اصلاحطلبان در ایران، همیشه میان دو کلمه سرگرداناند: *آشتی* و *تقابل*. وقتی بر کرسی دولت مینشینند، با زبان نرم سخن میگویند و از وفاق و آشتی دم میزنند. اما همین که از قدرت میافتند، فریادشان بلند میشود؛ پرخاش، اعتراض، نقد تند. این تغییر لحن نه یک انتخاب آزاد، که واکنش به ساختاری است که در آن بازی میکنند.
اما باید حقیقت را دید: دولت، همه قدرت در ایران نیست. امنیت کشور، قضاوت عادلانه، رسانههای ملی، و نهادهای راهبردی، ستونهاییاند که بر دوش حاکمیت نهاده شده تا ثبات این سرزمین را حفظ کند. در کشوری چون ایران ـ با صدها چالش داخلی و تهدیدهای منطقهای و جهانی ـ هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که همه این ستونها بیمحابا به دست یک جناح یا حزب سیاسی سپرده شود. این محدودیتها نه ظلم، که عقلانیتی برای حفظ وحدت ملی و جلوگیری از فروپاشی است.
اصلاحطلبان، وقتی در دولتاند، از «آشتی ملی» میگویند؛ زیرا میدانند بدون هماهنگی با دیگر نهادها راهی برای اجرای وعدههایشان ندارند. اما وقتی دولت را از دست میدهند، برای بقای سیاسی به اعتراض و تقابل رو میآورند. پایگاه اجتماعیشان هم چنین چیزی میطلبد: دانشگاهیان، طبقه متوسط، زنان، جوانان. اینان بارها به وعده های آنها امید بسته و بارها ناکام ماندهاند. در این نقطه، اگر اصلاحطلبان باز هم زبان آشتی داشته باشند، پایگاه خود را از دست میدهند. پس ناگزیر به فریاد و تقابل کشانده میشوند.
و اینگونه، چرخهای تکرارشونده ساخته شده است:
1- آنان با شعار «تغییر از درون سیستم» وارد قدرت میشوند.
2- در میدان عمل، ناتوان از تحقق وعدهها، ناکام میمانند.
3- برای جبران، به گفتمان «آشتی» و «وفاق» پناه میبرند.
4- اما پایگاه اجتماعی این آشتی را «عقبنشینی» میخواند و روی برمیگرداند.
5- در انتخابات بعدی، شکست میخورند و از صحنه قدرت حذف میشوند.
6- برای بازسازی اعتبار، زبانشان به تقابل تند بدل میشود.
7- این تقابل، نهادهای حاکمیتی را وامیدارد تا آنان را تهدیدی بیثباتکننده ببینند و با محدودیتهای سختتر پاسخ دهند.
این دور باطل، بارها و بارها تکرار شده است. چرخهای که خود را بازتولید میکند و اصلاحطلبان را از یک شکست به شکست دیگر میکشاند.
البته این رفتار دوگانه را نباید صرفاً به “فرصتطلبی” تقلیل داد. چرا که در این میان، نباید نقش *حاکمیت* نادیده گرفته شود. اگر این احتیاط و مراقبت نبود، ایران بارها در گرداب آشوب میافتاد. دشمنان بیرونی، از آمریکا تا رژیم صهیونیستی، مترصد فرصتیاند تا شکافهای داخلی ما را به آتش بکشند. در چنین شرایطی، طبیعی است که حاکمیت با دقت و احتیاط میدان را مدیریت کند، اجازه ندهد هیچ جریان سیاسی ـ اصلاحطلب یا اصولگرا ـ بیمهار و بیپاسخگو همه ابزار قدرت را در دست بگیرد. این احتیاط، تضمینکننده امنیت ملی و مانع از سقوط کشور به ورطهای است که بسیاری از کشورهای منطقه گرفتار آن شدهاند.
پس اگر اصلاحطلبان امروز به دوگانگی متهماند، باید دانست که بخشی از این دوگانگی، محصول ساختاری است که کشور را از آشوب حفظ کرده است. حاکمیت، در میان توفانهای داخلی و خارجی، ناگزیر است نقش «نگهبان» را بازی کند؛ ولو آنکه احزاب سیاسی این نقش را محدودکننده ببینند. حقیقت این است: اصلاحطلبان و اصولگرایان میآیند و میروند، اما آنچه میماند حاکمیت است؛ ستونی که اگر فرو ریزد، دیگر چیزی از ایران بر جای نخواهد ماند.
سجادی پناه