سجادی پناه 25 تیر 1404 - 1 روز پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

آمریکا در پشت صحنه حملات به تهران و مسکو؛ روایت جنگ‌های بی‌صدا


اگر رفتار ایالات متحده در جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل را مدل‌سازی کنیم، به الگویی آشنا می‌رسیم؛ الگویی که اکنون در مواجهه با روسیه نیز با وضوح کامل در حال تکرار است. آمریکا در هر دو نمونه، ابتدا تسلیحات تهاجمی، به‌ویژه موشک‌های دوربرد را در اختیار بازیگر نیابتی خود قرار می‌دهد. برای ایران، ضرب‌الاجلی ۶۰روزه تعیین شد و برای روسیه، مهلتی ۵۰روزه. در هر دو سناریو، پس از پایان این مهلت‌های نمادین، حمله‌ای دقیق به عمق خاک کشور هدف انجام می‌شود؛ در مورد ایران با کارگردانی نتانیاهو و در مورد روسیه با نقش‌آفرینی زلنسکی.
هدف در هر دو مورد، زیرساخت‌های راهبردی در قلب کشور مقابل است؛ مانند حمله به حومه مسکو یا تأسیسات حساس در تهران. طراحی از واشنگتن و اجرای میدانی از سوی نیابتی‌ها؛ الگویی تکراری و قابل ردیابی.
تحولات اخیر، گام‌به‌گام از همان الگویی پیروی می‌کند که پیش‌تر در جنگ ایران و اسرائیل دیده شد. در تاریخ ۱۷ تیر یادداشتی نوشتم با عنوان «صحنه در تهران، اما نمایش برای چین و روسیه». در آن تحلیل توضیح داده شد که هرچند لحن ترامپ در دیدار با نتانیاهو علیه ایران تند بود، اما جهت‌گیری راهبردی او به‌سوی شرق و رقبا، به‌ویژه روسیه و چین، معطوف شده بود. ایران در آن سناریو دشمن نهایی نبود، بلکه بومی برای نقاشی تهدید بود؛ تابلویی هشدارآمیز برای مسکو و پکن.
اکنون، می‌توان مرحله‌به‌مرحله، همان سناریوی آمریکا و اسرائیل علیه ایران را، در نسخه‌ای جدید میان آمریکا و اوکراین علیه روسیه بازسازی کرد. الگویی که نه‌فقط از دل رفتار ترامپ بیرون آمده، بلکه بیانگر نوعی دکترین جنگ نیابتی است؛ دکترین‌ هوشمندانه در ظاهر و بی‌ثبات‌ساز در باطن.
نخستین مرحله این الگو اکنون علیه روسیه فعال شده است:

مرحله اول: ارسال تسلیحات با زبان تهدید
واشنگتن به‌صراحت اعلام می‌کند: «ما به روسیه ۵۰ روز فرصت می‌دهیم تا به تجاوز نظامی خود در اوکراین پایان دهد؛ در غیر این‌صورت، پاسخ متقارن دریافت خواهد کرد.» اما این تهدید، با اعزام نیروی مستقیم همراه نیست؛ آمریکا وارد میدان نمی‌شود، بلکه شرایط را برای نیابتی خود مهیا می‌سازد.
موشک‌های دوربرد و میان‌برد ارتقاء‌یافته به اوکراین تحویل داده می‌شود؛
پهپادهای تهاجمی با برد بلند و قدرت نفوذ بالا در اختیار کی‌یف قرار می‌گیرد؛
سیستم‌های پیشرفته هدف‌گیری ماهواره‌ای در اختیار ارتش اوکراین قرار می‌گیرد تا بتواند زیرساخت‌های کلیدی در مسکو و سن‌پترزبورگ را هدف قرار دهد.
در این مرحله، همانند همیشه، ترامپ شعله را روشن می‌کند ولی کبریت را پنهان نگه می‌دارد.

مرحله دوم: زلنسکی، بازیگر نیابتی
با پایان یافتن مهلت ۵۰ روزه، زلنسکی – با تکیه بر داده‌های ماهواره‌ای ناتو و تسلیحات آمریکایی – دستور حمله موشکی به یکی از مراکز فرماندهی نظامی در حومه مسکو را صادر می‌کند.
در عمل:
تسلیحات از آمریکا؛
داده‌های هدف‌گیری از ناتو؛
اجرا توسط نیروهای اوکراینی؛
و روایت‌سازی رسانه‌ای، طبق معمول، بر عهده واشنگتن است.
سپس رسانه‌های آمریکایی، با لحنی هماهنگ، روایت می‌کنند: «این حمله تصمیمی مستقل از سوی کی‌یف بوده و آمریکا از آن بی‌اطلاع بوده است.» همان دروغ دیپلماتیکی که پیش‌تر در جریان حمله اسرائیل به تهران نیز مطرح شده بود.

افزایش تحرکات نظامی، تسلیح گسترده کی‌یف و موضع‌گیری‌های تند زلنسکی، همه گواه آن است که سناریوی طراحی‌شده آمریکا وارد فاز اجرایی شده است. اظهارات اخیر زلنسکی مبنی بر انتقال جنگ به خاک روسیه نیز نشانه‌ای واضح از آغاز فاز دوم عملیات است؛ حملاتی که با حمایت واشنگتن، شعله‌اش در مسکو زبانه خواهد کشید.

تحلیل تاکتیکی: امضای ترامپ پای سناریو
ترامپ در جایگاه سیاست‌گذار کلان، نه تمایل به نبرد مستقیم دارد و نه مسئولیت‌پذیری. او تنها قواعد بازی را تعیین می‌کند. در خاورمیانه، این الگو را با اسرائیل علیه ایران پیاده کرد و اکنون همان نسخه را به‌وسیله زلنسکی علیه پوتین اجرا می‌کند.

دونالد ترامپ در سیاست جهانی، نه یک سیاست‌مدار سنتی است و نه فرمانده‌ای با شجاعت نظامی. رفتار او بیشتر یادآور آنچه در روان‌شناسی امنیتی «قلدر ترسو» نامیده می‌شود: فردی خودبزرگ‌بین، علاقه‌مند به تحقیر رقبا و نمایش قدرت، اما ترسو در برابر هزینه‌ها. او صحنه را طراحی می‌کند، دیگران را به جلو می‌راند، اما خود عقب می‌نشیند. همچون گردن‌کلفت‌های مدرسه‌ای که دعوا را راه می‌اندازند، اما پشت دیگران پنهان می‌شوند.

در برابر چنین الگوی تکراری و مخرب از جنگ‌های نیابتی، تنها راهکار مؤثر، شکل‌گیری جبهه‌ای منسجم و هوشمند از قدرت‌های مستقل است. تهران، مسکو و پکن باید بیش از پیش، به درک مشترکی از تهدیدهای مشترک دست یابند؛ تهدیدهایی که نه‌تنها مرزهای فیزیکی، بلکه استقلال سیاسی و نظم آینده جهان را نشانه گرفته‌اند.
چنین اتحاد راهبردی، نه‌تنها واکنشی بازدارنده در برابر پروژه‌های بی‌ثبات‌ساز آمریکا خواهد بود، بلکه می‌تواند پایه‌گذار نظمی نوین، چندقطبی و مبتنی بر توازن واقعی قدرت در عرصه جهانی باشد.

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *