سجادی پناه 16 خرداد 1404 - 14 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

ماسک؛ رئیس‌جمهور نمی‌شود، اما رئیس‌جمهور دیگری می‌سازد!

آن‌چه او در سال‌های اخیر آموخته، نه رئیس‌جمهور شدن، بلکه چگونه رئیس‌جمهور ساختن است، هنری که شامل تسلط بر افکار عمومی، نفوذ در ساختار قدرت، و هدایت گفتمان سیاسی از پشت پرده می‌شود.

چندی پیش در یادداشتی در همین سایت نوشتم: زمانی که دونالد ترامپ از ایلان ماسک فاصله گرفت و او را محترمانه از کاخ سفید بیرون کرد، بسیاری آن را صرفاً اختلافی شخصی میان دو چهره‌ی ثروتمند و جنجالی دانستند. اما نگاهی ژرف‌تر به این رویداد، پرده از الگویی روان‌شناختی برمی‌دارد که در بسیاری از رهبران اقتدارطلب دیده می‌شود: ناتوانی در تحمل شریک قدرتمند در قلمرو قدرت. برای این‌گونه رهبران، قدرت یک میدان بازی مشارکتی نیست؛ بلکه قلمرویی انحصاری است که باید از هر نوع تهدید یا نفوذ موازی پاک بماند. در چنین نگاهی، موفقیت دیگران حتی اگر  در راستای منافع مشترک هم باشد نوعی تهدید تلقی می‌شود.
ترامپ و ماسک هر دو رهبران اقتدارطلب محسوب می‌شوند، اما در دو گونه‌ی متفاوت از رهبری معاصر: ترامپ، نمونه‌ای از اقتدارطلبی سنتی و کلاسیک است و  ماسک، تجسمی از اقتدارطلبی مدرن و تکنولوژیک که حتی بدون در اختیار داشتن مقام رسمی، می‌تواند قدرت را به سود خود بازآرایی کند.
این رهبر اقتدارطلب دوم، یعنی ایلان ماسک، صرفاً یک چهره‌ی سیاسی تازه‌کار نیست؛ او نه‌تنها بازی انتخاباتی را به‌خوبی آموخته، بلکه مدتی در قلب قدرت—کاخ سفید—حضور داشته و با پیچ‌وخم‌های بوروکراسی آشنا شده است. مهم‌تر از آن، او از ویژگی‌هایی بهره‌مند است که ترامپ امروز از آن‌ها فاصله دارد: جوانی، نوگرایی فکری، و مقبولیت جهانی. ماسک ۵۳ سال دارد و ترکیبی نادر از تجربه و تازگی را هم‌زمان ارائه می‌دهدترکیبی که برای بخشی از نسل رأی‌دهنده آمریکایی بسیار جذاب است.
در چنین فضایی، اقدام ترامپ در کنار زدن او از حلقه‌ی قدرت، نه از سر استراتژی، بلکه از سر اضطرار بود؛ اضطراری که نشان می‌دهد ترامپ به‌خوبی دریافته است که تهدید اصلی برای قدرت او، از درون نزدیک‌ترین حلقه‌هایش آغاز می‌شود، نه از بیرون.
در روسیه نیز، ولادیمیر پوتین نمونه‌ای بارز از چنین الگویی شناخته‌شده است. طی دو دهه‌ی گذشته، هرگاه یکی از نزدیکان او به سطحی از محبوبیت یا نفوذ رسید که می‌توانست در آینده تهدیدی برای سلطه‌ی بی‌رقیبش باشد، یا به‌کلی حذف شد یا به جایگاهی بی‌اثر منتقل گردید. از الکسی کودرین در وزارت دارایی گرفته تا دیمیتری مدودف که حتی زمانی ریاست‌جمهوری را در اختیار داشت، همه بی‌آن‌که رسماً برکنار شوند، از دایره‌ی تصمیم‌گیری حذف شدند.
در هفته‌های اخیر، بسیاری از ناظران سیاسی در واشنگتن و سیلیکون‌ولی، از تحولات پرشتاب روابط میان دونالد ترامپ و ایلان ماسک شگفت‌زده شده‌اند. تنها چند ماه پیش، این کارآفرین ۵۳ ساله که به‌سرعت به بازیگری محوری در مبارزات انتخاباتی ترامپ تبدیل شده بود، شب‌ها در کاخ سفید اقامت داشت و روزها در شبکه‌های اجتماعی میدان‌داری می‌کرد. اما امروز، این اتحاد پرتنش به پایان رسیده است. چرا؟
تحلیل دقیق‌تر این گسست، ما را به لایه‌هایی فراتر از دعوای شخصی می‌برد ،لایه‌هایی که به روابط قدرت و الگوی    رفتاری چهره‌های اقتدارطلب مربوط می‌شود. ترامپ در مواجهه با چهره‌هایی که هم‌زمان محبوب، مستقل، مبتکر و غیرقابل پیش‌بینی هستند، اغلب دچار بی‌اعتمادی مزمن می‌شود. چهره‌هایی مانند ماسک، با سرمایه‌ی نمادین و مالی بالا، به‌سرعت به «تهدید درونی» برای رهبری بدل می‌شوند.
ایلان ماسک که با خرید توئیتر (اکس) وارد فاز جدیدی از کنش‌گری سیاسی شده بود، در دوران انتخابات، این پلتفرم را به پناهگاهی برای چهره‌های راست افراطی، تئوری‌پردازان توطئه و مخالفان نظم سیاسی مستقر بدل کرد. الگوریتم‌های جدید این پلتفرم، با هدف تقویت محتوای ویروسی، عملاً میدان را از داده‌ها و جریان‌های مبتنی بر واقعیت تهی ساختند. افزون بر این، ماسک ساختار توزیع محتوا را به‌گونه‌ای تنظیم کرده بود که پست‌های خودش—حتی بدون توجه به تعداد دنبال‌کننده‌ها—در صدر محتواها ظاهر می‌شدند.
اما آن‌چه حساسیت ترامپ را بیش از پیش برانگیخت، نقش تازه‌ی ماسک در سیاست‌گذاری رسمی بود. او نه‌تنها از فناوری‌های نوین مانند هوش مصنوعی Grok برای اثرگذاری تصویری – از جمله رویکردی زن‌ستیزانه برای حذف کامالا هریس – استفاده کرد، بلکه به‌طور مستقیم در انتخابات ایالتی (مانند رقابت دادگاه عالی ویسکانسین) مداخله نمود؛ انتخاباتی که نتیجه‌ی آن برخلاف پیش‌بینی‌های ماسک بود و به‌نوعی ضعف تحلیلی او را آشکار ساخت.
با افزایش نفوذ رسانه‌ای و نهادی ماسک، شکاف‌هایی نیز در «دولت دوم ترامپ» (غیررسمی) پدیدار شد. از حمله‌ی کلامی ماسک به سناتور تاد یانگ گرفته تا درگیری با مشاوران ارشدی چون پیتر ناوارو و شان دافی، ماسک کم‌کم از متحد به بازیگری خودمختار و غیرقابل‌پیش‌بینی بدل شد. یکی از مقامات دولت گفته است: «او مثل معاون اول بود، اما بدون هیچ مسئولیت‌پذیری.»
حتی در سطح امنیت ملی نیز تنش بالا گرفت. برگزاری جلسه‌ای توجیهی فوق‌محرمانه درباره چین در پنتاگون توسط ماسک، خشم شخص ترامپ را به دنبال داشت. ترامپ این اقدام را تعارضی آشکار در منافع خواند و به‌صراحت اعلام کرد که مالک شرکتی با قراردادهای میلیارد دلاری نباید به اطلاعات طبقه‌بندی‌شده‌ی نظامی دسترسی داشته باشد.
در نهایت، این انباشت قدرت، نفوذ و رفتارهای پیش‌بینی‌ناپذیر باعث شد ماسک به‌جای «متحد استراتژیک»، به تهدیدی ساختاری برای نظم قدرت ترامپ تبدیل شود. و این دقیقاً همان لحظه‌ای است که رهبران اقتدارطلب، طبق الگوی کلاسیک خود، دست به حذف نمادین می‌زنند.
ترامپ در ظاهر، تنها یک متحد پرحاشیه را کنار گذاشته است؛ اما در واقع، او در حال دفاع از هژمونی شخصی خود بر حزب جمهوری‌خواه و روایت انحصاری‌اش از قدرت است.
اکنون مشخص نیست که ایلان ماسک—با سابقه‌ای پیچیده، پلتفرمی پرنفوذ، و ذهنی پُرریسک در حوزه‌ی هوش مصنوعی—در ادامه چه مسیری را در سیاست آمریکا طی خواهد کرد. اما یک چیز مسلم است: در رقابت برای تسلط بر آینده‌ی آمریکا، سکوت الزاماً نشانه‌ی تسلیم نیست؛ گاهی فقط زمان می‌خرد.
ماسک، هرچند یکی از تأثیرگذارترین چهره‌ها در سپهر سیاست معاصر آمریکاست، اما به‌دلیل تولد در آفریقای جنوبی و مهاجرت به آمریکا، طبق قانون اساسی ایالات متحده، واجد شرایط قانونی برای نامزدی ریاست‌جمهوری نیست.

با این‌همه، آن‌چه او در سال‌های اخیر آموخته، نه رئیس‌جمهور شدن، بلکه چگونه رئیس‌جمهور ساختن است، هنری که شامل تسلط بر افکار عمومی، نفوذ در ساختار قدرت، و هدایت گفتمان سیاسی از پشت پرده می‌شود.

سجادی پناه
 

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *