در دهه 1990، عکسی از یک کرکس که منتظر مرگ دخترکی گرسنه برای خوردن جسد او بود، به طور گسترده ای منتشر شد
این عکس، در سال ۱۹۹۳ و در بحبوحه قحطی سودان، توسط کوین کارتر، عکاس خبری اهل آفریقای جنوبی گرفته شد. تصویری تکاندهنده از دختربچهای نحیف و گرسنه که کرکسی در انتظار مرگش کمین کرده بود. این عکس، جایزه معتبر پولیتزر را برای کارتر به ارمغان آورد و او را به شهرت جهانی رساند. اما این شهرت، برای کارتر نه شادی، بلکه باری سنگین بر دوش وجدانش بود.
در یکی از برنامههای زنده تلویزیونی، تماسگیری از او پرسید: «برای آن دختر چه اتفاقی افتاد؟»
کارتر با صداقتی تلخ پاسخ داد: «منتظر نماندم تا ببینم چه میشود؛ باید به پروازم میرسیدم.»
تماسگیرنده پاسخ داد: «در آن روز، دو کرکس در آن صحنه بودند؛ یکی از آنها دوربین داشت.»
همین جمله، مانند خوره به جان کوین کارتر افتاد. وجدانش آسایش را از او گرفت. افسردگیاش عمیق شد و در نهایت، کارتر دست به خودکشی زد.
اما در این سو، وزیری که در نهایت بیعدالتی و بیاعتنایی به قانون، کارمندانش را از کار برکنار میکند و پس از آن، بیتفاوت نظارهگر رنج، افسردگی، و بیماری آنها میماند؛ وزیری که حتی نمیپرسد چه بر سر آنها آمد؛ آیا با “کرکس” کوین کارتر تفاوتی دارد؟
نه. تفاوت تنها در این است که در وجود کوین کارتر هنوز ذرهای غیرت، وجدان، و درد انسانی بود که روحش را آزرد و زندگیاش را به پایان کشاند. اما برخی مسئولان، حتی این رنجِ درونی را هم تجربه نمیکنند. آنها میمانند، وزارت میکنند، پست میگیرند، ترفیع مییابند، و فراموش میکنند که خود، خالق رنجاند.
آن وزیر دولت پزشکیان، گمان میکند همیشه وقت برای وزارت کردن دارد؛ اما هیچ زمانی را صرف نجات کارمندانی نمیکند که خود، آنها را به قعر بحران روانی و انسانی کشانده است.
آیا این تصویر، برای شما آشنا نیست؟!