ای رئیسجمهورِ پزشک!
در این شبهای سرد آذر که بادِ مرگ بر پیکرهی جامعه میوزد، اجازه دهید قلم را چون تیغ جراحی بر کاغذ بنشانیم و زخمی کهنه را بشکافیم؛ زخمی که نه بر تنِ یک نوجوان، که بر جانِ یک ملت نشسته است: بحران درمان سوختگی، این آتش پنهان زیر خاکسترِ فقر و نابرابری.
شامگاه سوم آذر، در دلِ شهرستان لردگانِ سرد و خاموش، جرقهای ناچیز برخاست و نوجوانی شانزدهساله به نام «سید امیراحمد موسوی»را در کام خود فرو برد. او که با دسترنج پیک موتوری، نان حلال بر سفره میآورد و نام پدرِ نمایندهی مجلس اش را چون گنجی پنهان در سینه نگه داشته بود، رفت تا فریاد زند که کرامت آدمی در عرق جبین است، نه در گواهیِ «ژن برتر» و نه در سایهی رانت.
اما مرگش پایان یک قصهی پاکی نبود؛ آغاز حماسهای تلخ شد. حماسهای که در آن، شعله نه فقط گوشت و پوست را میسوزاند، که پردهی عدالت را به خاکستر میکشاند و نشان میدهد در این سرزمین، گاهی جرقهی یک ابزار ناایمن، بزرگترین دادخواهِ نابرابری میگردد.
جناب دکتر پزشکیان!
شما که سالها نبض بیماران را در دست گرفتهاید، بهتر از هر کس میدانید که سوختگی در ایران، دیگر یک «حادثه» نیست؛ یک «بیماری مزمن اجتماعی» است؛ بیماریای که فقر آن را میپروراند، نابرابری آن را شعلهور میسازد و ضعف ساختار درمانی، جانها را قربانیاش میکند.
در سرزمین ما، انسانی با شصت درصد سوختگی، در آستانهی مرگ میایستد؛ در حالی که در سرزمینهای دیگر، مردمانی با نود درصدِ تنِ سوخته، دوباره نفس میکشند و راه میروند. این فاصلهی هولناک، نه خواست آسمان، که نتیجهی سه زنجیر آهنین است که بر دست و پای نظام سلامت بستهایم:
نخست، فقر تجهیزات و زیرساخت؛ بیمار سوخته را چون پرندهای بالشکسته به بخشهای معمولی میفرستند تا در برابر عفونتهای بیمارستانی، بیدفاع بمیرد.
دوم، کمبود تختهای آیسییو ایزوله و بانک پوست؛ آنجا که زمان طلایی درمان چون شن از لای انگشتان میریزد.
سوم، فرار نخبگان از این رشته؛ زیرا تعرفههای ناچیز و بیمههای خسته، فوقتخصص سوختگی را به شغلی زیانده بدل کردهاند و جراحان جوان را به سوی بازار پررونق زیبایی میرانند، تا به جای نجات جانِ سوخته فقرا، گونههای اغنیا را تراش دهند.
سوختگی در ایران، آیینهی تمامقدِ فقر است. بخاریهای ناایمن، خانههای بیدفاع، زندگیای که هر لحظه در کمین آتش است؛ اینها انتخاب نیستند، اجبارند. و پس از آتش، هزینههای کمرشکن درمان، فرد را نه یکبار، که بارها میسوزاند تا به قعر فقر فروغلتد.
جناب رئیسجمهور!
مرگ امیراحمد موسوی را به نقطهی عطفی بدل کنید؛ نقطهای که از خاکستر آن، ققنوسی به نام «عدالت درمانی» برخیزد. ما از شما، که خود جراحید و درد را میشناسید، میخواهیم:
ـ تعرفههای درمان سوختگی را چنان اصلاح کنید که این رشته دوباره برای بهترین پزشکان، مقدس و مقرونبهصرفه گردد.
ـ بودجهای ویژه و فوری برای احداث آیسییوهای ایزوله سوختگی در استانهای محروم اختصاص دهید تا هیچ بیمار سوختهای در راهروهای مرگ معطل نماند.
ـ بانک پوست و تکنولوژیهای نوین پیوند را در دسترس همه قرار دهید، نه فقط در پایتخت و برای آنان که توان پرداخت دارند.
ـ و مهمتر از همه، پیشگیری را اولویت کنید؛ زیرا بهترین پانسمان برای زخم سوختگی، آن است که هیچگاه ایجاد نشود.
دکتر پزشکیان!
مردم ایران، امروز بیش از هر زمان دیگری، به قلبی نیاز دارند که نه فقط در سینهی یک جراح، که در رأس دولت بتپد؛ قلبی که درد سوختهها را درد خود بداند. اگر جانِ یک نوجوان پاکباخته در لردگان، انگیزهای شود برای انقلاب در درمان سوختگی، آنگاه مرگ او بیمعنا نخواهد بود؛ که از دلِ این آتش، عدالت سر بر خواهد آورد.
با امید اینکه این نامه، جرقهای باشد برای خاموش کردن آتشِ نابرابری در نظام سلامت.
با احترام – دکتر مجید سجادی پناه