی کنند. کشورهای غربی میتوانند از این فرصت برای تشدید تحریمها یا فشار دیپلماتیک استفاده کنند. رقبای منطقهای نیز ممکن است با تحریک گروههای مخالف، بحران داخلی را تشدید کنند. بازیگران فرصتطلب مانند اسرائیل یا برخی کشورهای عربی ممکن است عملیات نظامی یا اطلاعاتی خود را افزایش دهند.
۲. کاهش قدرت چانهزنی و تصمیمگیری سریع
کندی در واکنشهای استراتژیک:
در بحرانهای سریعالتحول مانند جنگ ۱۲ روزه، هرگونه تأخیر در تصمیمگیری میتواند منجر به از دست رفتن فرصتها یا تشدید تهدیدها شود. موازنهگری میان قطبهای متضاد باعث میشود هر تصمیم نیازمند ارزیابی تأثیر آن بر تمام جبهههای دیپلماتیک باشد و امکان واکنش قاطع و یکپارچه کاهش یابد.
پراکندگی منابع و ظرفیتهای دیپلماتیک:
در بحرانهای کوتاهمدت، دیپلماسی نیازمند تمرکز بر اولویتهای حیاتی است. اما سیاست چندجانبهگرایانه ممکن است منابع دیپلماتیک را بین مذاکرات متعدد (مانند روسیه، چین، اروپا و سازمانهای بینالمللی) تقسیم کند که این پراکندگی اثربخشی دیپلماسی را کاهش میدهد.
۳. خطر سوءتفاهم و محاسبات غلط
پیامهای متناقض و تفسیرهای نادرست:
اقداماتی مانند مذاکره همزمان با دو بلوک متخاصم (مثلاً آمریکا و روسیه) ممکن است از سوی هر دو طرف به عنوان نشانه بیثباتی یا تغییر موضع تلقی شود. حتی حرکتهای ظاهراً بیطرفانه مانند پیشنهاد میانجیگری ممکن است به عنوان حمایت از یک طرف برداشت شود.
مبهم بودن خطوط قرمز:
اگر مرزهای استراتژیک برای طرفین واضح نباشد، احتمال درگیریهای ناخواسته افزایش مییابد. برای مثال، اگر ایران در حال مذاکره پنهانی با اروپا باشد، روسیه ممکن است این رفتار را خیانت بداند و حمایت خود را کاهش دهد.
۴. چالشهای داخلی و فشارهای سیاسی
افزایش انتقادات داخلی:
در شرایط بحرانی، افکار عمومی و نخبگان سیاسی انتظار وضوح در سیاستگذاری دارند. اگر دولت نتواند موضعی شفاف اتخاذ کند، ممکن است با موج انتقادات از جناحهای مختلف مواجه شود که این امر موجب تضعیف وحدت ملی و کاهش مشروعیت دولت میشود.
اختلافات نهادی در تصمیمگیری:
نهادهای موازی مانند سپاه، وزارت خارجه و شورای عالی امنیت ملی ممکن است در اولویتبندی متحدان خارجی اختلاف نظر داشته باشند و این اختلافات به تصمیمگیریهای پراکنده و گاه متناقض منجر شود.
۵. پیامدهای بلندمدت بر اعتبار بینالمللی
از دست دادن اعتماد به عنوان شریک قابل اتکا:
اگر کشوری در بحرانهای متعدد نتواند مواضع ثابتی اتخاذ کند، دیگران آن را بازیگری غیرقابل پیشبینی ارزیابی میکنند که این مسئله همکاریهای آینده را تحت تأثیر قرار میدهد.
کاهش امکان میانجیگری و نقشآفرینی دیپلماتیک:
بازیگرانی با سیاست چندوجهی معمولاً در بحرانها به عنوان «طرف بیطرف» پذیرفته نمیشوند و این امر فرصتهای دیپلماتیک برای ایفای نقش سازنده را محدود میکند.
۶. ابعاد اقتصادی سیاست خارجی در بحران
ناپایداری در تعاملات اقتصادی خارجی:
در بحرانهای سریع، کشورهایی با سیاست خارجی چندوجهی معمولاً با دشواری در تداوم تعاملات اقتصادی پایدار مواجهاند. شرکتها و سرمایهگذاران خارجی به دلیل فضای مبهم و ناامن سیاسی فاصله میگیرند که منجر به کاهش ارزآوری، کندی در تجارت خارجی و اختلال در زنجیره تأمین میشود.
تشدید تحریمها و فشارهای مالی:
در شرایطی که مواضع کشور برای بلوکهای قدرت روشن نیست، امکان اعمال تحریمهای ثانویه یا ترکیبی از سوی غرب یا شرکای منطقهای افزایش مییابد که فشارهای اقتصادی را دوچندان میکند.
کاهش امکان بهرهگیری از فرصتهای تجاری بلوکهای مختلف:
به دلیل تردید در وفاداری یا پیشبینیناپذیری رفتار ایران، طرفهای شرقی مانند چین و روسیه نیز ممکن است در گسترش سرمایهگذاری محتاطتر عمل کنند.
۷. تأثیر بحران افکار عمومی جهانی
افزایش فشار بر ایرانیان مقیم خارج:
در جریان بحران، موضعگیریهای دوگانه ایران ممکن است جامعه ایرانیان خارجنشین را هدف فشار، نظارت یا حتی تبعیض در کشورهای محل اقامت قرار دهد.
تأثیر بر برند ملی و تصویر بینالمللی:
در دنیای رسانهمحور، نحوه عملکرد دیپلماتیک کشور در بحرانها بهسرعت به برند ملی آن پیوند میخورد. بیثباتی در مواضع یا پیامرسانی متناقض میتواند چهره جهانی ایران را تخریب کند و هزینههای بلندمدت اقتصادی، علمی و فرهنگی به دنبال داشته باشد.
۸. ملاحظات حقوق بینالملل و مشروعیتیابی
چالش در مشروعیت بینالمللی اقدامات نظامی یا سیاسی:
کشورهایی با روابط مبهم ممکن است در مراجع بینالمللی مانند شورای امنیت، دیوان بینالمللی دادگستری و نهادهای حقوق بشری نتوانند مشروعیت لازم برای اقدامات خود کسب کنند یا از حمایت حقوقی برخوردار شوند.
محدود شدن فضای مانور دیپلماتیک در نهادهای چندجانبه:
نبود انسجام و جهتگیری مشخص ممکن است باعث انزوای نسبی کشور در سازوکارهایی مانند جنبش عدم تعهد، سازمان همکاری اسلامی، اتحادیههای منطقهای و نهادهای حقوق بشری شود.
بنابراین سیاست چندکانونی یا چندجانبهگرایی میتواند در شرایط عادی مزایایی چون گسترش روابط، افزایش فرصتهای دیپلماتیک و انعطافپذیری در مواجهه با تحولات جهانی را برای ایران فراهم کند. با این حال، در شرایط بحرانی و پرشتاب، این رویکرد اگر بدون اولویتبندی روشن، انسجام نهادی، هماهنگی داخلی و پیامرسانی دقیق دنبال شود، ممکن است به جای ایجاد توازن، موجب ابهام راهبردی، مواضع متناقض، کاهش قدرت بازدارندگی و افت اعتبار بینالمللی شود.
سجادی پناه