سجادی پناه 10 تیر 1404 - 6 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

دکترین فریب: ازبادیگارد شوروی تا نارینا اسرائیل، برای حذف دانشمندان هسته ای ایران

در آستانه عملیات نارینا، اسرائیل با اعلام مرخصی نتانیاهو برای عروسی پسرش و پخش اخبار ساختگی از اختلاف با ترامپ، تصویری آرام از اوضاع ترسیم کرد؛ همان روز، ترامپ نیز با توییت «نزدیک بودن توافق»، آخرین پرده فریب را کامل کرد.


استراتژی فریب مجموعه اقدامات برنامه‌ریزی‌شده‌ای است که با هدف گمراه کردن دشمن، تحریف درک او از واقعیت و وادار کردنش به تصمیم‌گیری‌های اشتباه طراحی می‌شود. این استراتژی با استفاده از ابزارهای روانی، اطلاعاتی، فناورانه و نظامی، “تصویر غلطی” از واقعیت خلق می‌کند تا دشمن را به واکنش‌های نادرست سوق دهد.

اولین کاربرد کلاسیک این استراتژی توسط متفقین در عملیات بادیگارد در سال 1943 در جنگ جهانی دوم انجام شد. این عملیات فریب استراتژیک با هدف گمراه کردن آلمان نازی درباره زمان و مکان تهاجم اصلی متفقین به اروپای غربی (عملیات نرماندی) طراحی شده بود. در این عملیات از ابزارهای غیرمستقیم مانند جاسوسان دوطرفه، اطلاعات جعلی، تجهیزات تقلبی و پیام‌های رادیویی استفاده شد. نکته کلیدی این بود هدف اصلی آن دستکاری ادراک دشمن محسوب می‌شد.

اسرائیل در عملیات نارینا برای ترور دانشمندان هسته‌ای ایران، از همین استراتژی فریب کپی برداری و آن را به شکل مدرن‌تری بازآفرینی کرد. نتانیاهو و مشاورانش در ۹ ژوئن یعنی سه روز قبل از حمله تصمیم نهایی را گرفته بودند. برای فریب ایران، اعلام شد نتانیاهو برای تعطیلات آخر هفته و مراسم ازدواج پسرش به مرخصی می‌رود. هیچ‌یک از اعضای خانواده حتی پسرش آونر در جریان نبودند. همچنین گزارش‌هایی از اختلاف‌نظر میان ترامپ و نتانیاهو درباره زمان حمله به رسانه‌ها درز داده شد.روز حمله، ترامپ اعلام کرد آمریکا و ایران «نزدیک به توافق» هستند و اسرائیل نباید حمله کند. هم‌زمان، ژنرال‌های اسرائیلی آخرین آمادگی‌ها را انجام می‌دادند.
کلید موفقیت، این باور در ذهن ایرانی‌ها بود که اسرائیل بدون آمریکا حمله نخواهد کرد؛ در حالی که هواپیماهای اسرائیلی در حال پرواز بودند، ترامپ توییت می کرد: «ما به راه‌حل دیپلماتیک متعهدیم!»
تطبیق عملیات فریب نارنیا با دکترین فریب کلاسیک:
۱. فریب استراتژیک : ساخت تصویر غلط در ذهن ایرانی ها در عملیات نارنیا، اسرائیل و آمریکا به‌خوبی از یک اصل بنیادین عملیات فریب کلاسیک بهره گرفتند: «هدف فریب، تغییر واقعیت نیست؛ تغییر درک دشمن از واقعیت است.»
درست مانند عملیات بادیگارد در ۱۹۴۴، که متفقین آلمان را متقاعد کردند حمله از پاس-دکاله خواهد بود، نه نرماندی، اسرائیل نیز ذهن تصمیم‌گیران ایرانی را به این باور رساند که حمله قریب‌الوقوع نیست و هماهنگی آمریکا و اسرائیل از هم گسسته است. این خط فریب، از دو مسیر انجام شد:
نخست، ارسال سیگنال آرامش از سوی ترامپ در قالب پیام صلح و مذاکره؛
دوم، پخش تعمدی اخبار اختلاف میان ترامپ و نتانیاهو که عملاً همان نقشی را بازی می‌کرد که «ژنرال تقلبی پتن» در عملیات بادیگارد ایفا کرد؛ یعنی: فریب از بالا.
در حقیقت، ذهن تهران قفل شد: اگر اسرائیل بدون چراغ سبز واشنگتن حمله نمی‌کند و ترامپ دنبال مذاکره است، پس هیچ تهدیدی در کار نیست.

۲. فریب تاکتیکی : طراحی صحنه حمله برای انحراف حواس در سطح تاکتیکی، عملیات نارنیا دارای تشابه حیرت‌انگیزی با روش‌های شوروی در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ میلادی بود. به‌ویژه در موارد زیر:
نفوذ تدریجی از راه‌های نامحسوس: قاچاق قطعات پهپاد در چمدان‌ها و کانتینرها، مشابه با عملیات KGB برای استقرار تجهیزات شنود در غرب.استقرار تیم‌های مین‌رو و انهدام پدافند از داخل: مشابه دکترین GRU روسیه برای بی‌صدا کردن دفاع دشمن در لحظه صفر.
پرواز هم‌زمان پهپاد از خاک اسرائیل برای گمراه‌سازی مسیر حمله: استفاده از حمله چندجهته برای گیج‌کردن سیستم فرماندهی ایران، کاملاً شبیه به عملیات‌های منحرف‌کننده در ارتش سرخ.
در این‌جا نیز، مثل بادیگارد ، ایران درگیر علائم متضاد شد: منابع داخلی‌اش به حمله مشکوک بودند، ولی سطح سیاسی گمراه شده بود.

۳. فریب روانی : بهره‌برداری از باورها و کلیشه‌های ذهنی ایرانی ها مهم‌ترین و زیرکانه‌ترین بخش عملیات بود. اسرائیل و آمریکا از کلیشه‌ای در ذهن نخبگان ایرانی بهره بردند که در طول سال‌ها تکرار شده بود: «اسرائیل بدون مجوز آمریکا هیچ‌گاه دست به حمله نمی‌زند.»

این گزاره‌ی ساده، تبدیل به نقطه‌ی کور ذهنی شده بود. همان‌گونه که در فریب‌های موفق جنگ جهانی دوم، ژنرال‌های آلمانی نمی‌توانستند باور کنند که متفقین از مسیر طوفانی نرماندی عبور کنند، نخبگان ایرانی هم نتوانستند بپذیرند که نتانیاهو بدون تضمین ترامپ، در شب عروسی پسرش جنگ را آغاز کند.

با توجه به ماهیت بدیع و پیچیده این عملیات، طراحان آن -از جمله نتانیاهو و ترامپ- بر این باور بودند که ایران تا مدتی طولانی در شوک و سردرگمی باقی خواهد ماند. با این حال، واقعیت صحنه عملیات چیز دیگری بود. خودشیفتگی ترامپ، که همواره می‌خواست نام خود را به‌عنوان نخستین‌ها ثبت کند و در بزرگ‌ترین عملیات‌های قرن سهمی داشته باشد، کار را به جایی رساند که حیثیت دیپلماتیک ایالات متحده به‌طور کامل زیر سؤال رفت. آن‌ها هرگز پیش‌بینی نکرده بودند که ساختار فرماندهی جمهوری اسلامی ایران با سرعت و قاطعیت، تحت هدایت مستقیم رهبری بازسازی شود و طرح را خنثی سازد. در نهایت، آمریکا که خود آغازگر این نقشه‌ی چندلایه بود، مجبور شد برای کنترل پیامدهای آن، مستقیم وارد جنگ شود. همان شب بعد از حمله نظامی امریکا به تاسیسات هسته ای ، ترامپ پادشاه قطر را به‌عنوان واسطه‌ای اضطراری به خط تماس با تهران فرستاد تا برای آتش‌بس و مهار بحران میانجی‌گری کند. این عملیات فریبِ نافرجام، نه‌تنها در تحقق اهداف اطلاعاتی و نظامی شکست خورد، بلکه به لکه ننگ تاریخی برای ایالات متحده تبدیل شد ننگی که تا همیشه بر پیشانی سیاست‌گذاران آمریکایی باقی خواهد ماند.

سجادی پناه

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *