سجادی پناه 13 مرداد 1404 - 23 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

«ترامپ و استراتژی مرد دیوانه؛ بازتعریف یک تاکتیک قدیمی در عصر دیجیتال»

در این یادداشت قصد دارم بررسی کنم که چرا دونالد ترامپ به سراغ استراتژی موسوم به «مرد دیوانه» رفته است. آیا این رویکرد ابداع شخصی ترامپ است یا پیش از او نیز رهبران مختلفی در دنیا از آن بهره برده‌اند؟ پیش از ورود به تحلیل رفتارهای ترامپ، ابتدا این استراتژی را به شکلی مختصر تعریف می‌کنم و سپس با تطبیق آن بر رفتارها و تصمیمات او، به ماهیت واقعی این تاکتیک و نمونه‌های تاریخی مشابه آن خواهم پرداخت.

استراتژی مرد دیوانه بر پایه چند سازه کلیدی شکل می‌گیرد که هدف همه آن‌ها ایجاد ترس، سردرگمی و بی‌ثباتی در طرف مقابل است. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این رویکرد، نمایش بی‌پروایی و حرکت تا مرزهای خطر است؛ به شکلی که رهبر نشان می‌دهد هیچ ابایی از پیامدهای احتمالی اقداماتش ندارد. در کنار این، هنجارشکنی عمدی و شکستن قواعد تثبیت‌شده در روابط بین‌الملل باعث می‌شود نظم و پیش‌بینی‌پذیری رفتارها فروبپاشد. استفاده حساب‌شده از شوک‌های روانی نیز بخشی از این استراتژی است؛ رهبر با رفتارهای غیرمنتظره و عجیب، طرف مقابل را در فضای ترس و سردرگمی قرار می‌دهد. در نهایت، بازی با اطلاعات ناقص و گمراه‌کننده به‌گونه‌ای طراحی می‌شود که دشمن نتواند تصمیمات خود را با اطمینان اتخاذ کند و همواره در تردید و کشمکش بماند.

برای تشریح رفتار ترامپ در قالب شاخص‌های استراتژی مرد دیوانه (Madman Theory)، می‌توان رفتارهای او را در چند محور کلیدی با ذکر نمونه‌های واقعی تحلیل کرد.
نخست، تهدیدات مبهم و متناقض اوست؛ نظیر آنچه در بحران کره شمالی رخ داد، جایی که ترامپ از یک سو تهدید به «آتش و خشم» می‌کرد و از سوی دیگر نامه‌نگاری‌های عاشقانه با کیم جونگ اون داشت. این تناقض موجب سردرگمی تحلیل‌گران و مقامات شد که آیا باید تهدیدات او را جدی بگیرند یا نه.

در محور دوم، بازی با زمان و ضرب‌الاجل‌های تصنعی قرار دارد. ترامپ در جریان مذاکرات با ایران بارها ضرب‌الاجل‌های ناگهانی و مبهم مطرح کرد؛ گاه تهدید به حمله نظامی و گاه پیشنهاد مذاکره بدون پیش‌شرط. این تاکتیک با هدف بی‌ثبات‌سازی روانی طرف مقابل و گرفتن امتیازات فوری انجام می‌شد.

سومین شاخص، حرکات غیرمنتظره و شوک‌آفرین است؛ نمونه بارز آن دستور ناگهانی خروج نیروهای آمریکایی از سوریه در سال ۲۰۱۹ بدون مشورت با متحدان و حتی وزارت دفاع بود.

استفاده از رسانه به‌عنوان ابزار تهدید مستقیم، چهارمین محور است. ترامپ بارها در توییتر رهبران کشورها را با ادبیات تند تهدید می‌کرد؛ تهدید رهبر ایران به نابودی کامل از طریق توییتر یکی از این موارد است که فراتر از دیپلماسی سنتی، فضای روانی افکار عمومی را نیز وارد بازی می‌کرد.

محور پنجم، ایجاد هرج و مرج عمدی در حلقه نزدیکان بود. تغییرات مکرر در تیم امنیت ملی و اخراج شخصیت‌هایی چون جان بولتون و جیمز متیس، موجب سردرگمی در سیاست‌گذاری و پیام‌رسانی دولت ترامپ می‌شد. بازی با نمادهای هسته‌ای، محور ششم است؛ اظهارات تحریک‌آمیز ترامپ درباره “دکمه هسته‌ای بزرگ‌تر” در واکنش به تهدیدات کره شمالی، نمونه‌ای از این تاکتیک بود.

تغییر ناگهانی سیاست خارجی در بحران‌ها، هفتمین شاخص است. نمونه‌اش ماجرای حمله به تأسیسات نفتی عربستان در ۲۰۱۹ بود که ترامپ ابتدا تهدید به پاسخ شدید کرد اما سپس به کاهش تنش‌ها و مذاکره تمایل نشان داد. این تغییرات ناگهانی دشمن را در پیش‌بینی واکنش واقعی آمریکا دچار مشکل می‌کرد.

استراتژی مرد دیوانه بر مبانی نظری و روان‌شناختی استوار است که در حوزه‌هایی چون نظریه بازی‌ها، روانشناسی سیاسی و مطالعات امنیتی ریشه دارد. بر اساس نظریه توماس شلینگ، باورپذیری تهدید زمانی افزایش می‌یابد که طرف تهدیدکننده توانایی عقلانی کنترل خود را زیر سؤال ببرد.

از سوی دیگر، روانشناسی سیاسی با مفاهیمی چون تصمیم‌گیری تحت عدم قطعیت و سوگیری‌های شناختی، ابزار تحلیلی برای طراحی رفتارهای شوکه‌کننده و غیرمنتظره فراهم می‌آورد.

در مطالعات امنیتی نیز این استراتژی با مفهوم بازدارندگی نامتقارن پیوند خورده است، جایی که بازیگران ضعیف‌تر با تهدیدات شدید و غیرمتعارف قدرت‌های بزرگ‌تر را به عقب‌نشینی وادار می‌کنند.

نمونه تاریخی بارز این استراتژی، اقدام ریچارد نیکسون در سال ۱۹۶۹ با دستور عملیات «منو» است. نیکسون با بمباران محرمانه کامبوج، افزایش بی‌سابقه حملات هوایی و تهدید به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای تلاش کرد تا شوروی و ویتنام شمالی را تحت فشار قرار دهد. گرچه این تاکتیک در کوتاه‌مدت مؤثر بود اما در بلندمدت منجر به تشدید جنگ و تضعیف اعتبار بین‌المللی آمریکا شد و به شکل‌گیری «سندرم ویتنام» انجامید.

ترامپ این استراتژی را با ویژگی‌های عصر دیجیتال تطبیق داد. دیپلماسی توییتری، چرخش‌های سریع موضع، و استفاده از تحریم‌های اقتصادی به‌عنوان ابزار فشار، نوآوری‌های ترامپ در این حوزه بودند. این رویکرد در کوتاه‌مدت در مذاکرات با کره شمالی نتایج ملموسی داشت اما در عین حال اعتماد متحدان آمریکا را تضعیف کرد و روندهای چندجانبه‌گرایی بدون آمریکا را تقویت نمود.

کره شمالی نیز نمونه‌ای از به‌کارگیری سیستماتیک این استراتژی است. سلسله مراتب تهدیدات هسته‌ای، نمایش‌های قدرت حساب‌شده و تاکتیک‌های دیپلماسی شوک، به کره شمالی امکان مانور دیپلماتیک در شرایط بحرانی داده است، هرچند که هزینه‌های معیشتی سنگینی را بر مردمش تحمیل کرده و به انزوای پایدار این کشور در نظام بین‌الملل انجامیده است.

پیامدهای ساختاری این استراتژی شامل تضعیف نهادهای بین‌المللی، افزایش ریسک درگیری‌های تصادفی، تغییر معادلات امنیتی و عادی‌سازی رفتارهای افراطی است. در قرن ۲۱، این استراتژی با جنگ سایبری، سلاح‌سازی اطلاعات، و دیپلماسی شوک الگوریتمی با کمک هوش مصنوعی ترکیب شده و ابعاد پیچیده‌تری یافته است.

در نهایت، استراتژی مرد دیوانه که زمانی یک تاکتیک لحظه‌ای به شمار می‌رفت، اکنون به یک پارادایم راهبردی بدل شده است. اگرچه در کوتاه‌مدت می‌تواند ابزاری مؤثر برای دستیابی به اهداف فوری باشد، اما در بلندمدت بی‌ثباتی سیستمیک، تنش‌های مزمن و بی‌اعتمادی را در عرصه بین‌المللی گسترش می‌دهد. تحلیل این رفتارهای پیچیده و نوظهور، نیازمند چارچوب‌های نظری جدید و میان‌رشته‌ای در حوزه روابط بین‌الملل است.

بنابراین استراتژی مرد دیوانه، اگرچه در کوتاه‌مدت می‌تواند امتیازاتی مقطعی ایجاد کند، اما در بلندمدت موجب بی‌ثباتی پایدار، بی‌اعتمادی متحدان و افزایش خطر درگیری‌های ناخواسته می‌شود. این تاکتیک با تضعیف اعتبار بین‌المللی کشورها، آن‌ها را به بازیگرانی غیرقابل اتکا در نظام جهانی تبدیل می‌کند. سرانجام، هزینه‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی این رویکرد، فراتر از منافع کوتاه‌مدتش خواهد بود.

سجادی پناه

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *