سجادی پناه 22 آذر 1404 - 10 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

فرقه‌سازی به جای انقلاب: تحلیل انتقادی یادداشت‌های جمشیدی


آقای مهدی جمشیدی، در ده یادداشت اخیرشان، یک “ایدئولوژی بسته، خودپندارانه و به‌شدت نخبه‌گرایانه” ساخته‌ که خود را “خط اصیل انقلاب” می‌نامد، اما در واقع چیزی نیست جز یک “باستان‌گرایی ایدئولوژیک” که با شمشیر دو لبه‌ی “هویت‌گرایی مطلق” و “نفی همه‌چیز جز خود”، هر امکان زیست سیاسی واقعی را در جامعه ایران می‌بُرد.

۱. “رادیکالیسم سیاه‌وسفید و خودشیفتگی نخبه‌وار”

شما آقای جمشیدی جهان سیاسی ایران را به دو اردوگاه تقسیم کرده‌اید: اردوگاه نور (مصباح، مطهری، خودتان و چند نفر انگشت‌شمار دیگر) و اردوگاه ظلمت (همه بقیه: از مهدوی‌کنی و پورمحمدی تا خاتمی و قالیباف، از جامعه روحانیت تا دانشگاه امام صادق، از کارگزاران حاکمیت تا روشنفکران سکولار). این “دوشقه‌سازی باینری”، نه تحلیل جامعه‌شناختی است، نه فلسفه سیاسی؛ این یک “مانویّت ایدئولوژیک” است که هر تفاوت، هر انعطاف، هر مصالحه تاکتیکی را “استحاله” و “لیبرالیسم مذهبی” می‌نامد. شما حتی جرأت نکرده‌اید یک جریان سیاسی واقعی را – حتی با همه ضعف‌هایش – به رسمیت بشناسید. نتیجه؟ یک “خودانزوای ایدئولوژیک” که در عمل، فقط به حاشیه‌راندن گفتمان انقلابی می‌انجامد.

۲. “تناقض فاحش در نسبت با عمل‌گرایی”

شما عمل‌گرایی را “آغاز استحاله” و “لیبرالیسم پنهان” می‌دانید و با حرارت، آقای مهدوی‌کنی را به خاطر ایده وحدت انتخاباتی در دهه نود سرزنش می‌کنید. اما همین شما در یادداشت “آیت‌الله خامنه‌ای و عهد نهاییِ تاریخ” زمانی که پای جنگ خارجی به میان می‌آید، ناگهان “عمل‌گرایی سلبی” را تجویز می‌کنید: حمایت مشروط از دولت فعلی، مدارا، وحدت حداقلی! این یعنی چه؟ عمل‌گرایی وقتی به نفع حفظ قدرت حاکمیت باشد، مجاز است، اما وقتی برای حفظ بدنه اجتماعی اصول‌گرایان باشد، خیانت؟ این “دوگانه‌معیار آشکار”، نه از سر صداقت فکری، بلکه از سر “منفعت‌محوری ایدئولوژیک” است. شما در واقع همان چیزی را تجویز می‌کنید که نفی می‌کنید، فقط با برچسب “سلبی” و “موقت”.

*۳. “خوش‌بینی رمانتیک به جامعه، بدبینی پارانوئید به نخبگان”*

شما مدام از “باطن دینی جامعه” (تشییع قاسم، رفتار در جنگ) دم می‌زنید و جامعه را اصیل و نجات‌بخش می‌دانید. اما همزمان، همین جامعه را در معرض “دستکاری ذهنی گسترده” و “استحاله روایی” می‌بینید که هر لحظه ممکن است از دست برود. اگر جامعه این‌قدر اصیل است، چرا این‌قدر شکننده؟ اگر این‌قدر شکننده است، پس چرا هنوز انقلاب پابرجاست؟ این “پارادوکس”، نشان‌دهنده یک رمانتیسم پوپولیستی است که جامعه را به عنوان یک “ذات پاک” تصور می‌کند، اما هر پدیده واقعی (از کشف حجاب تا رأی به اصلاح‌طلبان) را توطئه خارجی یا خیانت نخبگان می‌داند. این نه جامعه‌شناسی است، نه فلسفه؛ این “فرار از واقعیت” است.

۴. “جهاد تبیین به مثابه پروپاگاندای نخبه‌گرا”

شما جهاد تبیین را “ضرورت تاریخی” می‌نامید و نیروهای فکری را به خاطر انفعال سرزنش می‌کنید. اما جهاد تبیینی که شما می‌خواهید، چیزی نیست جز “تزریق مداوم همان دوگانه‌های سیاه‌وسفید” به ذهن جامعه. شما نمی‌خواهید گفتگو کنید، نمی‌خواهید اقناع کنید؛ می‌خواهید “تکرار کنید” که همه غیر از خط شما، خائن یا استحاله‌شده‌اند. این نه تبیین است، نه روشنگری؛ این “پروپاگاندای ایدئولوژیک” است که به نام “خودآگاهی انقلابی”، هر صدای متفاوت را خفه می‌کند.

۵. “لحن تحقیرآمیز و ادبیات تسویه‌حسابی”

شما خاتمی را “زبان‌دراز”، پورمحمدی را “بازیگر توخالی”، صادق حقیقت را صاحب “ذهن علیل” می‌نامید. این لحن، نه از سر اعتماد به نفس فکری، بلکه از سر “ضعف استدلالی” است. وقتی استدلال قوی ندارید، به تحقیر شخصی پناه می‌برید. این ادبیات، نه فیلسوفانه است، نه ادیبانه؛ این ادبیات “کوچه‌بازاری ایدئولوژیک” است که فقط در حلقه‌های بسته خودش کف می‌زند.

بنابراین مدل فکری شما، آقای جمشیدی، یک “ایدئولوژی انزواطلب، خودپندار، متناقض و پارانوئید” است که به نام دفاع از “خط اصیل انقلاب”، در عمل انقلاب را به یک فرقه ایدئولوژیک حاشیه‌ای تبدیل می‌کند. شما نه جامعه را می‌بینید، نه پیچیدگی تاریخ را، نه ضرورت‌های زیست سیاسی را. شما فقط یک “آینه مقابل خودتان” گذاشته‌اید و هر که در آن شبیه شما نیست، خائن یا استحاله‌شده می پندارید.

این مدل فکری، در بهترین حالت، به یک “جزیره ایدئولوژیک” منجر می‌شود که در آن چند نفر با تکرار مداوم “اصالت” خودشان را آرام می‌کنند. در بدترین حالت، به یک “رادیکالیسم غیرسازنده” می‌انجامد که با نفی همه چیز، زمینه پیروزی واقعی لیبرالیسم را فراهم می‌کند.

انقلاب ایران به چنین ایدئولوژی بسته‌ای نیاز ندارد. به “عقلانیت انقلابی باز، فراگیر و واقع‌بین” نیاز دارد، چیزی که در یادداشت‌های شما، حتی سایه‌ای از آن دیده نمی‌شود.

نویسنده
MAJID SAJADI
مطالب مرتبط
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *